بازگشت

پيشينه شناسي عاشورا


در شناخت پيشينه عاشورا توجه به دو متغير مهم است :

1 ـ جاهليت .

2 ـ ملوكيّت .

الف ـ جاهليت

هنوز اندك زماني از رحلت رسول خدا(ص) نگذشته بود كه تحولاتي در حال روي دادن بود كه با اقدامات بيست و سه ساله پيامبر و خون دل هاي وي در اين مدّت متفاوت و متناقض بود. اما اين تحولات از سوي ديگر در هماهنگي با گذشته اي بود كه هم ّ و غم پيامبر در پي تخريب آن گذشته جاهلي بود. آيه شريفه 144 سوره ال عمران به روشني اين تحول را هشدار داده «وَما مُحَمَّدٌ إلاّ رَسُول ٌ قَدْ خَلَت ْ مِن ْ قَبْلِه ِ الرُّسُل ُ أَفَإن ْ مات َ أَوْ قُتِل َانْقَلَبْتُم ْ عَلي أَعْقابِكُم ْ وَمَن ْ يَنْقَلِب ْ عَلي عَقِبَيْه ِ فَلَن ْ يَضُرَّ اللهَ شَيْئاً وَسَيَجْزِي اللهُ الشّاكِرِين ؛محمد(ص) فرستاده خداست و پيش از او فرستادگان ديگري نيز بودند، آيا اگر او بميرد و ياكشته شود شما به عقب برمي گرديد (و اسلام را رها كرده و به دوران جاهليت و كفربازگشت خواهيد نمود) و هر كس به عقب بازگردد، هرگز به خدا ضرري نمي زند و خداوند به زودي شاكران (و استقامت كنندگان ) را پاداش خواهد داد.»

قطعاً در پرتو سايه سار اين آيه شريفه است كه علت وقوع حادثه عاشورا و حوادث غم بار قبل از آن ؛ هم چون خانه نشين نمودن امام علي (ع)، به آتش كشيدن درِ خانه ،ضرب و شتم بضعة طه (فاطمه زهرا3)، خون دل امام حسن مجتبي (ع) و... دانسته مي شود.

حضرت علي (ع) درباره اين بازگشت و عقب گرد به گذشته جاهلي پس از رحلت پيامبر، گذشته گرايان را اين گونه مورد خطاب قرار داد:

«أَلاَ وَإنَّكُم ْ قَدْ نَفَضْتُم ْ أَيْدِيَكُم ْ مِن ْ حَبْل ِ الطَّاعَة ِ، وَثَلَمْتُم ْ حِصْن َ اللهِ الْمَضْرُوب َ عَلَيْكُم ْ، بِأَحْكَام ِ الْجَاهِلِيَّة ِ... وَاعْلَمُوا أَنَّكُم ْ صِرْتُم ْ بَعْدَ الْهِجْرَة ِ أَعْرَاباً، وَبَعْدَ المُوَالاَة ِ أَحْزَاباً،مَا تَتَعَلُّقُون َ مِن َ الإسْلاَم ِ إلاَّ بِاسْمِه ِ، وَلاَ تَعْرِفُون َ مِن َ الإيمَان ِ إلاَّ رَسْمَه ُ؛ زنهار! كه اينك دست از رشته اطاعت كشيده ايد و با احكام جاهليت بر دژ الهي كه فراگردتان كشيده شده شكاف وارد كرده ايد.. و بدانيد كه پس از هجرت ، ديگر بار به بدويت روي آورديد و در پي همبستگي توحيدي ، گروه گروه شديد جز به نام اسلام وابسته اش نيستيد و از ايمان جزتشريفاتش را نمي شناسيد.»

حيات جاهلي داراي شاخصه هاي منحصر به فردي بود كه قرآن كريم بارها آن شاخصه ها را مورد ملامت قرار داده بود. شاخصه هايي همانند: جنگ و غارت ، افتخار به حسب و نسب و قوم و قبيله : (الهيكم التكاثر حتي زرتم المقابر)، پست شمردن جنس مؤنث تا آن جا كه به زنده به گور نمودن دختران شهرت يافتند؛ (بِأَي ِّ ذَنْب ٍ قُتِلَت ْ)، فساد و فحشا، مِي ْ گُساري و شرب خمر، قمارو...

