بازگشت

پيش گويي هاي اهل بيت درباره ي زيد


نام مقدس زيد عليه السلام و خصوصيات و فضايل و ماجراي شهادت او از پيش، به وسيله پيامبر صلي الله عليه و آله و ائمه معصومين عليهم السلام پيش گويي شده بود. روايات


متعددي در اين زمينه در دست است كه به طور خلاصه، به برخي از آن ها اشاره مي شود:

روزي پيامبر صلي الله عليه و آله خطاب به فرزندش، امام حسين عليه السلام، فرمود: «اي حسين، از صلب تو، فرزندي به دنيا مي آيد (يا قيام مي كند) كه «زيد» ناميده مي شود. او و يارانش در روز قيامت بر ديگران برتري دارند و با چهره هاي نوراني محشور مي شوند و بدون حساب داخل بهشت مي گردند.! [1] .

در روايت ديگري، امام سجاد عليه السلام قيام و شهادت زيد عليه السلام و مكان بر دار زدن جسد او را خبر داده و با جملاتي رسا و سنگين، به مقام معنوي و درجات عالي اخروي او اشاره كرده اند:

او قيام مي كند و در كوفه به شهادت مي رسد و در كناسه به دارش مي زنند و پس از دفن، بدن او را از قبر خارج مي سازند، درهاي آسمان براي عروج روحش گشوده مي گردد و اهل آسمان و زمين از ملاقات او شاد مي شوند. [2] .

روزي رسول خدا صلي الله عليه و آله خطاب به زيد بن حارثه، يكي از اصحاب خود، فرمودند:

اي زيد، نزديك من بيا. نام تو سبب شده كه محبتم به تو بيش تر


شود؛ زيرا تو همنام محبوبي از اهل بيت من هستي. [3] .

پيامبر صلي الله عليه و آله همچنين فرمودند:

مردي از خاندان من به شهادت مي رسد. چشمي كه به عورت او بنگرد، روي بهشت را نخواهد ديد. [4] .

دليل اين سخن پيامبر صلي الله عليه و آله ظاهرا آن است كه بدن مقدس زيد قريب چهار سال برهنه بر دار آويخته بود.

ابوذر غفاري مي گويد:

روزي پيامبر صلي الله عليه و آله را منقلب و گريان ديدم، علت را پرسيدم. حضرت فرمود:

جبرئيل به من خبر داد كه از صلب فرزندم، حسين پسري به دنيا مي آيد به نام «علي» كه فرشتگان او را زين العابدين لقب داده اند و از او فرزندي به وجود مي آيد به نام زيد و او به شهادت مي رسد. [5] .

جرير بن حازم نقل مي كند: «پيامبر خدا محمد صلي الله عليه و آله را در عالم خواب ديدم، در حالي كه به درختي كه زيد بن علي را به آن دار زدند، تكيه داده بود و با حالت تعجب، مي فرمود: آيا با فرزندم اين چنين رفتار مي كنيد؟» [6] .

امام أميرالمؤمنين عليه السلام ضمن خطبه اي كه خبر از آينده ي مردم كوفه


مي دهد، مي فرمايد:

.. و حاكمي به نام «يوسف بن عمر» بر سر كار مي آيد و در مقابل او، مردي از خاندان ما قيام مي كند. او را ياري كنيد؛ زيرا او مردم را به حق دعوت مي كند...

بعدها مردم به هم مي گفتند: او همان زيد بن علي عليه السلام است. [7] .

در خبر ديگري اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند:

... در پشت شهر كوفه، مردي به نام «زيد» قيام مي كند، چهره ي او را ابهتي خاص فرا گرفته و آن ابهت حكومت و رهبري است. جز كساني كه چون او عمل كنند، هيچ يك از پيشينيان و آيندگان به مقام (والاي) وي نمي رسند. روز قيامت، او و يارانش در حالي كه طومار يا چيزهايي شبيه آن در دست دارند، محشور مي شوند، عبور مي كنند، فرشتگان به استقبال آنان مي آيند و به خلايق مي گويند: اينان همپيمانان درست كاران و دعوت كنندگان به حقند. و پيامبر خدا صلي الله عليه و آله از آنان استقبال مي كند و مي فرمايد: فرزندانم، شما به وظايف خود عمل كرديد. پس بدون حساب، وارد بهشت شويد. [8] .

