بازگشت

شهادت زيد


عصر پنج شنبه، دوم صفر 121 ه. ق آفتاب در حال غروب بود و دلير مردان مجاهد و رهبر قهرمان آنان، زيد عليه السلام، با همه ي وجود مي جنگيدند كه ناگهان تيري بر پيشاني زيد عليه السلام اين قهرمان خون خواه آل محمد عليهم السلام، اصابت كرد؛ تير بسيار مهلك بود، كار خود را كرد و قهرمان انقلاب، ديگر نتوانست مقاومت كند و همانند جد مظلومش، امام حسين عليه السلام با چهره هاي خون آلود از روي اسب بر زمين فرود آمد.

ياران پيكر تيرخورده ي رهبر خود را از صحنه ي نبرد بيرون بردند. ديگر


شب شده بود و هوا تاريك. آنان زيد عليه السلام را، كه هنوز زنده بود، به خانه ي يكي از يارانش، به نام حرام بن ابي كريمه بردند. طبيبي بر بالين او حاضر كردند. طبيب مي دانست كه تير كار خود را كرده است، اما با وجود اين، مأيوسانه تصميم گرفت تير را از پيشاني او خارج سازد. [1] .

زيد عليه السلام به هوش آمد و آخرين سخنان خود را گفت، براي يارانش مشغول دعا شد و فرمود:

«اللهم ان هؤلاء يقاتلون عدوك و عدو رسولك و دينك الذي ارتضيته لعبادك فاجرهم افضل ما جازيت احدا من عبادك»

خداوندا، اينان در راه تو با دشمنانت و دشمنان پيامبرت و دينت جنگيدند. آنان را برترين پاداشي كه به بندگانت مي دهي، عطا فرما.

يحيي، فرزند گرامي زيد عليه السلام، وقتي پدر را در آن حال ديد، گفت: «پدر، تو را بشارت باد كه به زودي به ديدار رسول خدا و علي مرتضي و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام خواهي شتافت.»

او چشمان مهربان خود را باز كرد و به سختي، اين جمله ي تاريخي را به فرزندش، يحيي، گفت: «فرزندم، درست گفتي، اما تو با اين گروه تبه كار مبارزه كن. به خدا سوگند كه تو بر حقي و آنان بر باطل. هر كسي در ركاب تو به شهادت رسد اهل بهشت است و قاتلين او در دوزخ.»

آن گاه طبيب گفت: آقا، اگر تير را از پيشاني شما خارج كنم، جان شما با آن خارج خواهد شد. زيد عليه السلام گفت: «مرگ برايم راحت تر از اين وضع است.»

طبيب تير را از پيشاني او كشيده و هم زمان با آن، جان او نيز به جانان


پيوست. [2] .

آن قهرمان سلحشور حسيني به جدش، حسين عليه السلام پيوست و پرچم انقلاب و خون خواهي را به دست فرزند رشيد و قهرمان خود، يحيي، سپرد تا باز تاريخ تكرار شود و نبرد حق و باطل ادامه يابد و پيام عاشورا در همه جا طنين افكند.

شهادت زيد عليه السلام در روزهاي آغازين صفر 120 ه. ق. در كوفه واقع شد. در آن هنگام، عمر مبارك او چهل و دو سال بود. درود خداوند بر روح پر فتوح او و ياران وفادارش باد. [3] .


پاورقي

[1] زيد الشهيد، ص 146.

[2] مقاتل الطالبيين، ص 96.

[3] الطبقات الکبري، ج 5، ص 326.