اولين جرقه
اولين كسي كه در مدينه خبر شهادت امام حسين عليه السلام را دريافت و اعلام كرد ام سلمه، همسر سالخورده ي پيامبر صلي الله عليه و آله بود. او يكي از زنان مورد احترام و
رازدار رسول خدا صلي الله عليه و آله، زني عالمه و عابده و مورد احترام مردم بود و حرمت پيامبر صلي الله عليه و آله را هميشه محفوظ مي داشت و پس از حضرت خديجه (س)، برجسته ترين و برترين زنان پيامبر صلي الله عليه و آله به شمار مي آمد.
غياث بن ابراهيم از امام صادق عليه السلام روايت مي كند كه فرمود:
روزي ام سلمه از خواب برخاست، در حالي كه به شدت مي گريست. پرسيدند: چرا گريه مي كني؟ من تا به حال پيامبر صلي الله عليه و آله را در خواب نديده بودم. اما ديشب او را در خواب ديدم با وضعي عجيب و آشفته و بر لباس او گرد و غبار نشسته بود. گفتم: يا رسول الله اين چه وضعي است كه در شما مي بينم؟ فرمود: ام سلمه، من تمام شب را براي حسين و يارانش قبر حفر مي كردم.
[1] .
همچنين ابن عباس مي گويد: در منزلم خواب بودم كه ناگهان صداي شيون و ناله اي بلند مرا بيدار كرد. متوجه شدم كه اين فرياد و شيون از خانه ي ام سلمه، همسر پيامبر صلي الله عليه و آله است. به سرعت به سوي خانه اش رفتم و گفتم: چه خبر است، اي ام المؤمنين؟ اين ناله و فرياد چيست؟ جوابم نداد و رو به زنان بني هاشم كرد و گفت: اي دختران عبدالمطلب، مرا در اين مصيبت ياري دهيد؛ سرورتان و سرور جوانان بهشت، حسين كشته شد. والله، سبط پيامبر و ريحانه ي او به شهادت رسيد!
جلو رفتم و پرسيدم: اي ام المؤمنين، اين خبر را از كجا مي گويي؟ او
ماجراي خوابش را برايم تعريف كرد و سپس اضافه نمود: پس از آن كه با آن خواب وحشتناك بيدار شدم، سراغ آن شيشه اي رفتم كه پيامبر به من داده و گفته بود: «خاك كربلا و تربت حسين است كه جبرئيل در شب معراج به من داده است.» و به من فرموده بود: «ام سلمه، هر گاه ديدي خاك اين شيشه به رنگ خون درآمد، بدان كه حسين را كشته اند.» [2] .
عمرو بن ثابت مي گويد: من اين روايت را از امام باقر عليه السلام پرسيدم. حضرت فرمود: «بلي، عمر بن ام سلمه هم از مادرش همين روايت را نقل كرده است.» در روايات ديگري نيز اين ماجرا آمده است. [3] .
در مدارك اهل سنت، ماجراي مزبور به طور مفصل ذكر شده است. [4] .
پاورقي
[1] بحار الأنوار، ج 45، ص 230؛ و نيز فضائل الخمسه من الصحاح السته، سيد مرتضي فيروزآبادي، ج 3، ص 356.
[2] بحار الأنوار، ج 45، ص 230؛ مستدرک الصحيحين، ج 4، ص 398؛ مسند، احمد حنبل، ج 1، ص 242.
[3] بحار الأنوار، ج 45، ص 231 - 2.
[4] فضائل الخمسه من الصحاح الستة، ج 3، ص 354 و ص 355، ج 1، ص 144؛ ابناثير، ج 2، ص 22؛ تاريخ بغداد، ج 1، ص 142.