روزي اميرالمؤمنين عليه السلام در كوفه، از مكاني كه بعدها زيد عليه السلام را در آنجا


به دار آويختند، مي گذشت. حضرت توقف نمودند و بي اختيار گريستند. اصحاب علت گريه را پرسيدند. امام عليه السلام فرمود:

«ان رجلا من ولدي يصلب في هذا الموضع.»

مردي از فرزندانم در اين جا به دار آويخته مي شود. [9] .

همچنين اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

پيامبر خدا صلي الله عليه و آله شهادت فرزندم حسين عليه السلام، و به دار آويخته شدن فرزند او، (زيد بن علي بن الحسين عليه السلام) را به من خبر داد. من عرض كردم: آيا راضي به شهادت فرزندت مي باشي؟ فرمود: آنچه خداوند درباره ي فرزندم حكم كند تسليم و خشنودم. آن گاه دست هاي خود را به دعا بلند كرد و فرمود: من دعا مي كنم، تو آمين بگو. و او دعايي كرد و من آمين گفتم. سپس فرمود: جبرئيل به من بشارت داد كه دعاي ما مستجاب است. [10] .

حبه عرني، از ياران اميرالمؤمنين عليه السلام مي گويد: روزي من و اصبغ بن نباته، همراه علي عليه السلام از محل گندم فروشان و قصابان كوفه، كه در آن وقت بياباني بود، مي گذشتيم. امام عليه السلام آهنگ مسجد كوفه را داشت، ولي مرتب به آن سو نگاه و جملاتي با خود زمزمه مي كرد. گوش دادم. مي فرمود: «پدرم فدايت، پدرم فدايت.» اصبغ سبب گريه و زمزمه ي ايشان را پرسيد. امام به اطراف نگريست. كسي نبود. آن گاه فرمود: پيامبر خدا صلي الله عليه و آله به وسيله ي جبرئيل از جانب خدا، به من خبر داد كه در آينده،


فرزندي از نسل من به وجود مي آيد - كه هنوز پدر و مادر او متولد نشده اند. آن فرزند، خداوند را ملاقات مي كند، در حالي كه براي او غضب كرده و خداوند از او خوشنود است. او را در همين جا مثله مي كنند (اعضاي بدنش را قطعه قطعه مي سازند) كه با احدي با اين وضع دل خراش نه پيش از او و نه پس از او چنين رفتاري نكنند. صلوات خدا بر روح او و همرزمانش باد.» [11] .

ابوحفص مكي، از امام حسين عليه السلام نقل كرده است كه فرمود: «پدرم به من خبر داد كه مردي از ما به نام «زيد» قيام مي كند و به شهادت مي رسد. پس در آسمان، ملك مقربي و نبي مرسلي نيست، مگر آن كه با روح او ملاقات مي كند،همانا اهل آسمان او را بالا مي برند.» [12] .

امام سجاد عليه السلام به ابوحمزه ثمالي فرمود: «اي اباحمزه، اگر پس از من زنده بماني، خواهي ديد كه اين پسر (اشاره به فرزندش، زيد) در ناحيه اي از نواحي كوفه كشته مي شود و او را دفن مي كنند و پس از دفن، دشمنان بدن او را از قبر بيرون مي آورند و در مكاني به نام «كناسه» برهنه به دارش مي زنند. سپس بدن وي را از دار پايين مي آورند و مي سوزانند و آن گاه قطعات سوخته ي بدن او را مي كوبند و به صحرا مي پاشند.» و ابوحمزه همه ي اين ها را مشاهده كرد. [13] .


مردي به نام «خالد» مي گويد:

در محضر امام چهارم عليه السلام نشسته بوديم، امام فرزندش، زيد را صدا زد اين كودك با شتاب به سوي پدر مي آمد كه ناگاه به زمين خورد و صورتش آسيب ديد و خون از آن جاري شد. امام بي درنگ، او را از زمين بلند كرد و در حالي كه خون از رويش پاك مي كرد، با دل سوزي، فرمود: عزيزم، تو را در پناه خدا قرار مي دهم از اين كه تو همان زيدي باشي كه در كناسه ي كوفه به دار آويخته مي شود. [14] .

