بازگشت

صداقت هنر


در چنين صحنه اي كمال هنر در اين است كه واقعيت را بدرستي نشان دهد، نارسايي يا ناهنجاري يا خسته كنندگي لفظ و نمايش، به زيبايي واقعيت، در مرحله تصوير آسيب نرساند.

تكامل هنر شاعران و نويسندگان و نمايش پردازان و گويندگان و آواز خوانان و تعالي در تشريح عاشورا، به اين است كه فاصله نمايشها را با صورت واقعيت عاشورا كم كند، و نمايشها به اين كه عاشورا را با عظمت واقعي اش متجلي سازند نزديك تر شوند، نه اين كه بر عظمت آن بيفزايند.

مقصود اين نيست كه، هنر در عاشورا كار مثبت نمي كند، مقصود اين است كه نتيجه هنرها افزودن عظمت عاشورا نيست، بلكه عظمت واقعي آن را بيان كرده است.

مي توان گفت: به طور كلي مثبت بودن هنر در ارزشهاي معنوي به اين است كه جنبه هاي منفي ابزار نمايش تقليل يابد و موانع معنويتها كم شود.

نقش هنر اين است كه تكرارها ملالت نياورد. اگر فرض مي شد كه واقعيت عاشورا همه ساله بعينه تكرار مي شد ملال آور نبود و هر نوبت جلوه نويني داشت. اما عاشوراي اصلي تنها يكي بود، و سايرين پيروان و دنبال كنندگان اين مسيرند و اصل واقعه بايد در سخن و تصوير و نمايش تكرار شود.

نو آوريها خستگي تكرار الفاظ را از ميان مي برد. هنر، مزاحتمهاي تكرار را برطرف ساخته، واقعيت عاشورا را بي مانع جلوه مي دهد. واقعيت عاشورا خسته كننده نيست. آهنگها و روشهاي بيان اگر تكرار شوند خسته مي كنند.

اين اشاره اي بود به نقش هنر در عاشورا و اين كه هنر در مسير ساختن آيينه عاشورا تلاش مي كند. آينه ي خوب خوب و بد را بد مي نماياند، خوب را خوب و بد را بد. واقعيت را گزارش مي دهد.



آيينه گر عيب تو بنمود راست

خود شكن آيينه شكستن خطاست.



هنر در فرهنگ عاشورا هر چه افزون شود، نماينده تر مي شود و به سوي كمال آيينه بودن مي رود، اما هرگز به كمال مطلق نمي رسد.