بازگشت

عاشورا و مرحله اسارت


نقش اسراي اهل بيت : پس از عاشورا رساندن پيام خون شهيدان بود، چه در برخوردهاي فردي و موضعي و چه به صورت سخنراني هاي عمومي ، مثل آن چه حضرت زينب و حضرت سجاد(ع) در كوفه و دمشق انجام دادند تا همگان بفهمند كه چه جنايتي نسبت به فرزند رسول خدا(ص) انجام گرفته است .

زناني كه در كوفه سن آنان از سي سال تجاوز مي كرد، زينب را بيست سال پيش دردوران حكومت پدرش در اين شهر ديده بودند و حرمت او را در ديده علي و حشمت او را درچشم پدرش در اين شهر ديده بودند. زينب براي آنان چهره آشنايي بود، اين كه ديدن صحنه رقت بار اسيري زينب در خيل اسيران خاطرات گذشته را زنده مي كرد.حضرت زينب از اين فرصت استفاده نمود و شروع كرد به سخن گفتن ، مردم صداي آشنايي شنيدند، گويي علي (ع) سخن مي گويد. حنجره ، حنجره علي و صدا صداي علي ، راستي اين علي است كه حرف مي زند يا دخترش ؟ بله او زينب است : «مردم كوفه ! هرگز ديده هاتان از اشك تهي مباد! چه بد توشه اي براي آن جهان آماده كرديد خشم خدا وعذاب دوزخ ! گريه مي كنيد؟ آري به خدا گريه كنيد كه سزاوار گريه ايد مي دانيد چه خوني ريختيد؟ مي دانيد اين زنان و دختران كه بي پرده در كوچه و بازار آورده ايد چه كساني هستند؟ مي دانيد جگر پيغمبر خدا را پاره كرديد»؟

اين سخنان كه با چنين عبارات شيوا از دلي سوخته برمي آمد و از دريايي موّاج از ايمان به خدا، نيرو مي گرفت همه را دگرگون كرد. شنوندگان انگشت ندامت به دندان گزيده دري مي خوردند.

و يا در شام و در مجلس يزيد زماني كه اهل بيت عصمت و ناموس هاي خدا پيش رويشان سر پا ايستاده بودند. زينب كبرا با قدرت و شهامت تمام آغاز سخن كرد وچنان خطبه مي خواند كه گويي حاكم و والي زمين و آسمان است و در آن مجلس هم خطبه اي خواند كه مجلس را دگرگون كرد و آن مرد سنگ دل در اين هنگام چنان احساس عجز و ناتواني كرد كه لب به سخن گشود و چنان حرف زد كه خبر از زبوني اومي داد او گفت : «خدا بكشد پسر مرجانه را من راضي به كشتن حسين نبودم .»

و اما امام چهارم در كوفه به تماشاچيان كه آمده بودند، اشاره كردند و فرمودند:«مردم آن كه مرا مي شناسد، و آن كه نمي شناسد خود را به او مي شناسانم .» و بعد از شناساندن خودشان فرمودند: «من پسر آنم كه حرمتش را در هم شكستند. اگر رسول خدا(ص) به شما بگويد، فرزندان مرا كشتيد و حرمت مرا در هم شكستيد، شما از امت من نيستيد، به چه رويي به او خواهيد نگريست ؟» و يا در مجلس شام هم به همين صراحت امام با سخنان كوبنده خود و بيان كلمات وحي گونه خود مجلس را دگرگون كردند. يزيد ترسيد، شورش برپا شود، لذا به مؤذّن دستور داد تا اذان بگويد. مؤذّن به پاخاست و اذان را شروع كرد و اين هم با سخنان و استشهادهاي امام بر ضد يزيد تمام شد. بله ، اين جزء نقشه امام حسين (ع) بود كه مرحله اوّل را خود و يارانش با شهادت انجام دادند و مرحله دوم آن يعني رساندن پيام قيام كربلا بر عهده امام زين العابدين (ع) و زينب كبرا بود.تنها با اين نوع مبارزه بود كه مي شد تمام بافته هاي سي و چند ساله بني اميه را از بين برد و شورش بنيادي بر ضد بني اميه پي افكند و كاخ يزيد و امويان آن زمان و زمان هاي آتي را براي هميشه لرزاند و واژگون كرد.