يونس بن جناب نقل مي كند:

خدمت امام باقر عليه السلام به مكتب مي رفتيم. روزي امام، زيد را طلبيد و به او بسيار ابراز محبت نمود و گرم گرفت و آن گاه وي را در آغوش خود فشرد و با حالتي آميخته با اندوه و تأثر، فرمود: برادر عزيز، تو را در پناه خدا قرار مي دهم از اين كه همان شخصي باشي كه در كناسه ي كوفه به دار آويخته مي شود. [15] .

امام پنجم در تكريم زيد عليه السلام فرمودند:

«هذا سيد اهل بيته و الطالب باوتاهم.» [16] .

اين بزرگ خاندان خويش است و به خون خواهي آنان بر خواهد


خواست.

همچنين آن حضرت براي زيد دعا مي كرد و مي فرمود:

«اللهم اشدد ازري بزيد» [17] .

خدايا، پشت مرا به زيد قوي گردان.

مردي از اصحاب امام صادق عليه السلام با نام معلي مي گويد: «خدمت امام صادق عليه السلام نشسته بوديم، ناگاه زيد وارد شده با دو دستش دو طرف در اتاق را گرفته بود. امام با لحن محبت آميزي، به وي فرمودند: «عمو جان، تو را در پناه خدا قرار مي دهم كه همان شخصي باشي كه در كناسه به دار آويخته مي شود.» مادر زيد، اين سخن را شنيد و گفت: اين سخن را از روي حسد گفته است. امام فرمود: «اي كاش از روي حسد بود.» و سه بار تكرار نمود. سپس امام به سرگذشت قيام و شهادت زيد اشاره كرد و فرمود: «پدرم از جدم، خبر داد كه فرمود: مردي از فرزندانم به نام زيد عليه السلام قيام مي كند، در كوفه به شهادت مي رسد، در كناسه او را به دار مي زنند، بدن او را از قبر بيرون مي آورند. سپس امام، بقيه ي حديث را، كه در عظمت مقام زيد است، بيان نمود و اضافه كرد: براي روح او، درهاي عالم بالا گشوده مي شود و فرشتگان آسمان از روح او شاد مي شوند.» [18] .



پاورقي

[1] «قال رسول الله صلي الله عليه و آله: يا حسين،يخرج من صلبک رجل يقال له زيد، يتخطأ هو و اصحابه رقاب الناس غرا محجلين، يدخلون الجنة بغير حساب.» عيون اخبار الرضا، شيخ صدوق، ج 1 باب 25، حديث 3، ص 195؛ بحارالأنوار، ج 46، ص 209 و 171؛ سفينة البحار، حاج شيخ عباس محدث قمي، ج 1، واژه‏ي «زيد»؛ تنقيح المقال، ج 1، حرف «ز»، ص 468.

[2] «قوله عليه‏السلام: انه يخرج و يقتل بالکوفة و يصلب بالکناسة، يخرج من قبره حين ينشر و تفتح لروحه ابواب السماء، و يبتهج به اهل السموات و الارض.» (عيون اخبار الرضا، ج 1، باب 25، ص 196؛ الغدير، ج 3، ص 49).

[3] «اشار النبي صلي الله عليه و آله بيده الي زيد بن حارثة فقال: «اذن مني يا زيد، زادک اسمک عندي حبا، فانت سمي الحبيب من اهل بيتي.» (بحارالأنوار، ج 46، ص 192).

[4] «قال رسول الله صلي الله عليه و آله يقتل رجل من اهل بيتي فيصلب، لا تري الجنة عين رأت عورته.» (مقاتل الطالبيين، ص 130.(.

[5] شخصيت و قيام زيد بن علي، نگارنده، ص 29،....

