بازگشت

اولين جلسه ي سران قيام


طبري مي گويد: آنان در خانه ي سلمان بن صرد جمع شدند. مسيب بن نجبه برخاست و به عنوان نخستين سخنران، پس از حمد و ثناي الهي و درورد بر پيامبر و خاندان او عليهم السلام چنين گفت:

... اما بعد، ما همه پير شده ايم و به طول عمر مبتلا گشته ايم و از اين رهگذر، با فتنه هاي گوناگون برخورد نموده ايم. از خداوند مي خواهيم كه از آنان نباشيم كه فرداي قيامت به ما گويد: «مگر آن قدر عمرتان نداديم كه هر كه پند گرفتني بود پند گيرد؟ و پيامبر و بيم رسان به سوي شما آمد.» [1] اميرمؤمنان فرموده: «عمري كه خداوند در آن حجت را بر فرزند آدم تمام مي كند، شصت سال


است.» و ما همه به اين سن رسيده ايم و به دليل آن كه خود را تزكيه نكرده ايم، دچار غرامت شده ايم. ولي خداوند ما را دروغگو و مدعي ديد كه در تمام كارهاي فرزند پيامبر خدا تخلف كرده ايم؛ او نامه ها و پيام ها براي ما فرستاد و اتمام حجت كرد و از ما ياري طلبيد و مطلب خود را با ما در ميان گذاشت، اما در سرزمين ما و در كنار ما كشته شده و ما به ياري او نرفتيم و حتي با زبان، از او دفاع ننموديم و از بذل مال در راه ياري او دريغ ورزيديم، از اقوام و عشاير خود نيز كسي را به ياري دعوت نكرديم. ما در روز قيامت، پاسخ خدا و پيامبر او را چگونه خواهيم داد و حال آن كه حبيب و فرزند و تمام ذريه و نسل او در ميان ما كشته شدند. به خدا، هيچ عذري نخواهيد داشت، جز آن كه قاتلان او را بكشيد و انتقام او را بگيريد و تمام دست اندركاران آن جنايت را به سزاي اعمالشان برسانيد يا اين كه همه در اين راه كشته شويد. شايد خدا از ما خشنود شود من از بازخواست و عذاب در قيامت سخت بيمناكم. اي قوم، برخيزيد و يكي را از ميان خود، به فرماندهي انتخاب كنيد؛ چون فرمانده لازم است؛ و پرچمي و پرچم داري ضرور است. [2] .

پس از سخنان مسيب بن نجبه، رفاعه، از چهره هاي برجسته ي شيعيان عراق، برخاست و ضمن تأييد سخنان مسيب، چنين گفت:

.. اما بعد، خداوند تو را هدايت كرد و سخن نيك و صواب را بر زبان تو جاري ساخت و بهترين كار نيك را به دست تو سپرد؛ كه آن،


جهاد با اين تبهكاران و فاسقان است. تو ما را به توبه از گناه عظيم (ياري نكردن حسين) وادار كردي. فرمانت مطاع، سخنت قبول و دعوتت پذيرا. اين كه گفتي ما مردي را از ميان خود به فرماندهي برگزينيم كه واجد شرايط فرماندهي باشد، من هم در اين رأي با تو هم عقيده ام و چه بهتر كه آن فرمانده خود تو باشي كه ما تو را لايق آن مي دانيم و همه بر اين امر خشنوديم. و اگر تو و ديگر ياران، فرد ديگري را در نظر داريد، بهتر آن است كه ما اين كار را به پير و رهبر شيعيان، كه خردمند و يار پيامبر و داراي سوابق درخشان و قدم استوار است، واگذار كنيم و اين فرد سليمان بن صرد خزاعي است. بلي، او داراي سيرتي نيكو و اخلاقي پسنديده و مردي شجاع و دين دار و با عزم و حرم است كه امتحان خود را داده و مورد اعتماد و وثوق همه ي ماست.

پس از سخنان رفاعه، عبدالله بن سعد نيز برخاست و همانند او سخن گفت و سخنان مسيب را تصديق نمود.

مسيب گفت: براي شما صواب است، كار خود را به سليمان بن صرد بسپاريد. [3] .

سليمان، اين بزرگ سال خورده و رئيس شيعيان عراق، برخاست و با حالتي پر از تأثر و اندوه، اما با عزمي راسخ و سخناني محكم، پس از حمد و ثناي الهي چنين گفت:

... اما بعد، ما از قافله ي خوبان و خردمندان و پرهيزگاران عقب مانديم


و در اين روزگار، به اين بلاي عظيم دچار شديم؛ روزگاري كه جور و ستم به حد اعلاي خود رسيده و زندگي در اين دنيا جز خواري و ذلت نيست. از كارهاي نيك و صواب وامانده ايم و نسبت به عاقبت و پايان كار غافل مانده ايم.

ما پيش از اين، براي ديدار آل بيت محمد صلي الله عليه و آله سربلند كرديم و گردن كشيديم و به آن ها نويد ياري و نصرت داديم و آنان را به قيام و قدوم به نزد خود تشويق و تشجيع نموديم. اما آن گاه كه آنان دعوت ما را پذيرفتند و به سوي ما شتافتند، دست از ياري آنان كشيديم و راه مكر و خدعه را اختيار نموديم و در انتظار پايان كار نشستيم تا آن كه فرزند پيامبر ما ميان ما مظلومانه كشته شد و سلاله ي رسول و نسل او و پاره ي تن و جگر گوشه ي او به آن سرنوشت مبتلا شد. او استغاثه كرد و ياري طلبيد، ولي كسي به او جواب نداد. قوم فاسق، و تبه كار، او را هدف تير و نيزه و شمشير خود نمودند تا كشتند و به اين هم اكتفا نكردند؛ بدنهاشان را برهنه و اموالشان را غارت كردند.

