بازگشت

قيام در كوفه


كوفه، مركز ثقل عراق، پس از فاجعه ي عاشورا و شهادت امام حسين عليه السلام در باتلاق گناه و تقصير فرورفته بود و موضع سختي برگزيده بود، به خصوص با توجه به آن كه شيوه ي سنتي امويان در مورد اين شهر، كه داراي گرايش هاي شديد علوي بود، متكي بر فشار و ترور بود. اين شهر هسته ي مركزي جنبش شيعه به شمار مي آمد و موضعش نسبت به امويان با بصره متفاوت بود؛ زيرا بصره موضعي محافظه كارانه داشت، در حالي كه موضع كوفه تند و انقلابي بود. از اين رو، قاطعانه عمرو بن حريث، نماينده ي


نظام اموي، را طرد كرد و عامر بن مسعود را بر جايش نشاند، سپس بعضي از مردم اين شهر به ابن زبير نامه نوشتند و نسبت به او اعلام وفاداري كردند؛ زيرا ابن زبير مدعي خون خواهي امام حسين عليه السلام و دشمن نيرومندي براي اموي ها بود. به اين ترتيب، عراق از سلطه ي حكومت امويان خارج شد و به ابن زبير پيوست.

كوفه در آن وقت، بسان آتش فشاني در شرف انفجار بود؛ چرا كه اين شهر بيش از هر جاي ديگر بار سنگين گناه و ندامت را بر دوش داشت. مردم اين شهر بودند كه امام حسين عليه السلام را به سرزمين عراق دعوت كردند و آن گاه در سخت ترين شرايط، تنهايش گذاشتند. حال اين شهر به خود آمده و يك پارچه خشم و گناه و نفرت شده بود. ازين رو، به ناچار براي رهايي از اين گناه سنگين، سراسيمه به دنبال گريزگاهي مي گشت.

در چنين شرايطي، پيشوا و رهبر مي تواند به آساني از احساسات مردم استفاده كند و آنان را سازماندهي نمايد و عليه نظام اموي بشوراند. ولي كوفه علي رغم داشتن امواج خروشان خشم و نارضايتي، نمي توانست جبهه ي واحدي باشد؛ زيرا بافت انساني - قبيله اي و سياسي شهر ميان سه نيروي اصلي تقسيم مي شد:

1 - شيعيان خالص و عناصري كه سخت در پي اتخاذ موضعي شتاب زده و خشن بودند؛ بدنه ي اين جناح را عمدتا طايفه ي «يمني ها» و «موالي و ايرانيان» تشكيل مي دادند.

2 - هواخواهان حكومت اموي، كه غالبا اشراف عراق و از طايفه ي «مضري ها» بودند و بسياري از آنان در واقعه ي عاشورا نقش مهمي در جنايت كربلا داشتند.


3 - طرفداران مقاومت منفي؛ اينان علي رغم مخالفت با نظام اموي، جبهه اي ترديدآميز داشتند.

پيشوايان نهضت مخلصانه ي «توابين»، كه به آنان «انصار الثوره» (ياران انقلاب) نيز مي گفتند از طايفه «يمن» بودند. آنان پس از شهادت امام حسين عليه السلام، پنهاني گردهم آمدند و خود را سخت مورد انتقاد و سرزنش قرار دادند و از آن كه امام عليه السلام را با آن همه خواهش و التماس، به شهرشان دعوت كرده ولي هنگام احتياج، ايشان را تنها رها كرده بودند، دچار شرمندگي جانكاهي بودند. آنها تصميم گرفتند به هر شكل ممكن، دامن خود را از آن لكه ي گناه و ننگ پاك كنند. [1] .

علاوه بر اين، شهادت كساني كه به ياري امام عليه السلام برخاسته بودند. قبايل بسياري را در سراسر كشور داغدار ساخته و به انتقام برانگيخته بود. بيش تر اين افراد در ميان قبيله ي خود، موقعيتي ممتار داشتند و از اعتبار و وجاهت برخوردار بودند؛ همانند هاني بن عروه، زهير بن قين، و برير بن خضير. اين قبايل، به خصوص در كوفه و بصره، به تحريكاتي بر ضد حكومت دست زدند و اسباب زحمت دربار را فراهم ساختند. كساني كه بستگان خود را از دست داده بودند، متعهد به انتقام گيري شدند؛ به عزا نشستند و بلافاصله، جلسات سري به پا كردند. اين تشكيلات پنهاني را براي قيام مسلحانه مهيا نمودند. در انجمن هاي شبانه، از شهيدان ياد مي كردند و مي گريستند، براي انتقام خون امام حسين عليه السلام از همديگر پيمان مي گرفتند و سرانجام، بر تعداد اين افراد چندان افزوده شد كه قدرتي


عظيم گشتند و هنوز سه سال و چند ماه از مرگ يزيد نگذشته بود كه اين تشكيلات پهناور پنهاني از اختفا به درآمد و موجوديت خود را اعلام كرد و مبارزه ي اعتقادي، سياسي و نظامي وسيعي را به راه انداخت. اين تشكيلات فرماندار كوفه را دست گير و اخراج كرد و اجتماعي براي تظاهرات در مسجد جامع ترتيب داد تا رؤساي قبايل، حاضر شدند يك حكومت موقت به وجود آورند. تظاهرات ديگري نيز براي عزاداري حضرت سيدالشهدا عليه السلام به پا شد كه نخستين مجلس عزاي رسمي و آشكار مردم اين سامان به شمار مي رفت. [2] .


پاورقي

[1] تاريخ طبري، ج 5، ص 552؛ تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 257؛ مروج الذهب، ج 3، ص 93؛ کامل ابن‏اثير، ج 4، ص 158؛ البداية و النهاية، ج 8، ص 250.

[2] انقلاب تکاملي اسلام، ص 861 - 860.