بازگشت

دست بردن امام به قبضه شمشير براي آخرين راه


با مطالعه تاريخ و عوامل زمينه ساز عاشورا، به خوبي اين نكته عيان مي گردد كه امام نهايت تلاش خويش را به كار بردند تا كار به خون ريزي كشيده نشود. نه از آن جهت كه خداي نخواسته از مرگ هراسي داشته اند كه به فرموده ايشان : «مرگ را جز خوش بختي و زندگاني در كنار ستم كاران را جز ملامت نمي بينم .» بلكه از آن روي كه مي خواستند حجت خدا بر آنان تمام گردد و راه هرگونه عذر و بهانه در فرداي قيامت و پيش گاه عدل الهي را از آنان بگيرد، و بدين گونه بود كه امام حاضر به بيعت با «وليدبن عتبه » والي مدينه نگرديد و به مكه رفت و در آن جا هم نماند و آن گاه به عراق رفت و وقتي با سپاه حر برخورد نمود و از نيرنگ و بي وفايي كوفيان آگاه گرديد، فرمود: «اين مردم مرا به سرزمين خود خوانده اند تا با ياري آنان بدعت هايي را كه در دين خدا پديد آمده است ، بزدايم . اين هم نامه هاي آنان است . حالا اگر پشيمانند بر مي گردم .» و پس از ممانعت سپاه كوفه از بازگشت امام به حجاز يا رفتن به كوفه ، در سرزمين كربلا فرود آمدند و باز قاصد فرستادند، خطابه خواندند و لشكر عمر بن سعد را آگاه نمودند و... كه همه آن برخوردها و گفتارها براي هر كس كه شامه اي درست و نابيمار داشته باشد، بوي آشتي طلبي و خيرخواهي و مردم دوستي از آن مي شنود. سخن مردان خدا و همان كسي كه بي هيچ گونه آرايش لفظي و رعايت صنعت ، بسيار ساده در آن اوضاع بيان مي دارد، تا باافكندن خود در ميان شعله هاي خشم و طغيان شهوت كه توده جاهل در آن مي سوزد،يك دو تن را برهاند و از ميان شعله بيرون كشد... و سرانجام امام در نيم روز عاشورا و پس از آن همه مدارا و موعظه و ايجاد فرصت بازگشت ، دست بر قبضه شمشير نهاد.