بازگشت

عوامل احياء؛ حبس و وقف (2)


به مسأله ي حبس برمي گردم.ادامه ي معرفت و ذكر و زيارت و تجمع به اين يكسره شدن و آزاد گشتن محصور ماندن مي انجامد.

مگر نه اين كه ما در دنيا و به خاطر سگ ها و شغال ها گرو رفته ايم و خود را باخته ايم و هيچ هم بدست نياورده ايم؟! حالا اگر در راه خدا و به خاطر ولي و در راه انتظار حكومت آن ها، گرفتار شديم.آيا اين همه صحبت دارد كه منت بگذاريم كه در انتظار شما به سؤال و گدايي افتاده ايم و به خاطر شما از همه جا رانده شده ايم؟

خداي رحمت كند آن شيعه پاك باخته را كه در برابر قاضي ابن ابي ليلا كه


شهادتش را به جرم جعفري بودن رد كرده بود و اشك هاي جاري را بر گونه اش ديده بود و از او پرسيده بود، با تمامي خجلتش توضيح مي داد، كه تو مرا به كسي منسوب مي كني كه شايد مرا نپذيرد.و خدا بر ما ببخشايد كه منت مي گذاريم و رخصت مي دهيم كه اولياء خدا در جوار ما باشند و در حريم ما دمي بگذارنند.

راستي اين از آن داستان هايي است كه علي عليه السلام را مي خواند كه چگونه بر صاحبان نعمت خويش منت مي گذاريم و سر، فراز مي داريم.در برابر همين سرفرازي است كه حضرت با كنيه صدا مي زند كه؛ «يا ابا عبدالحميد! أتري من حبس نفسه علي الله ألا يجعل الله له مخرجا...»؛ آيا گمان مي كني آن كه خود را فقط در راه خدا و براي خدا نگه داشت و تنها براي او بود، خدا براي او راهي در بن بست نمي گذارد و به او راه نمي دهد؟ اين سوره ي طلاق است كه در آيه هاي 2 و 3 مي فرمايد؛ «من يتق الله يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لا يحتسب و من يتوكل علي الله فهو حسبه ان الله بالغ امره قد جعل الله لكل شي قدرا».

اطاعت خدا راهي در بن بست هاست.هركس خدا را اطاعت كند، خدا برايش گشايش مي گذارد و از جايي كه گمان نمي كند به او رزق مي دهد و روزي مي رساند.هر كس بر خدا تكيه كند و بر او واگذارد، خداوند او را كفايت مي كند.به راستي خدا به خواست و كار خود راه مي يابد و مي رسد.خداوند براي هر چيزي اندازه اي گذاشته و اين قدر و اندازه حد و مرزها را مي سازد و حق و باطل را مشخص مي كند كه حقوق بر اساس حدود و حدود بر اساس قدرها و اندازه ها استوار است.


در اين آيات با تأكيد و توضيح، اين نكته را مي فهماند كه بن بست ها و گرفتاري ها از بي توجهي به اطاعت و حقوق و حدود و اندازه ها برخاسته و گرنه با حبس بر طاعت و حبس بر او كه تنها تكيه گاه است، بن بست باقي نمي ماند و ضعف و ذلتي فراگير نمي شود كه با اطاعت، رزق مستمر، آن هم از جايي كه حساب نمي كني فراهم مي شود و سر اين غافلگيري در رزق در همين نكته است كه با توكل سازگارتر است.اگر من از پدر و دست هايم و يا آنجايي كه حسابش را مي كنم بهره اي بگيرم، ناچار در گرفتاري به آن بت و آن وسيله روزي مي آورم و وابسته مي شوم.آن جا كه بدون پيش بيني بهره مي گيرم، حضور حق را بهتر احساس مي نمايم و از بت ها راحت تر فاصله مي گيرم.

ما كه يك عمر خود را محبوس و زنجيري ديگران كرده ايم و يك عمر در بن بست مانده ايم و به دور و تكرار اسير شده ايم، نمي ناليم.اما همين كه براي ولايت و امر اولياء خدا قدمي برمي داريم، فرياد مي زنيم كه انتظار امر شما ما را به گدايي كشانده و اين است كه با كرامت جواب مي شنويم؛ امكان ندارد كسي به اطاعت روي بياورد و خود را حبس بر امر خدا بنمايد و فقط براي او گام بردارد و خدا او را رها سازد و بن بست او را نشكافد و راه گشايشي برايش نگذارد.

«من يتق الله يجعل له مخرجا»؛ [1] اطاعت با گشايش و بن بست همراه است.

