بازگشت

درگيري مختار با عبدالله بن زبير


خط مشي اساسي قيام مختار اين بود كه ريشه ي اصلي فساد در جهان اسلام - يعني حكومت اموي - را از ريشه بخشكاند. او پس از قتل عام عاملين حادثه ي كربلا در كوفه، سراغ لشكر شام رفت و با شكست سنگيني كه بر آنان وارد كرد و پيروزي بزرگي كه با كشته شدن ابن زياد به دست آورد، تصميم گرفت به مركز حكومت شام - يعني دمشق - حمله برد و كار دشمنان اسلام را يكسره كند و حكومت نوپاي عبدالملك مروان را، كه روز به روز پايه هاي خود را محكم تر مي كرد، ساقط نمايد. اما مهم ترين


مانع اين حركت، خطر حمله از جناح شرقي - يعني نيروهاي عبدالله بن زبير بود كه در بصره قدرت داشتند و فراريان كوفه نيز آنان را به قيام بر ضد مختار تحريك مي كردند.

مختار مي دانست كه در يك زمان نمي تواند در دو جبهه ي قوي وارد عمل شود. بنابراين، سعي كرد ابتدا با ابن زبير تكليفش را روشن كند. بر اساس اين سياست،مختار نامه اي به ابن زبير نوشت و از روي خيرخواهي، به او پيشنهاد همكاري داد. اما به تعبير طبري، اين ها يك نوع سياست بود [1] و مختار، ارتباط پنهاني خود با ابن زبير را از مردم مخفي مي كرد.

هنگامي كه نامه به ابن زبير رسيد، با ترديد و مكر و خدعه وارد عمل شد و فردي به نام عمر بن عبدالرحمن را با سي يا چهار هزار درهم به سمت عراق اعزام كرد و به او گفت: «به كوفه برو. از طرف من به عنوان استاندار عراق انتخاب شده اي.»

آن مرد گفت: چگونه ممكن است؟ مختار در آن جا حكومت مي كند.

ابن زبير گفت: مختار نامه نوشته و مطيع امر ما است، او حكومت را تحويل تو مي دهد.

آن مرد حركت كرد. خبر به مختار رسيد. او هم يكي از يارانش به نام زائده بن قدام را با پانصد مرد مسلح و هفتاد هزار درهم پول به سوي مأمور ابن زبير فرستاد تا در بين راه به او رسيد. مختار به مأمور خود گفته بود: وقتي با فرستاده ي ابن زبير ملاقات كردي، پول را به او بده و از او دعوت به همكاري كن. اگر نپذيرفت، او را تهديد كن تا برگردد.


فرستاده ي مختار در بين راه حجاز و عراق، با فرستاده ي ابن زبير ملاقات كرد و با او مذاكره نمود. او حاضر نشد تسليم شود و پول ها را گرفت و به سوي بصره رفت و به مصعب، برادر ابن زبير، پناه برد. [2] .

مختار احساس كرد كه ابن زبير جز با تسليم شدن او و ملحق نمودن عراق به قلمرو حكومتش راضي نخواهد شد. بنابراين، نقشه ديگر كشيد و آن اين كه ابتدا نيرويي را به عنوان كمك به ابن زبير به حجاز گسيل دارد و آنان پس از رسيدن به مدينه، آن جا را تصرف كنند و سپس براي محاصره ي مكه و تسليم ابن زبير، به سوي مكه حركت كنند.

از سوي ديگر، عبدالملك مروان نيز براي مقابله با ابن زبير لشكري به سوي حجاز فرستاده بود. مختار وانمود مي كرد كه نيروهاي اعزامي او براي مقابله با لشكر شام و كمك به ابن زبير است و نامه ي مختصري بدين مضمون براي ابن زبير نوشت: «... اما بعد، به من گزارش داده اند كه عبدالملك مروان سپاهي به سوي تو فرستاده است. اگر مايل هستي، براي تو نيروي كمكي بفرستم. والسلام.»