امام علي (ع) در خطبه هاي متعددي دوران جاهلي را اين گونه ترسيم مي كند:

«أَنْتُم ْ مَعْشَرَ الْعَرَب ِ عَلَي شَرِّ دِين ٍ، وَفِي شِرِّ دَارٍ، مُنِيخُون َ بَيْن َ حِجَارَة ٍ خشْن ٍ، وَحَيَّات ٍ صُم ٍّ، تَشرَبُون َ الْكَدِرَ وَتَأْكُلُون َ الْجَشِب َ، وَتَسْفِكُون َ دِمَاءَكُم ْ، وَتَقْطَعُون َ أَرْحَامَكُم ْ، الاَصْنَام ُ فِيكُم ْ مَنْصُوبَة ٌ، وَالاثَام ُ بِكُم ْ مَعْصُوبَة ٌ؛ شما گروه عرب داراي بدترين دين بوديد و دربدترين جامعه زندگي مي كرديد. در ميان سنگ هاي سخت و مارهاي ناشنوا سكناداشتيد. آب هاي تيره مي آشاميديد و غذاي خشن مي خورديد، خون يك ديگر رامي ريختيد و با خويشاوندان خود قطع رابطه مي نموديد. بت ها در ميان شما براي پرستش نصب شده و گناهان و انحراف هاي سخت به شما بسته بود.»

امام در خطبه اي ديگر از گذشته جاهلي اعراب به دوران «قتلگاه بشريت » ياد مي كند كه رهبري و پرچمداري آن را شيطان بر عهده داشت :

«.. در آن آشفته بازار، مردم از شيطان پيروي مي كردند و سلوكشان در مسلك شيطاني بود و از آبش خورهاي او آب مي نوشيدند، پرچم هايش را به دوش مي كشيدند و درفش ِ برافراشته از آن ِ شيطان بود. اينها همه در چنان جوّي از فتنه جاهليت بود كه شيطان فرصت يافت تا مردم را پايمال كند و بر اجسادشان بتازد و در آن قتل گاه بشريت همگان را لگد كوب سم ستور واره خويش سازد...»

امام هم چنين در پي ترسيم و توصيف وضعيت فرهنگي آن دوران مي فرمايد:

«... مردم هيچ حريمي را حرمت نمي نهادند، حكما را در ميانشان ارجي نبود، در ركوع فرهنگي مي زيستند و با كفر راهي ِ مرگ مي شدند.» و «در سرزميني مي زيستند كه در آن عالِمان را لگام بر دهان مي زدند و جاهلان را اكرام مي كردند و بر صدر مي نشاندند».

در بحث از جاهليت و ارتباط سياسي با آن مي گويد:

«.. جاهليت (مردم را) جاهل ، پوك و بي وزنشان كرده بود و حيرت زدگاني بي ثبات در سياست و گرفتار ناداني همه سويه بودند...».

آري به راستي كه آنان در عرصه سياست ، اسير و گرفتار ناداني همه جانبه و همه سويه بودند. با تأمل در حيات سياسي ـ طبقاتي قبيله ، درستي فرمايش امام علي (ع) آشكارتر مي گردد.

رهبري ِ سياسي قبيله در ارتباط عميق و ناگسستني با ساختار طبقاتي قبيله بود.مردمان قبيله به سه بخش تقسيم مي شدند: 1 ـ خُلّص : فرزندان اصيل قبيله كه به لحاظ خون و نژاد، اعضاي درجه يك محسوب مي شدند. 2 ـ مَوالي : اعضاي درجه دوم قبيله بودند كه به جهت همسايگي و يا بستن پيمان ، عضويت قبيله را پذيرفته بودند. 3 ـ عبيد: اُسرا و بندگاني بودند كه اعضاي درجه سوم قبيله به شمار مي آمدند.

