بازگشت

اعلان قيام


پس از جلسات مشورتي مختار و ابراهيم و آماده باش كامل شيعيان، ابراهيم بر مأذنه رفت و اذان گفت و شيعيان در مسجد، نماز مغرب را پشت سر او به جاي آوردند. سپس ابراهيم با جمعيت شيعيان به شكل رژه ي مسلحانه به طرف مقر مختار رفت. اياس بن مضارب، رئيس شهرباني، با مشاهده ي اوضاع خود را به سرعت به استاندار (ابن مطيع) رساند و اعلام خطر كرد و گفت مختار و ابراهيم اشتر قيام كرده اند. شروع قيام به دلايلي جلو افتاد؛ روز دوشنبه دوازدهم ربيع الاول سال 66 ه ق شروع و در شهر كوفه حكومت نظامي اعلام شد. رئيس شهرباني و فرزندش، راشد،با جمعي مسلح در مراكز حساس شهر موضع گرفتند و هفت محله و مركز مهم شهر را به فرماندهي هفت نفر از يارانش كه، عمدتا از عناصر و قاتلان امام حسين عليه السلام بودند به تصرف خود درآوردند.

ابراهيم همراه با جمعيت به طرف خانه ي مختار حركت كردند. حميد بن مسلم تعداد آنان را بيش از يكصد مرد مسلح ذكر كرده كه زير قباي خود، زره پوشيده بودند و شمشيرها را حمايل داشتند. بنابر پيشنهاد


ابراهيم، آنان از راه اصلي شهر - يعني: باب الفيل - كه در تصرف عمال حكومت ابن زبير بود، عبور كردند. رئيس نظاميان شهر، اياس بن مضارب، با جمعي نيروي مسلح جلوي ابراهيم را سد كردند. ابراهيم بر آنان نهيب زد كه كنارش روند. اما آنان مقاومت كردند و ابراهيم با نيزه اي فرمانده نيروهاي دشمن را از پاي درآورد. نيروهاي دشمن متواري شدند. ابراهيم و يارانش به نزد مختار آمدند و سر بريده ي اياس بن مضارب را به عنوان نخستين هديه ي پيروزي جلوي مختار نهادند.

مختار اين ماجرا را به فال نيك گرفت و گفت: «خوش خبر باشي ابراهيم؛ خداي مژده خيرت دهد! اين را به فال نيك مي گيرم. ان شاء الله، اين آغاز فتح است».

ابراهيم و مختار و سران شيعه تصميم گرفتند همان شب مراكز حساس كوفه را تسخير كنند و عمال ابن زبير را از شهر بيرون برانند. در آن شب، به فرمان مختار، مشعل هاي آتش برافروخته شد و بر مراكز حساس شهر نصب گرديد.

شعار ياران مختار، شهر كوفه را گرفت: «يا منصور امت» (يعني: اي پيروز، بميران) و با شعار «يا لثارات الحسين» چهره ي كوفه منقلب گرديد. [1] .

شعار «يا منصور امت» شعار ياران پيامبر صلي الله عليه و آله در جنگ بدر بود. [2] و در قيام زيد بن علي بن الحسين عليه السلام نيز همين شعار داده شد. [3] .

شعار «يا لثارات الحسين» براي نخستين بار توسط توابين اعلام شد.


استاندار كوفه با تشكيل يك جلسه ي اضطراري و تأكيد بر حكومت نظامي وارد عمل شد و عمال حكومت ابن زبير، كه عمدتا از قتله ي كربلا بودند، با نيروهاي تحت امر خود، در مقابل نيروهاي مختار، و ابراهيم موضع گرفتند. شهر كوفه چهره ي يك شهر جنگي به خود گرفت اين بار در تب خون خواهي امام حسين عليه السلام مي سوخت و فرياد «يا لثارات الحسين» در شهر جوش و خروش افكند.

نيروهايي كه با مختار بيعت كرده بودند، فوج فوج وارد كوفه مي شدند: ابوعثمان شهدي، از سران قبايل اطراف كوفه، با شعار «يا لثارات الحسين» وارد شهر شد، نيروهاي مثني بن مخربه نيز پس از درگيري با نيروهاي ابن زياد در بصره و شكستن محاصره ي شهر، به كوفه آمدند.

