بازگشت

فقدان والدين و فرزندان


نيز از سوگ هاي شديد است ، به ويژه براي مادران ؛ پدر زودتر به زندگي عادي برمي گردد، اما مادر چه بسا از پدر متعجب مي شود كه چه زود، عادي شده است . در اين موقعيت ، پدر بايد بسيار به وضعيت مادر توجه كند و او را حمايت كند.

در سوگ فرزند، نكته مهم اين است كه روابط والدين خدشه دار و ناسالم نشود.والدين سعي كنند يكديگر را درك و حمايت كنند، فهم و تبيين خوبي از مرگ داشته باشند، فلسفه منسجمي از زندگي داشته باشند، از اعتقادات ايماني خود بهره بگيرند.متخصصان داغ ديدگي ، مي گويند، فرد، با فقدان والدين ، گذشته را، و با فقدان همسر،حال را و با فقدان فرزند، آينده را از دست مي دهد. (بونل و برنل ، 1989).

در هر صورت فرد داغ ديده ، فشارهاي زيادي را تحمل مي كند. لايندمن (1944) در مطالعات روان پزشكي خود، 101 فرد داغ ديده را مورد مطالعه قرار داد. او واكنش هايي مثل گريستن ، اضطراب ، بي قراري ، بي خوابي ، و بي اشتهايي ، را گزارش كرده است .كوبلر راس (1981) مي گويد، همه به عزا و فقدان ، واكنش نشان مي دهند، اما هر كسي به شيوه خاص خود.

در مجموع ، آثار داغ ديدگي در سه بعد فيزيكي ، روان شناختي ، و جامعه شناختي بررسي مي شود. در بعد فيزيكي ، آثاري ؛ مثل بيماري هاي جسماني ، تشديد علايم بيماري هاي قبلي و ايجاد شكايات جديد و افزايش مراجعه به پزشك ، توجه كردني است . بونل و برنل (1989)، آثاري ؛ مثل احساس گرفتگي شانه ها، ضعف ماهيچه ها، گرفتگي گلو (بغض )، خشكي دهان ، فقدان انرژي ، تنگي نفس و آه كشيدن رامشاهده كرده اند.

آثار روان شناختي ، به متغيرهاي بسياري ارتباط دارد؛ مثل سن ، جنس ، سلامت جسماني قبلي ، سازگاري قبلي ، متغيرهاي شخصيتي فرد، عوامل اجتماعي ، اقتصادي ،فرهنگي ، نوع رابطه داغ ديده و متوفي ، چگونگي فوت ، سابقه متوفي و سابقه داغ دار در اموري ؛ مثل مواد مخدر، مشروبات الكلي ، سيگار و...

پاكز(1983) در مطالعه اي به دست آورد كه اگر افراد داغ ديده گرفتار مشكلات شديد روان پزشكي بشوند، در سال اوّل خواهند شد، نه بعد از آن . اما در هر صورت افراد كم و بيش گرفتار ناباوري ، گيجي ، دل مشغولي با افكار راجع به متوفي ، توهمات بينايي ،شنوايي و...، انكار غم ، افسردگي ، احساس گناه ، خشم و اضطراب مي شوند.

آثار اجتماعي داغ ديدگي به ويژه در بين زنان بيوه زياد است . رفت و آمدها تغيير مي كند، نگاه ها عوض مي شود،اموري مثل فقدان شغل ، تعارضات خانوادگي ، بازنشستگي و... نيز، در اين جهت ايفاي نقش مي كنند.

فرد داغ ديده ، در مرگ طبيعي ، چهار مرحله را طي مي كند:

1) پذيرش واقعيت فقدان ؛ گاهي فرد داغ ديده ، آن چنان ضربه روحي مي بيند كه فقدان را انكار مي كند،مي گويد او نمرده است . گاهي افراد گرفتار فراموشي مي شوند. وردن (1982)، نقل مي كند كه فردي در 12 سالگي پدرش را از دست داد و براي ساليان متمادي ، همه چيز را درباره پدرش فراموش كرد، حتي صورت پدرش را نيز به خاطر نمي آورد.

2) تجربه دردناكي فقدان ؛ اين تجربه ، جزئي از فرايند عزاست ، و بدون آن ، فرايند عزا، به طور سالم طي نمي شود. در اين مرحله ، جامعه نقش مهمي به عهده دارد. بالبي (1980) مي گويد اگركسي از اين مرحله امتناع كند، ديري نمي پايد كه غالباً به درجاتي از افسردگي دچار مي شود.

3) سازگاري با اوضاع جديد؛ اين مرحله هم ، به ويژه براي زنان بيوه مشكل است .مدت ها طول مي كشد كه دريابند چگونه زندگي كنند، و چگونه جاي خالي نقش هاي متوفي را پر كنند.

4) سرمايه گذاري در ارتباطات جديد؛ بايد انرژي عاطفي فرد داغ ديده ،بر ارتباطات جديد متمركز شود. به اصطلاح عاميانه ، بايد از فرد متوفي دل بكند و به زنده ها دل بسپارد. براي عده اي ، اين خيلي سخت است ، گروهي مي پندارند اين بي اعتنايي به متوفي است .بعضي از افراد مي پندارند اگر مثلاً ازدواج مجدد كنند، فرزندانشان دچار تعارض خواهند شد. براي ايجاد رابطه جديد، در سطح ازدواج مجدد، حدود يك تا دوسال وقت لازم است .