بازگشت

دستگيري مختار توسط ابن زياد


حوادث به سرعت رقم خورد و مختار از آنچه پيش آمده متعجب و حيران بود. يكي از دوستان مختار به نام هاني بن جبه، نزد عمرو بن حريث، نماينده ي ابن زياد رفت و ماجراي مخفي شدن مختار را به عمرو اطلاع داد. عمرو به آن شخص گفت: به مختار بگويد مواظب خود باشد كه تحت تعقيب است و در خطر مي باشد.

يكي از اقوام مختار به نام زائدة بن قدامه، از ماجرا آگاه شد و به عمرو گفت: من حاضرم مختار را به نزد شما بياورم، به شرطي كه در امان باشد و تو او را ضمانت كني. عمرو پذيرفت و قول داد براي مختار وساطت كند و جان او را تضمين نمايد. مختار شبانه به نزد عمرو آمد و در مسجد زير پرچم عمرو پناه گرفت. صبح عمرو، مختار را به نزد ابن زياد برد و ماجرا را براي او تعريف كرد و گفت: من از او ضمانت مي كنم و به او قول امان داده ام. وقتي چشم ابن زياد به مختار افتاد، فرياد زد: «تو هماني كه به ياري پسر عقيل شتافتي؟» مختار قسم ياد كرد كه من در شهر نبودم و شب را هم نزد عمرو بن حريث به سر بردم. [1] .

ابن زياد كه عصباني بود، عصاي خود را محكم به صورت مختار كوبيد، به طوري كه از ناحيه يك چشم صدمه ديد. عمرو برخاست و از مختار دفاع كرد و شهادت داد كه او در ماجرا نبوده و به وي پناهنده شده است. ابن زياد كمي آرام گرفت و گفت: «اگر شهادت عمرو نبود، گردنت را


مي زدم» و دستور داد مختار را به زندان افكندند. او همچنان در زندان بود تا امام حسين عليه السلام به شهادت رسيد. [2] .


پاورقي

[1] مقتل الحسين عليه‏السلام، ابي‏مخنف، ص 270 - 268.

[2] انساب الاشراف، ج 6، ص 377 - 376؛ کامل ابن‏اثير، ج 4، ص 116؛ مقتل ابي‏مخنف، ص 271؛ البداية و النهاية، ج 8، ص 249.