هان، برخيزيد و قيام كنيد كه خداوند بر شما غضب كرده است. هرگز به نزد زن و فرزندان خود برنگرديد تا خدا از شما راضي شود! به خدا قسم، گمان نمي كنم با اين كار هم او از ما راضي شود، مگر آن كه با قاتلان حسين به جنگيد و بكشيد تا كشته شويد.

چرا از مرگ مي ترسيد؟ بدانيد آن كه از مرگ بترسد، خوار و ذليل خواهد شد. شما مانند بني اسرائيل باشيد كه چون پيامبرشان به آنان گفت: «شما بر خود ستم كرديد و گوساله پرستيديد. پس به


سوي خدايتان توبه بريد و خود را بكشيد» [4] و بني اسرائيل چون دانستند كه تنها راه جبران گناه خويش مرگ آنان است، به ناچار، در مقابل مرگ تسليم شدند.

شما چگونه ايد؟ اگر براي مرگ دعوت شديد، شمشيرها را تيز و نيزه ها را آماده كنيد و سلاح برداريد؛ «و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخيل» [5] آماده ي نبرد و كشتن و كشته شدن شويد! هر چه مي توانيد خود را نيرومند سازيد و از ساز و برگ جنگ فراهم كنيد تا زمان نبرد فرارسد!.

در آن جا، يكي از ياران به نام خالد بن سعد گفت: «به خدا سوگند، اگر بدانم خودكشي و مرگ و قتل نفس مرا از اين گناه بزرگ نجات خواهد داد، آني در كشتن خود ترديد نخواهم كرد. من تمام حاضران را شاهد مي گيرم كه هر چه مال و امكانات دارم وقف و صدقه ي مسلمانان مي كنم تا با آن به جنگ با فاسقان و تبه كاران برخيزند و خود نيز با سلاحم با دشمن وارد كارزار خواهم شد.»

ابومعمر كناني، كه از حاضران بود، نيز مانند خالد سخناني به زبان آورد.

سليمان گفت: سخن بس است. هر كس با ما است، برخيزد و به نزد عبدالله بن وال برود و چون همه چيز در نزد او مهيا شده است تا آنان را كه مال و سلاح ندارند تجهيز كند و سپس روانه ي نبرد خواهيم شد. [6] .

بنا بر نوشته ي ابن اثير، آغاز دعوت و حركت توابين يك سال پس از


واقعه ي عاشورا بود. اما آنان حدود سه سال به طور مخفيانه، براي انتقام خون امام حسين عليه السلام فعاليت مي كردند و به جمع عده و عده پرداختند تا سال 64 كه يزيد بن معاويه به هلاكت رسيد. چون يزيد از ميان رفت، شيعيان به نزد سليمان رفتند و گفتند: آن ديو نابكار به هلاكت رسيده و حكومت آنان سست و متزلزل شده است. اكنون بهترين موقعيت براي قيام است آنان پيشنهاد دادند كه ما استاندار كوفه را، كه در آن زمان عمرو بن حريث بود، و سمت قائم مقام ابن زياد را در كوفه داشت، خلع و، قيام خود را از كوفه آغاز مي كنيم و قاتلين حسين عليه السلام را تعقيب و به سزاي اعمالشان مي رسانيم. حكومت را به خاندان پيامبر (ص)، كه احق و اولي بر آنند، باز مي گردانيم و زمام امر را، كه دستشان از آن كوتاه بود، بديشان مي سپاريم.

سليمان گفت: نه عجله نكنيد، من در اين زمينه، بسيار انديشيده ام. قاتلان حسين عليه السلام اشراف و اعيان كوفه اند و دليران عرب با آنان همراهند؛ همه دستشان به خون حسين آغشته است و بايد از آنان انتقام گرفت. اما شروع اين كار از كوفه صلاح نيست؛ زيرا آنان بر ضد شما قيام خواهند كرد و كار دشوار خواهد شد.

من درباره ي پيروان خود و ياران، بررسي كرده ام. اكنون تعداد ما اندك است و دشمن بسيار؛ اگر الان قيام كنيم، يك لقمه ي آنان خواهيم شد و مانند يك شتر قرباني كار ما را يكسره مي كنند. پس بهتر است كه ما دعوت خود را گسترش دهيم و مردم اطراف و اكناف را به ياري خود دعوت كنيم و شيعيان و ديگران را به گرد خود آوريم و آن گاه وارد عمل شويم. [7] .



پاورقي

[1] فاطر (35)، آيه‏ي 37؛ «اولم نعمرکم ما يتذکر فيه من تذکر و جائکم النذير».

[2] کامل ابن‏اثير، ج 4، ص 159 - 158؛ تاريخ طبري، ج 5، ص 553؛ تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 257؛ البداية والنهاية، ج 8، ص 251 - 250.

[3] کامل ابن‏اثير، ج 4، ص 159 - 158؛ تاريخ طبري، ج 5، ص 553؛ تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 257؛ البداية و النهاية، ج 8، ص 251 - 250.

[4] بقره (2)، آيه‏ي 54؛ «.. انکم ظلمتم انفسکم باتخاذکم العجل فتوبوا الي بارئکم فاقتلوا انفسکم».

[5] انفال (8) آيه‏ي 60.

[6] تاريخ طبري، ج 5، ص 555 - 554؛ کامل ابن‏اثير، ج 4، ص 161.

[7] کامل ابن‏اثير، ج 4، ص 160؛ تاريخ طبري، ج 5، ص 559 - 558.