بديهي است كه با وجود چنين ساختاري رهبري ِ سياسي هرگز به جز از افراد درجه اول تعلق نمي گرفت . علاوه بر آن گفتني است كه در تعيين و نصب رهبر سياسي هرگز به صلاحيت و شايستگي و... توجه نمي شد و آنچه كه به عنوان يك اصل پذيرفته شده بود سن و سال بيشتر بود.

ذكر اين موارد به آن جهت است كه اعقاب پيشگان جاهلي كه نام مسلماني با خود، يدك مي كشيدند پس از پيامبر سعي در احياي اين ساختار و شيوه جاهلي در تعيين رهبري سياسي داشتند. به واسطه همين نكته و ساختار بود كه امام علي (ع) را پس از رحلت پيامبر(ص) به جرم جواني از حق مسلّم خويش محروم ساختند و خلافت را به پيرترين ، يعني ابوبكر سپردند. اما زهي خيال باطل كه پيامبر اكرم (ص) با تيزبيني و درايت خاص خودو با توجه به همين نكته و ساختار غلط بود كه متغير «صلاحيت و شايستگي » را در تعيين فرمانده جنگ و لشكر سپاه اسلام به كار برد. تعيين اُسامه (جوان هفده ساله ) به فرماندهي سپاه ، خط بطلاني بود بر اين عقيده جاهلي ؛ هر چندكه آنان با بهانه هاي مختلف هرگز فرمان بردار پيامبر نشدند و فرماندهي اسامه جوان را نپذيرفتند.اين نپذيرفتن ، ريشه در ساختار سياسي طبقاتي قبيله دوران جاهلي دارد.

رحلت رسول خدا(ص) اين عقب گرد را تشديد نمود و جامه واقعيت بر هشدار آيه قرآني ـ كه سابقاً ذكر شد ـ پوشاند. حضرت علي (ع) از اين فاجعه و عقب گرد پس از رحلت پيامبر(ص) چنين ياد مي كند:

«حَتَّي إذَا قَبَض َ اللهُ رَسُولَه ُ(ص)، رَجَع َ قَوْم ٌ عَلَي الاَعْقَاب ِ، وَغَالَتْهُم ُ السُّبُل ُ، وَاتَّكَلُوا عَلَي الْوَلاَئِج ِ، وَوَصَلُوا غَيْرَ الرَّحِم ِ، وَهَجَرُوا السَّبَب َ الَّذِي أُمِرُوا بِمَوَدَّتِه ِ، وَنَقَلُوا الْبِنَاءَ عَن ْ رَص ِّ أَسَاسِه ِ، فَبَنَوْه ُ في غَيْرِ مَوْضِعِه ِ. مَعَادِن ُ كُل ِّ خَطِيئَة ٍ، وَأَبْوَاب ُ كُل ِّ ضَارِب ٍ فِي غَمْرَة ٍ؛همين كه خداوند جان رسول خدا(ص) را تحويل گرفت گروهي به اعقاب (گذشته ها)برگشتند و در انحراف فرو رفتند و بر عناصر نفوذي جاهليت تكيه زدند و به بيگانگان پيوستند و از آنان كه مأمور به دوستي شان (و وسيله ارتباطشان با حق ) بودند، بريدند و ساختار اسلام را از بنيان جا به جا كردند و در غير جايگاهش ـ در كانون خطاها و گناهان و غوطه ور در فساد و تباهي ـ قرار دادند.»

با رحلت رسول خدا پديده سقيفه بني ساعده را مي توان به عنوان اولين و در عين حال مهم ترين نشانه بازگشت به دوران جاهلي دانست ، چرا كه در سقيفه آنچه در زمينه سياسي رخ نمود تعيين رهبر سياسي به سنّت جاهلي بر اساس حيات طبقاتي ـ سياسي قبيله بود.