ابن زبير در پاسخ مختار نوشت: «.. اما بعد، اگر سر طاعت ما داري اشكال ندارد اين نيرو را بفرست و از مردمي كه تحت حكومت تو مي باشند براي من بيعت بگير. سپاه شام در منطقه ي ام القري اردو زده اند. تو مي تواني نيروي كمكي ات را به سوي آنان گسيل داري تا با آنان مقابله كنند والسلام»

بدين ترتيب، نقشه ي مختار با مشكل روبه رو شد و ابن زبير زيرك تر از آن بود كه فريب بخورد.

اما مختار از طرح خود منصرف نشد و سه هزار نيروي مسلح را به


فرماندهي شرحبيل بن ورس به سوي حجاز گسيل داشت و به آنان فرمان داد بروند و در مدينه مستقر شوند تا دستور مختار به آنان برسد.

ابن زبير از اين نقل و انتقال، سخت به وحشت افتاد و پيش از ورود نيروهاي مختار به مدينه، يكي از يارانش به نام عباس بن سعد را به فرمان دهي دو هزار مرد مسلح به پيش تاز نيروهاي مختار فرستاد و به او گفت: «هنگامي كه نيروهاي مختار را ملاقات كردي از آنان بخواه كه مستقيم به منطقه ي وادي القري به سوي سپاه شام بروند، و گرنه باز گردند و اگر مقاومت كردند و اصرار داشتند كه به مدينه يا مكه وارد شوند با آنان بجنگ.»

دو نيرو در منطقه اي به نام رقيم، بين راه حجاز و عراق، تلاقي كردند و مذاكراتي بين دو فرمانده صورت گرفت و هنگامي كه فهميدند سپاه مختار قصد رفتن به مدينه دارند و دستور ابن زبير را اجرا نمي كنند، در حالي كه مشغول استراحت بودند و در كنار آبي به خوردن غذا مشغول بودند به آنان يورش بردند. ابن ورس، فرمانده ي نيروهاي مختار، و قريب هفتاد تن ديگر از افراد او كشته شدند و بقيه فرار كردند. عباس بن سعد آنان را تعقيب كرد و جمع ديگري از آنان را كشت و بقيه ي نيروها به سمت كوفه گريختند كه جمعي از آنان در بين راه از خستگي و تشنگي و جراحات وارده، كشته شدند و تعدادي به نزد مختار بازگشتند. [3] .

مختار، كه از خدعه ي ابن زبير آگاه شد، ماجرا را براي مردم تعريف كرد و اعلام داشت: «بدانيد كه بدكاران شرور، اخيار و مردان صالح را به شهادت رساندند و اين كار مقدر و خواست خدا بود». سپس نامه اي براي محمد حنفيه به مدينه يا مكه فرستاد و از فرزند أميرالمؤمنين عليه السلام اجازه


خواست كه لشكري انبوه به سوي حجاز بفرستند تا كار ابن زبير را يك سره كند. اما ابن حنفيه با اين پيشنهاد مخالفت كرد و پاسخ نامه ي مختار، پس از امر به تقوا به ترس از خدا، او را از هجوم به حجاز برحذر داشت؛ زيرا اين كار را مصلحت نمي دانست.

مختار از فكر تصرف حجاز و گوش مالي ابن زبير به طور موقت تا فراهم شدن شرايط مناسب، صرف نظر كرد و موضع دفاعي را در مقابل ابن زبير گرفت. [4] .


پاورقي

[1] تاريخ طبري، ج 6، ص 73 - 72؛ کامل ابن‏اثير، ج 4، ص 246.

[2] تاريخ طبري، ج 6، ص 72؛ کامل ابن‏اثير، ج 4، ص 246.

[3] تاريخ طبري، ج 6، ص 75 - 73؛ کامل ابن‏اثير، ج 4، ص 249 - 248.

[4] تاريخ طبري، ج 6، ص 75؛ کامل ابن‏اثير، ج 4، ص 249.