بازگشت

بازگشت مختار به كوفه


همزمان با دعوت مختار و تهيه ي مقدمات قيام، عبدالله بن زبير، سياستمدار كارشته اي به نام عبدالله بن مطيع، را كه سابقه ي دوستي با مختار داشت، به استانداري كوفه منصوب نمود. تاريخ ورود استاندار جديد به كوفه، پنج شنبه بيست و پنجم رمضان سال 65 ه ق بوده.

استاندار جديد شخصا عهده دار نماز و خراج و رتق و فتق امور شد و مردي به نام اياس بن مضارب را به سمت رئيس شهرباني كوفه منصوب كرد و به او تأكيد نمود كه هر حركت مشكوكي را زير نظر داشته باشد. [1] .

استاندار جديد طي يك سخن راني، اعلام كرد. «ابن زبير مرا براي امارت به شهر شما فرستاده و دستور داده است تا طبق وصيت عمر و سيره ي عثمان بن عفان با شما رفتار كنم».

او در اين قسمت از سخنش، مورد اعتراض مردم واقع شد و يكي از سران شيعه در حين سخن راني استاندار فرياد زد: «ما جز به روش علي بن ابي طالب به روش ديگران احتياجي نداريم.» ابن مطيع در پايان سخن راني خود مردم را تهديد كرد و اعلام داشت كه هر گونه فكر عصيان و شورش را به شدت سركوب خواهد كرد. [2] .


مختار پس از بريدن از ابن زبير و تماس هايي كه با اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله گرفت، مكه را به قصد عراق براي هدفي بزرگ ترك كرد. [3] .

بلاذري نوشته است: مختار با قافله اش وارد كوفه شد و پيش از ورود به شهر، كنار رودخانه ي حيره رفت و غسل كرد، موهاي خود را روغن زد و خود را معطر كرد، لباسي مناسب پوشيد و عمامه اي بر سر نهاد، شمشير را حمايل كرد و سوار بر اسب وارد شهر شد. در ابتداي ورود، به مسجد سكون - مركز تجمع مردم در محله ي كنده - رسيد. مردم از او استقبال گرمي كردند. مختار مرتب به مردم بشارت فتح و پيروزي مي داد. [4] .

مختار به يكي از بزرگان كوفه به نام ابوعمر و عبيدة بن عمرو بدوي - كه يكي از سران برجسته ي شيعه و فردي با نفوذ و شجاع بود - برخورد كرد و به او بشارت قيام خود را به خون خواهي امام حسين عليه السلام داد. ابوعمرو شاد شد و گفت: خدا تو را به خير بشارت دهد. مختار با او براي شب قرار ملاقات گذاشت. [5] .

مختار همچنين با ديگر رهبران شيعيان و ياران أميرالمؤمنين عليه السلام و كساني كه در حادثه ي عاشورا دخالت داشتند - كه آنان را «حسينيون» مي گفتند - ملاقات نمود و آنان را به بيعت و قيام دعوت كرد. [6] .

مردم كوفه پيش از ورود مختار، نماينده ي ابن زياد و حكومت اموي،


عمرو بن حريث، را از شهر بيرون كرده بودند و عبدالله بن زبير نيز از خلأ سياسي كوفه استفاده نموده و عبدالله بن مطيع را به عنوان استاندار به آن جا فرستاده بود كه جمعي از اشراف عرب كوفه با او همراه شده بودند.

مردم كوفه به شكل نيمه مخفي با مختار بيعت كردند. اساس اين بيعت و هدف از آن قيام خون خواهي شهداي كربلا بود. [7] خبر ورود مختار به كوفه و گرايش عمومي مردم به او به گوش ابن مطيع رسيد و قاتلان امام حسين عليه السلام همچون شمر بن ذي الجوشن و شبث بن ربعي و زيد بن حارث، كه از معاونان استاندار ابن زبير بودند، خطر مختار را به او گوشزد نمودند و پيشنهاد دست گيري و حتي قتل مختار را به او دادند.

سرانجام عمال ابن زبير مختار را دستگير كردند و به زندان انداختند. [8] .

