بازگشت

پايمردي توابين


سليمان پايمردي و مقاومت شيعيان را مي ديد و آنان را به جهاد تشويق مي كرد؛ او از اسب پياده شد و فرياد زد: «اي بندگان خدا، هر كه مي خواهد زودتر به ملاقات خدايش برود و از گناه خود توبه كند، به نزد من آيد، آن گاه غلاف شمشير خود را شكست. عده ي زيادي از لشكريانش نيز پياده همانند او دورش را گرفتند و او فرمان حمله داد. شمشير زنان با عزمي راسخ، كمر بر مرگ بستند و بي محابا به شاميان يورش بردند. كشتار عظيمي كردند و جمعيت زيادي را نيز مجروح ساختند.

حصين بن نمير وقتي اين وضعيت فوق العاده را از عراقيان ديد، بر لشكريان خود فرياد زد تا كمان داران با تير به آنان حمله برند و سواران نيز با شمشير، بي امان بر آنان بتازند و از هر سو، آنان را مورد حمله قرار دهند. [1] .

پيرمرد قهرمان و خون خواه دلير حسين بن علي عليه السلام، با روحيه اي حيرت انگيز از هر طرف به قلب دشمن حمله ور مي شد. با وجود زخم هاي فراوان، همچون شير غران به كسي امان نمي داد، اما از هر طرف مورد حمله بود. ناگهان مورد اصابت تير دشمن واقع شد و بر زمين افتاد. دوباره برخاست تا حمله كند، ولي زخم كاري و خون ريزي شديد او را توان نداد و نقش بر زمين شد. سليمان، فرمانده لشكر توابين، به شهادت رسيد و به سرورش و ياران او ملحق گرديد. درود خدا بر آنان باد.

با شهادت فرمانده، مسيب بن نجبه، مرد شماره دو توابين، علم افتاده ي سليمان را بلند كرد و با ياران خود به مقابله ي دشمن برخاست، بر سليمان


درود فرستاد و بر عهد خود تأكيد كرد. [2] .

او با شجاعتي كم نظير، ياران را فرماندهي مي كرد و مرتب به دشمن حمله ور مي شد. چندين بار صفوف آنان را درهم شكست، اما تعداد اندكي ياران و كثرت دشمنان اجازه ي پيروزي كامل را به او نداد با وجود اين، ضربات مهلكي بر دشمن وارد كرد و او نيز همچون سليمان به شهادت رسيد.

عبدالله بن سعد پرچم افتاده ي مسيب را به دست گرفت و به جنگ ادامه داد. لشكريان را فرماندهي كرد و بر روان دو سردار بزرگ و شهيد (سليمان و مسيب) درود فرستاد و اين آيه را خواند: «... و منهم من قضي نحبه، و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا.» (... بعضي رفتند وبعضي منتظرند، ولي از عهد و تصميم خود برنگشتند.)

در همين حال، سه سوار از شيعيان مدائن سر رسيدند و گفتند: به زودي، سعد بن حذيفه رهبر شيعيان مدائن، و مثني بن مخربه، رهبر شيعيان بصره، با سيصد مرد جنگي به كمك شما خواهد آمد.

شيعيان خرسند شدند. عبدالله گفت: «بلي، اگر به موقع مي رسيدند». آن سه تن از ديدن اجساد شهدا و كشته شدگان سخت متأثر شدند و خود به همراه شيعيان وارد نبرد گرديدند.

در اين نبرد، عبدالله بن سعد نيز به شهادت رسيد. قاتل او برادرزاده ي ربيعة بن مخارق بود. خالد بن سعد، برادر عبدالله بن سعد، به قاتل برادر خود حمله برد و با او گلاويز شد.اما يارانش وي را كه به شدت مجروح شده بود ازدست خالد نجات دادند و خالد را به شهادت رساندند. [3] .


در نبرد توابين، شخصي به نام عبدالله بن عزيز كناني به سختي با شاميان جنگ مي كرد. او، كه فرزندي خردسال به نام محمد با خود داشت، از قبيله ي كنانه، كه در لشكر شام بودند، تقاضا كرد محمد را در پناه خود نگه دارند و سالم به خانواده اش برسانند. شاميان گفتند: به خودت هم امان مي دهيم، به ما ملحق شو! اما عبدالله نپذيرفت و دليرانه جنگيد تا به شهادت رسيد. [4] .

كرب بن يزيد، از فرماندهان توابين، به همراه يك صد تن از يارانش دليرانه مي جنگيدند. ابن ذي الكلاغ، از فرماندهان دشمن، به او و يارانش پيشنهاد امان داد، اما او گفت: ما در دنيا در امان بوديم، ولي براي امان از عذاب آخرت قيام كرديم. آنان جنگيدند تا همگي به شهادت رسيدند. [5] .

