بازگشت

سركوب شورش


خبر بازگشت فرمانده ي ارتش انقلاب موجي از شادي در دل مختار و شيعيان ايجاد كرد و وحشتي سخت در دل منافقان كوفه و شورشيان انداخت. ابراهيم فاصله ي چند فرسخي بين اردوگاه و كوفه را به سرعت طي


كرد و طي يك شبانه روز به كوفه رسيد.

شب ابراهيم به نزديكي شهر رسيد. آن شب را براي رفع خستگي به نيروهايش استراحت داد، در حالي كه همه در حال آماده باش بودند. صبح روز بعد، نماز را در منطقه ي سوراء خواندند و بي درنگ، حركت كردند و بعد از ظهر، نماز ظهر و عصر را در حوالي دروازه ي كوفه در محلي به نام باب الجسر گزاردند. نزديك غروب ارتش انقلاب وارد شهر شد. شب را در آماده باش بودند، صبح به مسجد آمدند و مختار براي لشكريانش و مردم سخن راني كرد. [1] .

با ورود ارتش ابراهيم، نقشه ي ضد انقلاب، نقش بر آب شد و شبث بن ربعي، فرمانده ي نيروهاي دشمن، پيامي مزورانه و خام كننده براي مختار فرستاد: «نه، ما سر جنگ نداريم. به ما اعتماد كن. ما عشيره و قبيله و بازوي توايم.» اين پيام يك فريب و نيرنگ بيش نبود و مختار متوجه اين نقشه شد. بنابراين، كم ترين ترتيب اثري به اين پيام - به اصطلاح - صلح جويانه ي مثبت نداد.

در اين وضع، بين شورشيان اختلاف افتاد و حتي بر سر امامت جماعت نيروهايشان درگيري ايجاد شد. [2] .

شورشيان در مراكز مهم كوفه، سنگربندي كرده و موضع گرفته بودند. مختار لشكر خود را به دو قسمت كرد؛ يك قسمت تحت فرماندهي ابراهيم اشتر و قسمت ديگر تحت امر خود مختار قرار گرفتند. هر كدام نيز نيروهاي خود را به چند گردان تقسيم كردند.


مختار در مسير بازار و اطراف مسجد اعظم كوفه، از نيروها سان ديد و به ابراهيم اشتر گفت: «ابراهيم، عمده ي نيروهاي دشمن در دو منطقه و تحت پوشش دو طايفه ي مهم قرار گرفته اند: طايفه ي مضري ها و طايفه ي يماني ها. تو به سوي مضري ها برو كه در منطقه ي كناسه مستقر هستند، من هم به سوي يماني ها مي روم كه در ميدان سبيع موضع گرفته اند. فرمان دهي طايفه ي مضري ها به عهده ي شبث بن ربعي و ابن عمير است و فرمان دهي طايفه ي يماني ها به عهده ي عبدالرحمن بن مخنف و ابن اشعث است.»

مختار يك گردان را به فرمان دهي احمر بن شميط و گرداني ديگر را به فرمان دهي عبدالله بن كامل - كه اين دو از افسران رشيد انقلاب بودند - سپرد و به آنان دستور داد از مسيرهاي گوناگون بروند تا در ميدان سبيع با دشمن روبه رو شوند.

نيروهاي مختار در ميدان سبيع، با دشمن مواجه شدند؛ در يك طرف، شيعيان خالص و طالبان خون امام حسين عليه السلام و در طرف ديگر، اشراف مغرور و اشرار منافق كوفه، كه عمدتا از عوامل فاجعه ي كربلا، بودند، در مقابل هم صف آرايي كردند.

ابوخباب، از شاهدان عيني اين جنگ، مي گويد: جنگ شديدي بين دو طرف درگرفت و آن روز هر دو طرف با شدت و مقاومت با هم مي جنگيدند و شورشيان مقاومت سختي از خود نشان دادند. وضع گردان ابن كامل در موقعيت خوبي نبود و گردان تحت امر احمد بن شميط هم به شدت تحت فشار دشمن واقع شدند. مختار از اوضاع با خبر شد و عبدالله بن فراد را با نيروهايي تازه نفس به كمك ابن كامل فرستاد و به او توصيه هايي نمود، چهار صد نيروي تازه نفس را نيز به كمك ابن شميط


فرستاد. با ورود نيروهاي كمكي، وضع جبهه به نفع انقلابيون تغيير كرد و دشمن به شدت، تحت فشار قرار گرفت.