[6] «عن جرير بن حازم، قال: رأيت النبي صلي الله عليه و آله في المنام و هو متساند علي جذع زيد بن علي عليه‏السلام و هو مصلوب و هو يقول: اهکذا تفعلون بولدي؟» (مقاتل الطالبيين، ابوالفرج اصفهاني، ص 130).

[7] «... رجل يقال له «يوسف بن عمر» يقوم عند ذلک رجل منا اهل البيت، فانصروه فانه داع الي الحق...» فکان الناس يحدثون ان ذلک الرجل هو زيد. (شرح نهج‏البلاغه، ابن ابي‏الحديد، ج 2، ص 306؛ سفينة البحار، ج 1، واژه‏ي «زيد»).

[8] عن علي بن الحسين عن ابيه عن علي عليه‏السلام قال: «يخرج بظهر الکوفة رجل يقال له «زيد»، في أبهة (و الأبهة الملک) لا يسبقه الاولون و لا يدرکه الآخرون من عمل بمثل عمله، يخرج يوم القيامة هو و اصحابه معهم الطوامر، او شبه الطوامر، حتي يتخطوا اعناق الخلائق، تتلقاهم الملائکة فيقولون: هؤلاء حلف الخلف و دعاة الحق. و يستقبلهم رسول الله صلي الله عليه و آله، فيقول: يا بني، قد عملتم ما امرتم به، فادخلوا الجنة بغير حساب.» (مقاتل الطالبيين، ص 88).

[9] الغدير، ج 3، ص 69.

[10] زيد الشهيد، علامه عبدالرزاق مقرم، ص 9، به نقل از: حدائق الورديه، ص 120 - 119.

[11] زيد الشهيد، ص 9، به نقل از: حدائق الورديه، ص 45.

[12] عن ابي‏حفص المکي عن الحسين عليه‏السلام في خبر قال في آخرة «ان ابي عليه‏السلام حدثني انه سيکون منا رجل اسمه «زيد»، يخرج فيقتل فلا يبقي في السماء ملک مقرب و لا نبي مرسل الا ان يلقي روحه ليرفععه اهل کل السماء الي السماء.» (وقايع الايام، حاج ملا علي خياباني،، شهر صيام، ص 64).

[13] «يا اباحمزة، ان عشت بعدي لترين هذا الغلام (يعني: زيد ابنه) في ناحية من نواحي الکوفة مقتولا، مدفونا، منبونا، منبوشا، مسلوبا، مسحوبا، مصلوبا في الکناسة، ثم ينزل فيحرق و يدق و يذري في البر.» فشاهد ابوحمزة جميع ذلک (بحار الأنوار، ج 46، ص 183).

[14] قال خالد مولي آل الزبير: «کنا عند علي بن الحسين، فدعا ابنا له، يقال له «زيد» فکب لوجهه و جعل يمسح الدم عن وجهه و يقول: أعيذک بالله ان تکون زيد المصلوب بالکناسة...» (مقاتل الطالبيين، ص 89).

[15] همان.

[16] بحار الأنوار، ج 46، ص 170؛ امالي، شيخ صدوق، ص 275؛ تنقيح المقال، حرف «زي».

[17] الاغاني، ابوالفرج الاصفهاني، ج 24، ص 106؛ الغدير، ج 3، ص 70.

[18] عن معمر، قال: «کنت جالسا عند الصادق، جعفر بن محمد عليه‏السلام، فجاء زيد بن علي بن الحسين عليه‏السلام فاخذ بعضادتي الباب فقال له لصادق عليه‏السلام: يا عم، اعيذک بالله ان تکون المصلوب بالکناسة. فقالت له ام‏زيد: والله ما يحملک علي هذا القول غير الحسد لابني. فقال: يا ليتة حسدا، يا ليته حسدا، ياليتة حسدا، ثلاثا، ثم قال: حدثني ابي عن جدي عليه‏السلام: انه يخرج من ولده رجل يقال له زيد يقتل بالکوفة و يصلب بالکناسة يخرج من قبره نبشا، تفتح لروحه ابواب السماء يبتهج به اهل السموات.» (بحار الأنوار، ج 46، ص 168؛ الامالي، شيخ صدوق، ص 40؛ تنقيح المقال، ج 1، حرف «ز»؛ عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 196).