ديگر نشانه برگشت جاهلي كه بر اساس حيات طبقاتي ـ سياسي قبيله پي ريزي شد، تبعيض اقتصادي در ميان مسلمانان بود؛ همان گونه كه در قبيله ، اعضا به سه بخش سلسله مراتبي تقسيم مي شدند، خليفه دوم به بهانه فضيلت مجاهدان بدر و اُحد،سياست تبعيض اقتصادي را در امت اسلامي پيش گرفت و چنين سياستي در زمان خليفه سوم تثبيت و نهادينه شد تا جايي كه اين سياست نهايتاً فاصله اي عميق از فقر و ثروت ميان مسلمانان پديد آورد.

تبعيض قومي و نژادي ، ديگر شاخصه حيات سياسي ـ طبقاتي قبيله بود كه با لباسي ديگر پس از رحلت رسول خدا(ص) عيان گرديد. زمانيكه خليفه دوم به خلافت رسيد ـ با توجه به زمينه هاي فكري آن دوران ـ چندين بخشنامه خيلي مهم صادر كرد كه جنبه نژاد پرستي و قوميت گرايي داشت . بر اساس بعضي از اين دستور العمل ها ـ مثلاً ـ ورود عجمي ها به مدينه ممنوع شد و آنان از بعضي امتيازات اجتماعي كه به موجب قرآن از آن برخوردار بودند محروم شدند.

شهيد مطهري در مورد سياست امويان ـ كه با به خلافت رسيدن عثمان روز به روز تقويت گرديدند و نهايتاً زمام امور مسلمين را بر عهده گرفتند ـ مي نويسد:

«معاويه و اموي ها براي تقويت دو اصل كوشش بسيار كردند: يكي امتياز نژادي اي كه عرب را بر عجم ترجيح مي داد و ديگر ايجاد فاصله طبقاتي اي كه بعضي مانند:عبدالرحمن بن عوف و زبير، صاحب الاف والوف شدند و بعضي فقير و صُعلوك باقي ماندند.»

اسلام پس از رسول خدا(ص) چنين روندي را طي نمود تازماني كه عنان خلافت در اختيار صاحب حقيقي آن قرار گرفت ، اما آن زماني بود كه ديگر بر اسلام ، لباس وارونه پوشانده شده بود: «لُبِس الاسلام ُ لُبس الفَروِ مقلوباً.»

امام علي (ع) در دوران حكومت خود با انبوهي از مسايل و مشكلات اقتصادي ،انحرافات ديني ، فساد داخلي ، بحران سازي ها و جنگ هاي داخلي قاسطين ، مارقين ،ناكثين و.. روبه رو بود. بديهي است كه با وجود چنين مشكلاتي امام (ع) امكان آن را نمي يافت تا در دوران حكومت كوتاه چهار سال و نه ماهه خويش ، لباس راستين را بر تن اسلام برگرداند.

ب ـ ملوكيت :

خلافت ـ كه برآمده از زمينه هاي جاهلي بود ـ زمين ِ مناسب و مساعدي براي افشاندن بذرهاي سلطنت و پادشاهي بود. طُلَقا با اغتنام فرصت به دست آمده از جريان خلافت ـ كه جريان انحرافي در اسلام بود ـ اولين جوانه هاي ملوكيت و پادشاهي را به بار نشاندند. دست يابي طلقا به قدرت ، با يزيد بن ابي سفيان در زمان ابوبكر آغاز گرديد و پس از مرگ وي ، خليفه دوم معاوية بن ابوسفيان را به جاي برادرش بر حكومت شام منصوب كرد و عنان مردم شام را ـ كه بخشي از قلمرو حكومت اسلام بودند ـ در دست بني اميه قرار داد.