مختار براي دومين بار به زندان افتاد. گويند زنداني شدن مختار همزمان با قيام توابين بود. [9] .

مجددا مختار از زندان براي شوهر خواهر خود، عبدالله بن عمر نامه اي نوشت و همانند گذشته، از زندان آزاد شد، اما با قيد ضمانت.

مختار پس از چند ماه زنداني شدن توسط عمال ابن زبير، خلاصي يافت، با يك حركت حساب شده مشغول برنامه ريزي براي قيام شد و جمعي از سران شيعه و بقاياي توابين از طرف او مأمور شدند تا از مردم بيعت بگيرند. مأموران او عبارت بودند از:

1 - سائب بن مالك اشعري، از سران عراق؛


2 - يزيد بن انس، از فرماندهان شجاع؛

3 - احمر بن شميط؛

4 - رفاعة بن شداد فتياني، از فرماندهان نهضت توابين؛

5 - عبدالله بن شداد جشمي، از سران شيعه و بقاياي توابين.

و بدين سان، برنامه ي قيام مختار و زمينه ي آن فراهم شد. [10] .

اياس بن مضارب، كه از اوضاع شهر و فعاليت مختار و ياران او خبر داشت، نزد ابن مطيع رفت و از مختار و مسائب بن مالك اظهار نگراني نمود و كسب اجازه كرد كه آنان را دستگير كند. استاندار تصميم به دستگيري مختار گرفت، اما با هوشياري ياران مختار، اين نقشه خنثي شد و مختار به جاي امني رفت و مخفي شد. [11] .

مختار از خانه ي امن خود، به وسيله ي افراد و دعات خويش، مردم عراق را به قيام و بيعت دعوت كرد؛ از جمله، نامه اي به مثني بن مخربه، از سران شيعيان بصره، فرستاد و او را به ياري قيام دعوت كرد. مثني، كه از ياران با وفاي أميرالمؤمنين عليه السلام بود و نهضت توابين را تأييد نموده و آمادگي كامل براي قيام داشت، در پاسخ نامه ي مختار، با او بيعت نمود. بعضي نيز گفته اند كه مخفيانه به كوفه آمد و با مختار ملاقات كرده و حضورا با او بيعت نمود و به وي قول داد كه با تمام قوا، به ياري مختار خواهد آمد. [12] .

مختار نامه اي ديگر براي احنف بن قيس از بزرگان كوفه، فرستاد و او را به ياري خويش خواند. اما احنف پاسخ صريحي نداد. [13] .



پاورقي

[1] تاريخ طبري، ج 6، ص 10؛ کامل ابن‏اثير، ج 4، ص 213.

[2] کامل ابن‏اثير، ج 4، ص 213 - 212.

[3] بحارالأنوار، ج 45، ص 356.

[4] انساب الاشراف، ج 6، ص 379.

[5] کامل ابن‏اثير، ج 4، ص 171؛ تاريخ طبري، ج 5، ص 579؛ ابوعمرو علاوه بر موقعيت اجتماعي از تابعين و مردي عالم و مورد وثوق بود. و از اصحاب أميرالمؤمنين عليه‏السلام به شمار مي‏آمد. (معجم رجال الحديث، ج 11، ص 95 - 94).

[6] مروج الذهب، ج 3، ص 74؛ کامل ابن‏اثير، ج 4، ص 172؛ تاريخ طبري، ج 5، ص 579.

[7] مروج الذهب، ج 3، ص 580؛ کامل ابن‏اثير، ج 4، ص 172.

[8] تاريخ طبري، ج 5، ص 581 و ص 58؛ کامل ابن‏اثير، ج 4، ص 173.

[9] کامل ابن‏اثير، ج 4، ص 173.

[10] تاريخ طبري، ج 6، ص 9؛ بحارالأنوار، ج 45، ص 364 - 363.

[11] تاريخ طبري، ج 6، ص 12 - 10؛ کامل ابن‏اثير، ج 4، ص 213.

[12] کامل ابن‏اثير، ج 4، ص 182؛ تاريخ طبري، ج 6، ص 66.

[13] تاريخ طبري، ج 6، ص 69 - 68.