بازگشت

ملاقات مختار با عبدالله بن زبير


عبدالله بن زبير در مكه، براي فريب مردم، خود را مردي عابد و زاهد و پناهنده به خانه ي خدا معرفي مي كرد و از اين راه توانست تا اندازه اي اعتماد مردم را به خود جلب كند. او در آغاز دعوت، خود را به عنوان خون خواه امام حسين عليه السلام جلوه مي داد. جنايات يزيد، كه از همه مهم تر فاجعه ي عاشورا و پس از آن، قتل عام مردم مدينه بود، موجب گرديد موج نفرت عمومي عليه يزيد و خاندان اموي همه جا را بگيرد.

شعار خون خواهي امام حسين عليه السلام و انتقام طلبي از مسببان فاجعه ي عاشورا، زمينه ي بسيار مناسبي بود كه براي ابن زبير پيش آمد؛ او كه سراسر وجودش دشمني با پيامبر صلي الله عليه و آله بود، اين بار با يك موضع گيري فرصت طلبانه، به عنوان خون خواه امام حسين عليه السلام خود را ظاهر ساخت. توانست توجه بسياري از انقلابيون، از جمله مختار را به خود جلب كند.

علامه ابن نما مي نويسد: «عبدالله زبير، پيش از مرگ يزيد و پس از


فاجعه ي عاشورا، مردم را به عنوان خون خواهي امام حسين عليه السلام و يارانش به سوي خود دعوت كرد و بدين وسيله، مردم را فريب داد. اما پس از مرگ يزيد در سال 64 ه ق، ديگر مسأله ي خون خواهي فراموش شد و معلوم گرديد اين يك شعار بيشتر نبوده و هدف اصلي ابن زبير به دست گرفتن قدرت و حكومت بوده است، نه چيزي ديگر. [1] بنابراين، علاوه بر بني هاشم، جمع زيادي از مردم حجاز از او فاصله گرفتند.

مختار، پس از ورود به مكه، و انجام عمره، به وساطت يكي از نزديكان ابن زبير، با او ملاقاتي نمود. ابن زبير از مختار جوياي اوضاع كوفه و عراق شد. مختار گفت: «مردم كوفه به ظاهر، با امويان هستند ولي در باطن، مخالف آنان مي باشند.

ابن زبير گفت: اين از ويژگي هاي بزرگان نمك شناس است كه هر گاه ارباب خود را ببينند، مطيع او هستند، اما اگر از او دور بودند، ناسزاگو و عيب جويند و ياغي و طاغي مي شوند.

مختار، كه كاملا اوضاع عراق و كوفه را مي دانست و به روحيه ي مردم آشنا بود، به ابن زبير پيشنهاد كرد كه استانداري كوفه را به وي واگذارد. ابن زبير پاسخي نداد و اين جلسه بدون نتيجه ي روشني پايان يافت. [2] .

مدائني مي گويد: آنچه مختار، درباره ي ابن زبير فكر مي كرد، درست نبود و بعد به ماهيت او پي برد و از ا و جدا شد. [3] مختار، از مكه به طائف - شهر خوش آب و هواي نزديك مكه و مركز قبيله ي ثقيف - براي ديدار خويشان


خود رفت و سپس به مكه مراجعت كرد و قريب يك سال به بررسي اوضاع و احوال پرداخت. [4] بعضي به او گفتند: مجددا با ابن زبير ديداري كند. اما مختار اين پيشنهاد را رد كرد و گفت: «من سال گذشته به نزد او رفتم؛ اما ديدم راه او از من جدا است و او به من احتياج دارد، من كم ترين نيازي به او ندارم. [5] با وجود اين مسعودي نوشته است كه مختار با ابن زبير بيعت كرد، مشروط به آن كه ابن زبير در كارهايش بدون مشورت مختار اقدامي نكند. [6] .

بعضي نيز گفته اند: مختار با ابن زبير همراه بود و در ماجراي محاصره ي مكه و مسجدالحرام توسط لشكر يزيد و به فرماندهي حصين بن نمير، در كنار ابن زبير با يزيديان جنگيد تا خبر مرگ يزيد رسيد و محاصره ي مكه شكسته شد و نيروهاي حصين از مكه خارج شدند و ابن زبير رسما خود را به عنوان خليفه مسلمانان اعلام كرد. [7] .

ابن اثير نوشته است: مختار با ابن زبير به توافق نرسيد و هنگامي كه شنيد مردم كوفه از خلافت ابن زبير هم راضي نيستند، عزم جزم نمود تا به سوي كوفه حركت كند. [8] اما او پيش از حركت به سوي عراق، سراغ خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله رفت. در آن وقت، محمد حنفيه در مكه بود. با او نيز ملاقات نمود و هدف خويش را در ميان نهاد و از وي اجازه ي قيام گرفت.

محمد او را به تقوا توصيه نمود و در قيام به حمايت از خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله


تشويق كرد. محمد حنفيه نيز مسأله ي قيام مختار را با امام سجاد عليه السلام مطرح نمود و امام عليه السلام او را به نمايندگي خود در اين امر انتخاب كرد. [9] .


پاورقي

[1] بحارالأنوار، ج 45، ص 356.

[2] انساب الاشراف، ج 6، ص 378.

[3] بحارالأنوار، ج 45، ص 356.

[4] انساب الاشراف، ج 6، ص 378؛ کامل ابن‏اثير، ج 4، ص 170.

[5] همان، ص 378؛ همان، ص 171.

[6] مروج الذهب، ج 3، ص 71.

[7] انساب الاشراف، ج 6، ص 379.

[8] کامل ابن‏اثير، ج 4، ص 174؛ انساب الاشراف، ج 6، ص 379.

[9] بحارالأنوار، ج 45، ص 365؛ انساب الاشراف، ج 6، ص 380؛ همچنين ر. ک: ماهيت قيام مختار، نگارنده.