هرچند سنگ ِ بناي اوليه قدرت طلبي و دست يازي امويان ـ كه جريان ملوكيت را در سر مي پروراندند ـ در زمان ابوبكر و عمر گذاشته شد، اما نهايتاً با درگذشت خليفه دوم ،اين جريان در زمان خليفه سوم رو به گسترش و تكامل نهاد. خلافت سيزده ساله عثمان ،مأمن و مأوايي براي رشد و گسترش جريان ملوكيت بود. جريان پادشاهي ، پي ريز ساختار تازه قدرت در اسلام گشت . ساختار نوين سلطنت برآمده از جريان خلافت ـ كه خود زاده جريان جاهلي بود ـ به تدريج پس از گماردن معاويه به حكومت شام از سوي عمر (خليفه مسلمانان ) پديد آمد. هرچند عُمر نگراني خود را از عمال و سيره معاويه كه خود را در كسوت پادشاهان در مي آورد اظهار مي داشت ، اما اين نگراني هرگز سودي نبخشيد.

عمر در مورد رفتار شاه مآبانه معاويه به اطرافيان خود مي گفت : «شما از كسرا و قيصر مي گوييد در حالي كه معاويه در ميان شماست ...»

نزديكي و مجاورت شام با روم از سويي و ارتباط گسترده شاميان با ايران از سوي ديگر كه هر دو كشور در ساختار قدرت شاهانه گرفتار بودند ـ از ديگر عوامل تأثير گذار برخُلق و خوي معاويه بود تا بر اين ساختارِ بي قيد و بند از تمامي شرايط اخلاقي ، سياسي و مذهبي روي خوش نشان داده و خود را در چنين ساختاري خوش نشين نمايد. ابن حجر هيثمي در اين باره مي نويسد:

«در دوران خلافت عمر، معاويه با جمعي به نزد عمر آمد و با وي به حج رفت . عمر از زيبايي چهره ها و لباس ها به شگفتي آمده بود. معاويه (در پاسخ اين شگفتي ) گفت : اي اميرالمؤمنين ! زيبايي چهره ها و اندام ناشي از اين است كه ما در سرزميني آباد زندگي مي كنيم .. عمر در پاسخ وي گفت : سبب اين وضعيت ، خوش خوري شما در غذاها و آشاميدني هاست و از ديگر سوي ، نيازمنداني كه در پشت درها مانده اند».

يعقوبي در ترسيم جريان ملوكيت در اسلام مي نويسد:

«معاويه نخستين كس در اسلام بود كه نگهبانان و پاسبانان و دربانان گماشت و پرده ها آويخت و منشيان نصراني استخدام كرد و جلو خود حربه راه مي برد و از مقرري زكات گرفت و خود روي تخت نشست و مردم زير دست او، و ديوان خاتم را تأسيس كرد و دست به ساختمان زد... و مالهاي مردم را مصادره كرد و آنها را براي خويش گرفت ». بنابر نقل ابن ابي الحديد: معاويه حرير مي پوشيد و در ظروف طلا و نقره مي آشاميد و در اين باره هيچ ابايي نداشت كه علناً بگويد: منم نخستين پادشاه .

فرو غلتيدن در دامان سلطنت و ملوكيت ، به بازي گرفتن دين و سخره آن بود.اقامه نماز جمعه در روز چهارشنبه ، نشسته خطبه خواندن و خواندن خطبه نماز عيد فطر را قبل از نماز از ثمرات چنين جرياني بود؛ چنان چه در تاريخ الخلفا آمده است :

«شرايط فيزيكي معاويه چنان دگرگون شده بود كه به علت لايه هاي متراكم چربي و گوشت كه او را در برگرفته بود و شكمي آويخته كه مجال تحرك به او نمي داد. او نخستين كسي بود كه هنگام خطبه خواندن ، نشسته خطبه مي خواند.»

با مرگ معاويه در سال شصت هجري ، روند بيست ساله ملوكيت به يزيد، زاده معاويه واگذار گرديد. اگر معاويه فساد و فحشاي خود را در پوششي از ريا انجام مي داد،يزيد هيچ ابايي نداشت كه اين فساد و فحشا عيان و علني باشد. سگ بازي ، ميمون بازي و برپايي مجالس رقص از سوي پادشاه اسلامي ، حكايت گر انحطاط روز افزون جامعه اسلامي در گرداب كثيف و متعفن جاهليت ، خلافت و ملوكيت بود.