بازگشت

آزادي مختار از زندان


مختار، زائدة بن قدامه را محرمانه نزد شوهر خواهرش، عبدالله فرزند عمر بن خطاب، به مدينه فرستاد و به او گفت: كه ماجرا را به عبدالله بگويد و او از يزيد برايش تقاضاي عفو كند.

عبدالله، شوهر صفيه، خواهر مختار - بود. يزيد و ديگر اموي ها برايش احترام قائل بودند. او نامه اي براي يزيد فرستاد و براي مختار، تقاضاي بخشش كرد. يزيد هم بلافاصله، نامه اي به ابن زياد نوشت كه به مجرد رسيدن اين نامه مختار را از حبس آزاد كند.

مختار، كه در يك قدمي مرگ بود، با نامه ي يزيد نجات يافت و ابن زياد او را خواست به او گوشزد كرد: اگر نامه ي أميرالمؤمنين نبود، تو را مي كشتم. حالا برو و در كوفه درنگ نكن. مختار به ابن زياد گفت: بسيار خوب، من براي انجام عمره به مكه مي روم و با اين بهانه به نزد ابن زبير آمد.

مختار به ناچار به حجاز رفت، زيرا آن جا از سلطه ي بني ميه آزاد بود و بر عبدالله بن زبير، كه خود را حاكم و خليفه مي پنداشت، وارد شد.

ابن غرق مي گويد: در بين راه عراق به طرف حجاز، مختار را ديدم كه يك چشمش ناقص شده بود. علت را از او پرسيدم گفت: «چيزي نيست، اين زنازاده (ابن زياد) با عصايش چشم مرا معيوب نمود.» تأكيد كرد


«خداوند مرا بكشد، اگر او را نكشم.» گويند: مختار نمي خواست به نزد عبدالله بن زبير برود، ابن غرق به او پيشنهاد كرد و مختار در پاسخ گفت: «اگر عبدالله بن زبير حرف مرا گوش دهد، به نزدش مي روم» مختار همچنين به ابن غرق گفت: «هرگاه شنيدي كه من قيام كرده ام، به مردم بگو: مختار به خون خواهي شهيد مظلوم و مقتول سرزمين كربلا و فرزند پيامبر خدا - حسين بن علي عليه السلام - قيام كرده است. به خدا قسم، همه ي قاتلان حسين را از دم شمشير خواهم گذراند.» [1] .


پاورقي

[1] کامل ابن‏اثير، ج 4، ص 170 - 169.