نيروهاي تحت فرمان ابراهيم هم، كه به منطقه ي مهم كناسه اعزام شده بودند، پس از اتمام حجت ابراهيم به آن ها، وارد نبرد سختي شدند و در همان روز اول، شكست سختي را بر دشمن وارد ساختند و دشمن با دادن تلفات سنگين و مجروحان بسيار، شكست خورد. [3] .

در جبهه ي ميدان سبيع، نيروهاي شباميان نيز رسيدند و ابوالقلوص، كه شيخ و بزرگ آنان بود، به نيروهايش فرمان حمله داد و با فرياد او، جنگ سختي در گرفت. شعار يا «لثارات الحسين» نيروهاي شبامي ها منطقه ي سبيع را فراگرفته بود و به شدت، دشمن را قلع و قمع مي كردند.

طبري مي گويد: موقعي كه نيروهاي مختار شعار «يا لثارات الحسين» سر دادند، از ميان دشمنان فرياد «يا لثارات العثمان» به گوش رسيد. - [4] .

در اين جنگ، نيروهاي مختار با كم ترين تلفات، بيش ترين شكست را بر دشمن وارد كردند و از سران قوم، افرادي همچون عبدالرحمن بن سعيد، فرات بن زحر، و نعمان صهبان وعمر بن مخنف به هلاكت رسيدند، جمعي از سران آنان نيز همانند زهر بن قيس و عبدالرحمن بن مخنف مجروح شدند. شرحبيل بن بقلان هم در اثر شدت جراحات وارده، به هلاكت رسيد.

گفتني است فرمانده ي طايفه ي همدانيان، عبدالرحمن بن سعيد، كشته شد


و اين پيروزي بزرگي براي مختار به شمار مي آمد. [5] .

ابومخنف مي گويد: در جنگ ميدان وسيع، تعداد فراواني از شورشيان كه عمدتا از طايفه همداني ها بودند، حضور داشتند كه هفتصد و هشتاد نفر از آنان به هلاكت رسيدند، و از مضريان، قريب ده نفر كشته شد و جمعي از سران ربيعه همچون حجار بن ابجر، يزيد حارث، شداد بن منذر و عكرمة بن ربعي متواري شدند. [6] .

جمع كثيري از شورشيان و فرماندهان آنان به اسارت نيروهاي مختار درآمدند كه تعداد آنان را قريب پانصد نفر ذكر كرده اند. عبدالله بن شريك نهدي، از فرماندهان ارتش مختار، اسرا را دست بسته نزد مختار آورد.

مختار دستور داد اسرا را از مقابل او عبور دهند و هر كسي را كه به هر نحوي، در فاجعه ي عاشورا شركت داشته، گردن بزنند. از ميان پانصد نفر، 248 نفر از عاملان حادثه ي كربلا بودند و بقيه را، كه در قضيه ي كربلا نقشي نداشتند، آزاد كرد. [7] .

مختار پس از سركوب شورش و تسلط بر شهر، اعلام امان عمومي كرد و به منادي دستور داد بر مأذنه فرياد زند: «هر كس به خانه اش پناه برد در امان است، جز كسي كه در قتل خاندان پيامبر شركت داشته!» [8] .

با شكست شورشيان، باقي مانده ي قاتلان امام حسين عليه السلام و عاملان حادثه ي كربلا به شدت در ترس و وحشت به سر مي بردند. البته تعدادي از آنان نيز توانستند از چنگ مختار بگريزند و به بصره بروند و در پناه


مصعب بن زبير درآيند. [9] از جمله ي فراريان، شبث بن ربعي بود كه نزد ابن زبير رفت و همو بود كه ابن زبير را به قيام در مقابل مختار تحريك نمود. [10] .


پاورقي

[1] تاريخ طبري، ج 6، ص 47 - 46.

[2] همان، ج 6، ص 47؛ کامل ابن‏اثير، ج 4، ص 233.

[3] تاريخ طبري، ج 6، ص 49.

[4] همان، ص 50.

[5] تاريخ طبري، ج 6، ص 56.

[6] همان، ص 56.

[7] همان، ص 51؛ کامل ابن‏اثير، ج 4، ص 235.

[8] تاريخ طبري، ج 6، ص 51.

[9] تاريخ طبري، ج 6، ص 55؛ اخبار الطوال، ص 292.

[10] تاريخ طبري، ج 6، ص 94؛ انساب الاشراف، ج 6، ص 428 - 427.