بيش تر ساكنان عراق را ايرانيان تشكيل مي دادند و جمعيتي عظيم بودند كه به آنان «جند الحمراء» يا «لشكر سرخ» مي گفتند؛ زيرا نسبت به اعراب سيه چهره، گونه هاي سرخ و سفيد داشتند و يا لباس سرخ مي پوشيدند. عمدي لشكر مختار را نيز ايرانيان يا «جند الحمراء» تشكيل مي دادند. [4] اينان به دليل عدالت گستري حكومت حضرت علي عليه السلام از طرفداران سرسخت خاندان پيامبر و فرزندان حضرت علي عليه السلام به شمار مي آمدند.

ارتش انقلاب در روز چهارشنبه چهاردهم ربيع الاول وارد كارزار شد.

علامه اديب، جعفر بن نما، در اين زمينه شعري حماسي دارد كه مي گويد:



«و لما دعا المختار للثار أقبلت

كتائب من اشياع آل محمد






و قد لبسوا فوق الدروع قلوبهم

و حاضوا بحار الموت في كل مشهد»



هم نصروا سبط النبي ورهطه

و دانوا بآخذ الثار من كل ملحد [5] .



و آن گاه كه مختار مردم را به خون خواهي دعوت كرد، شيعيان آل محمد صلي الله عليه و آله فوج فوج به او پيوستند، در حالي كه قلب هاي خود را روي زره پوشيده بودند و در هر معركه اي خود را به درياي مرگ مي سپردند. آنان به ياري سبط پيامبر و خاندان او عليهم السلام برخاستند و براي انتقام از قاتلين ملحد آنان، به هم نزديك شدند.)

استاندار كوفه مردم را به مسجد فراخواند و تهديد كرد كه اگر كسي به ياري او نيايد، خونش هدر است. بدين روي، مسجد پر از جمعيت بزدل و خائن شد. و او اين جمعيت را به سركردگي قاتلان امام حسين عليه السلام و ديگر عناصر كربلا به جنگ مختار فرستاد:

1 - شبث بن ربعي فردي هزار چهره و منافق با 4000 نفر؛

2 - شد بن ابجر با 3000 نفر؛

3 - عكرمة بن ربعي با 3000 نفر؛

4 - عبدالرحمن بن سويد - از قتله ي كربلا - با 3000 نفر؛

مجموع نيروهاي دشمن - به اضافه ي آنچه تحت امر استاندار بود - به حدود بيست هزار نفر رسيد.

مختار در مقابل اين عده، نيروهايش را سازماندهي كرد و گروه هاي مسلح، هر يك به فرماندهي افراد برجسته ي شيعه در مقابل نيرهاي دشمن موضع گرفتند. [6] .


جنگ بي امان شهر كوفه را فراگرفت. مختار و ابراهيم اشتر با كفايت و كارداني تمام، به مقابله پرداختند.

دو طرف براي تسخير مراكز حساس شهر به شدت با هم درگير شدند. گروه هاي شيعه با مقاومت و پايمردي عجيبي دشمن را سخت تحت فشار قرار دادند و تلفات سنگيني بر نيروهاي ابن مطيع، استاندار كوفه، وارد كردند. با وجود آن كه تعداد نيروهاي انقلاب و شيعيان خون خواه امام حسين عليه السلام نسبت به دشمن بسيار كمتر بود، اما آنان با روحيه ي شهادت طلبي و فرماندهي ابن اشتر، توانستند پس از دو روز جنگ بي امان و كشتار عظيمي از دشمنان و دادن جمعي شهيد از ياران، شهر كوفه را تسخير كنند و پس از حكومت حضرت علي عليه السلام و مدت كوتاه زمام داري امام حسن عليه السلام براي سومين بار، قدرت سياسي اين شهر بزرگ و مركز مهم اسلامي را به دست بگيرند. [7] .

نيروهاي ابراهيم پس از متلاشي كردن سربازان ابن مطيع، بازار و مسجد جامع كوفه را اشغال كردند و استانداري را به محاصره ي خود درآوردند. ابن مطيع نگون بخت با نيروهاي شكست خورده اش به قصر پناه بردند و توانستند سه روز در دارالاماره كوفه مقاوت كنند. حسان بن فايد، از سران منافق كوفه و از مشاوران ابن مطيع - استاندار شكست خورده ي كوفه - مي گويد: وقتي سومين روز محاصره را در قصر به شب برديم، ابن مطيع ما را دور خود جمع كرد و سخن راني نمود؛ پس از حمد و ثناي الهي، گفت: «اما بعد، من اين گروه مخالف را مي شناسم؛ جز چند نفر، همه از


افراد بي سر و پا و بي خرد و فرومايه ي كوفه هستند، ولي اشراف كوفه و شما با ما بوديد و شما خوب از ما دفاع كرديد. اما با اين وضع، ديگر مقاومت سودي ندارد. اينك من تصميم دارم شهر را ترك كنم.» شبث سركرده ي منافق صفت، برخاست و با چاپلوسي از ابن مطيع تقدير كرد و گفت: «اكنون كه كار به اين جا رسيده است، هر طور صلاح مي داني، اقدام كن». ابن مطيع آنان را دعا كرده و گفت: «شما هم برويد.»

