بازگشت

لزوم فعليت يافتن خواست الهي و راضي بودن به آن


«وجه خدا گر شودت منظر نظرزين

پس شكي نماند كه بي پا و سر شوي »



آنچه مسلم است ، امام نه پيش از جريان عاشورا كه از سال ها قبل و حتي از زمان كودكي و حضور رسول خدا (ص) به حوادث اين روز آگاه و معتقد بود و بر ايشان كاملاً هويدا بود كه خداوند حكيم و متعال چگونه سرنوشتي را براي او و اهل و خانواده اش رقم زده است . بنابراين ، امام با درك كامل و بصيرتي روشن قدم به كربلا گذاشت . اين تسليم و راضي بودن به خواست خداوند متعال ، از ديگر عبرت هاي اين حماسه جاويد شمرده مي شود.

امام صادق (ع) فرمود: «شنيدم كه پدرم مي فرمود: وقتي امام حسين (ع) با عمر بن سعد - كه لعنت خدا بر او باد - برخورد كرد و جنگ برپا شد، خداوند نصرت و مدد غيبي خود را فرستاد، تا آن جا كه نصرت الهي بال هاي خود را بر سر امام حسين (ع) گشود. آن گاه حضرت را بين پيروزي بر دشمنان و ملاقات پروردگارش مخير كردند، پس امام (ع) ملاقات پروردگارش را انتخاب نمود.» اين گردن نهادن بر امر الهي و قضاي پروردگار، درصورتي كه به دنبال آن راحتي تن و جاه و كسب درجات مادي و دنيوي به دنبال آورد،ممكن است براي همه شيرين و پذيرفتني و لذت بخش باشد، اما هنگامي كه اين قضامساوي با خوردن تير و نيزه به گلو، اصابت سنگ به پيشاني و فرو رفتن تير سه شعبه زهرآلود در قلب و به روايت امام صادق (ع) آثار سي وسه نيزه و سي و چهار زخم شمشير برپيكر و سرانجام بريده شدن سر و بالاي نيزه رفتن آن باشد، ارزش و اهميت رضايت به قضاي الهي و لزوم فعليت يافتن آن به خوبي روشن مي شود. با اين افق وسيع ديد است كه امام هنگام خروج از مكه مي فرمايد:«مرگ همچون گردن بند بر گردن دختران جوان ، كشيده و بسته شده است ، من به ديدار نياكان خود مشتاقم ؛ آن چنان اشتياقي كه يعقوب (ع) به ديدار يوسف (ع) داشت . ازقبل قتل گاهي براي من انتخاب شده كه بايد به آن جا برسم . گويا مي بينم بندبند بدنم را گرگان بيابان بين «نواويس » و كربلا از هم جدا مي كنند و شكم هاي گرسنه خود را سير و انبان هاي خالي خود را پر مي نمايند.»