بازگشت

آغاز خلافت عباسيان و نخستين سخن راني سفاح


آغاز خلافت ابوالعباس سفاح، نخستين خليفه ي عباسي، روز جمعه سيزدهم ماه ربيع الاول 132 ه. ق بود. مردم در كوفه با وي بيعت كردند و سپس او بالاي منبر رفت و در خطبه اي چنين اظهار داشت:

«سپاس خداوندي را كه آيين اسلام را براي خويشتن برگزيد و آن را گرامي و بزرگ داشت و آن را براي ما اختيار و به وسيله ي آن ما را تأييد كرد و ما را اهل اسلام و پناهگاه و بر پادارندگان و مدافعان و ياوران آن قرار داد و ما را به پيوند خويشاوندي با پيامبر صلي الله عليه و آله اختصاص داد، ما را از درخت وجود او رويانيد و از چشمه ي او مشتق ساخت. و بدين سان، كتابي فرستاد


كه تلاوت مي شود و فرمود: «قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة في القربي» [1] .

و چون رسول خدا رحلت نمود، يارانش به حكومت قيام كردند و كارشان بر اساس مشورت بود. [2] آنان دادگري كردند و با شكم هاي گرسنه و خالي، از اين جهان رفتند. اما پس از آنان، فرزندان حرب (ابوسفيان و مروان) برجستند و حكومت را با ظلم و ستم گرفتند و دست به دست گرداندند و خويشتن را خاص حكومت قرار دادند و بر آنان كه شايسته ي حكومت بودند، ستم كردند. خداوند مدتي به آنان مهلت داد و چون خداوند را خشمگين ساختند، با دست ما از ايشان انتقام گرفت و حق ما را به ما برگرداند و من خونريز و بي باك و خون خواه نابود كننده ام.»

سفاح تب داشت و بيمار بود، نتوانست به سخنش ادامه دهد. عمويش، داود بن علي عباسي، برخاست و مطالب او را تكميل نمود و در پايان سخنان خود، گفت: «اي مردم كوفه، بر اين منبر شما، خليفه ي بر حقي جز علي بن ابي طالب و اين اميرالمؤمنين (اشاره به سفاح) خطبه نخوانده است.» [3] .

همان گونه كه ملاحظه مي شود، در آغاز قدرت عباسيان، همه ي سخن از خاندان پيامبر عليهم السلام و مظلوميت آنان بود، مهم ترين و مؤثرترين وسيله ي جذب مردم براي حكومت نوپاي عباسيان نيز همين به حساب مي آمد چرا كه خاندان پيامبر عليهم السلام نزد مردم بسيار محبوب بودند.



پاورقي

[1] شوري (42)، آيه‏ي 33؛ از شما براي تبليغ دين فردي نمي‏خواهم جز دوستي نسبت به نزديکانم.

[2] شوري (42)، آيه‏ي 38.

[3] شرح نهج‏البلاغه، ابن ابي‏الحديد، ج 7، ص 155 - 153.