صخر بن هلال مزني با سي تن از ياران خود مردانه جنگيد تا همگي به شهادت رسيدند. [6] .

تعداد اندك و باقيمانده ي توابين همچنان مردانه مي جنگيدند. پرچم فرمانده بر زمين مانده بود. عبدالله بن وال بنا بر وصيت سليمان، فرماندهي را به عهده گرفت، ياران را به مقاومت و پايداري خواند، پرچم سرنگون شده ي توابين را بلند كرد و فرياد زد: «هر كس زندگي جاويد مي خواهد و طالب آسايش ابدي است و رستگاري و شادي واقعي را كه در آن اندوهي نيست مي جويد و قرب الهي را مقصد قرار داده است، با اين گمراهان بجنگد كه راه بهشت همين است. هان، به سوي بهشت جاويدان بشتابيد!»


بعد از ظهر شد و تعداد اندك توابين به فرماندهي عبدالله و رفاعه به شدت مقاومت كردند و جمعي كثير از شاميان را به هلاكت رساندند و آنان را عقب راندند، اما دشمن، كه تعدادش بسيار بود، حمله اي سنگين را تدارك ديد و آنان را زير فشار قرار داد. به ناچار توابين مجبور به عقب نشيني شدند. آن ها تنها از يك جبهه مي توانستند حمله كنند، آن هم جبهه ي مقابل بود. با وجود اين، همچنان مقاومت كردند و جنگيدند تا شب فرارسيد.

ادهم ابن محرز، يكي از فرماندهان دشمن، با سواران خود از مقابل، با فرمانده توابين، عبدالله بن وال، مي جنگيد. عبدالله اين آيه را خواند:«و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا..» [7] (يعني: گمان مدارد آنان كه در راه خدا كشته شده اند مرده اند...) ادهم اين آيه را كه شنيد، خشمگين شد، به عبدالله حمله برد و با ضربتي دست او را قطع كرد و رهايش ساخت و گفت: دوست نداشتم كشته شوي، مي خواستم به نزد خانواده ات برگردي. عبدالله گفت: «بد گمان بردي به خدا، دوست ندارم همچون تو دست سالمي در بدن داشتم، بلكه مي خواستم اجر بريدن اين دست نصيب من گردد و اين ثواب از من سلب نشود.»

ابن ادهم از سخنان شجاعانه ي عبدالله خشمگين شد و نيزه اش را در بدن او فروبرد. اما او با همان وضع، از خود دفاع كرد و به جنگ ادامه داد تا به شهادت رسيد.

عبدالله بن وال يكي از پرهيزگارترين و برترين فقها و از بزرگان و زهاد زمان خود بود.

وقتي عبدالله كشته شد، رفاعة بن شداد پرچم را برداشت، چون فقط


اندكي از ياران او باقي مانده بودند، تصميم گرفت عقب نشيني كند، و گفت: «برگرديم شايد خداوند در جبهه اي، ديگر، ما را به مصاف آنان برد.»

اما عبدالله بن عوف به او گفت: «اگر باز گرديم، همه هلاك خواهيم شد. آنان ما را تعقيب خواهند كرد و احدي از ما را زنده نخواهند گذاشت. اگر كسي هم زنده بماند، اعراب او را گرفته و تحويل دشمن خواهند داد. اين خورشيد در حال غروب كردن است. ساعتي مقاوت مي كنيم و مي جنگيم تا شب شود. وقتي هوا تاريك شد، بر اسب هاي خود مي نشينيم و محل را ترك مي كنيم، زخميان را هم با خود مي بريم. شب را تا صبح مي رويم و با خيال راحت خود را به جاي امني مي رسانيم تا به كوفه بازگرديم.

رفاعه اين نظر را پسنديد و پرچم را به حركت درآورد و به جنگ ادامه داد. شاميان، كه تعداد اندك آنان را ديدند، مي خواستند همه را قتل عام كنند، اما پايداري و شجاعت توابين مانع شد. آنان توانستند تا شب مقاومت كنند. [8] .


پاورقي

[1] ترجمه‏ي ابن‏اثير، ج 6، ص 28؛ تاريخ طبري، ج 5، ص 599.

[2] ترجمه‏ي ابن‏اثير، ج 6، ص 27؛ تاريخ طبري، ج 5، ص 601 - 599.

[3] همان.

[4] ترجمه‏ي کامل ابن‏اثير، ج 6، ص 26.

[5] همان.

[6] همان.

[7] آل عمران (3)، آيه‏ي 169.

[8] ترجمه‏ي کامل ابن‏اثير، ج 6، ص 22.