آنان شبانه از در مخفي قصر، كه به «در روميان» معروف بود، هر كدام به سوراخي خزيدند و بدين سان، نيروهاي مختار، و ابراهيم فاتحانه وارد قصر شدند.

استاندار با لباس زنانه فرار كرد و به خانه ي ابوموسي اشعري پناهنده شد. [8] جمعي از سران و مردم كوفه، كه نتوانسته بودند از قصر فرار كنند، صبحگاهان در قصر را گشودند و خود را تسليم ابراهيم كردند. [9] و اعلام نمودند كه ما توبه كرده ايم. ابراهيم و مختار با كمال بزرگواري، آنان را بخشيدند، اما به شرط آن كه در فتنه اي ديگر در مقابل انقلاب قيام نكنند. آنان نيز پذيرفتند.

موسي به عامر جهني مي گويد: پس از خروج محاصره شدگان از قصر، مختار و فرماندهان انقلاب فاتحانه وارد قصر شدند و شب را آن جا ماندند. صبح روز بعد بزرگان و سران قبايل و مردم در مسجد و جلوي قصر تجمع كردند. مختار خود را براي اداي نماز و ايراد سخن در مسجد


و اعلام رسمي پيروزي انقلاب، مهيا كرد. [10] ظاهرا آن روز جمعه بوده است. مختار شخصا نماز را اقامه نمود و در يك خطبه ي پر محتوا و انقلابي، اهداف اصلي قيام را تشريح كرد. جان كلام او اين بود:

اي مردم كوفه، من از جانب اهل بيت پيامبر عليه السلام مأموريت يافته ام تا به خون خواهي امام مظلوم، حسين بن علي عليه السلام و شهداي كربلا قيام كنم و انتقام آن عزيزان را بگيرم و تا آخرين نفس، با شدت هر چه بيشتر، اين هدف مقدس را تعقيب خواهم كرد.

مختار سپس در خطبه ي دوم نماز، با تأكيد و قسم ياد كردن تصميم خود را در ريشه كن نمودن عمال ظلم و ستم و قاتلان امام حسين عليه السلام اعلام داشت.


پاورقي

[1] تاريخ طبري، ج 6،ص 20؛ کامل ابن‏اثير، ج 4، ص 218.

[2] مستدرک الوسائل، ج، 2، ص 265؛ فروغ کافي، ج 5، ص 47.

[3] مقاتل الطالبيين، ص 93.

[4] الاخبار الطوال، احمد بن داود دينوري، ص 293.

[5] بحارالأنوار، ج 45، ص 368.

[6] براي اطلاع از جزئيات اين جنگ، ر. ک. به: شخصيت و قيام مختار، اثر نگارنده.

[7] تاريخ طبري، ج 6، ص 32 - 31.

[8] بحارالأنوار، ج 45، ص 369؛ البداية و النهاية، ج 8، ص 270.

[9] تاريخ طبري، ج 6، ص 32.

[10] تاريخ طبري، ج 6، ص 32.- الحمد لله الذي وعد وليه النصر و عدوه الخسر و جعله فيه الي آخر الدهر وعدا مفعولا و قضاء مقضيا و قد خاب من افتري. ايها الناس انه رفعت لنا راية و مدت لنا غايه، فقيل لنا في الراية ان ارفعوها و لا تضعوها، و في الغاية ان اجرؤا اليها و لا تعدوها فسمعنا دعوة الداعي و مقالة الوعي فکم من ناع و ناعية لقتلي في الواعية، و بعد لمن طغي و ادبر و عصي و کذب و تولي الا فادخلوا ايها الناس فبايعوا بيعة هدي، فلا والذي جعل السماء سقفا مکفوفا و الارض فجاجا سبلا، ما بايعتم بعد بيعة علي بن ابي‏طالب و آل علي اهدي منها. (تاريخ طبري، ج 6، ص 32، مصر).