اگر ما با معرفت و ذكر و لقاء و زيارت و تجمع و ارتباطها به اين مرحله رسيديم كه تمامي عمر و تمامي قدرت و ثروت و نعمت ها را براي احياي امر و


زنده ساختن حكم و حكومت اهل بيت بگذاريم، امكان ندارد كه در بن بست اسير شويم و در ذلت بنشينيم، كه اين راه ها همراه ماست؛

- عمل به تكليف،

- موضع گيري مناسب در هر موقعيت،

- ظرفيت و تحمل،

- ظرافت و ريزه كاري ها،

- دستيابي به امكانات حساب نشده و پيش بيني نشده،

- امداد فرشته ها،

- امداد مؤمنين،

اين ها و جز اين ها مخرج و گشايشي است كه بن بست ها را بر مي دارد و به راه مي رساند.

گاهي مي خواهيم كه به نتيجه برسيم و مي كوشيم و با هجوم موانع مي مانيم و يا با عصيان و ادبار و چشم پوشي ها تنها مي شويم و گاهي مي خواهيم كه زمينه ي انتخاب و امكان خوب شدن را فراهم نماييم و اسير نتيجه و اقبال و ادبار نمي شويم.در اين مرحله حتي اگر يك نفر همراه نيابيم و تنها و تنها بمانيم، ولي حجت ها را روشن كرده باشيم و بينات را به دست ها داده باشيم، كار خود را كرده ايم كه «ان عليك الا البلاغ». [2] .

شايد اين نگاه خيلي سنگين و اين توجه خيلي سخت باشد.ولي جز همين


مطلوب نيست كه دو راه مشخص شود و آدمي امكان انتخاب بيابد و به شكر و كفر راه بيابد، كه؛ «انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا» [3] و «هديناه النجدين». [4] .

«من يتق الله يجعل له مخرجا»، [5] همين نكته را تأييد مي كند كه انتظار نتيجه را نداشته باشي.مأموريت خود را انجام بده، و امر خدا را اطاعت كن.منتظر اطاعت و همراهي آن ها نباش، كه؛ «لست عليهم بوكيل»، [6] و «لست عليهم بمصيطر». [7] .

اين نكته آدمي را از شرك وصال نتايج و سرور حاصل از دستيابي، خلاص مي كند و اخلاص در عمل را حتي بدون نتيجه و بدون پذيرش فراهم مي سازد چون در واقع نتيجه ي عمل تو و اقدام تو همين بصيرت و آگاهي آن هاست، «ليهلك من هلك عن بينة و يحيي من حي عن بينة»، [8] تا با روشني به هلاك و يا حيات دست بيابند، بيش از اين توقع داشتن رنج آور و بن بست آفرين است كه از حوزه ي امر حق و اطاعت او بيرون است.

- موقعيت هاي خوب و مناسب چه بسا در اختيار ما نباشد و چه بسا با وجود فرصت ها و موقعيت ها محروم و بي بهره بمانيم.پس آن چه كه ما را از بن بست موقعيت هاي مطلوب و دست نيافتني بيرون مي آورد، موضع گيري مناسب در هر موقعيت است.چه در موقعيت فقر يا غنا و تنهايي يا جمعيت و اقبال يا ادبار و سلامت يا مرض و انس يا وحشت، خلاصه در هر موقعيت، مهم طرز برخورد و موضع گيري توست.مي توان در فقر به ذلت و خودفروشي و دين فروشي رسيد و


مي توان از فقر درس حركت و انگيزه ي اقدام بدست آورد.مي توان از ترس و وحشت به انقياد و اطاعت و يا شناخت نقطه هاي ضعف دشمن و جبران نقطه ضعف هاي خويش رسيد.مي توان از ترس، امن را بدست آورد.همان طور كه مي توان از گرسنگي طعام را بيرون آورد، كه؛ «اطعمهم من جوع و آمنهم من خوف»، [9] همين نكته را مي رساند، چون «اطعهم جوعهم و آمن خوفهم»، نيامده است.

كساني كه در انتظار فرصت ها و به دنبال شكار فرصت ها هستند، چه بسا به ذلت و يأس راه بيابد.اما كساني كه به موضع گيري مناسب فكر مي كند.هميشه سرشار و بهره مند هستند چون ناتمام و ابتر آن هايي هستند كه موضع گيري مناسب را نياموخته اند، هر چند كه موقعيت هاي مطلوب را يافته باشند.

- توقع پذيرش، توقع نتيجه، توقع اقبال و اقدام، تحمل تو را مي ربايد و گنجايش و ظرفيت تو را مي گيرد و اين ناتواني بن بست سنگين و يأس آوري است.آدم هاي بي ظرفيت، حتي از امكانات موجود محروم مي شوند و راه دستيابي به موقعيت مطلوب را فراموش مي نمايند.پس آنچه كه باعث فراغت و رفعت ذكر و سبك شدن وزر و وسعت صدر مي شود، مي تواند باعث بهره مندي و استقامت و تحمل بيشتر باشد و مي تواند با تحمل چند ساعت رنج و چند روز فقر تو را به پيروزي و راهيابي به منطقه ي امن و وسعت مطلوب برساند.گاهي آدمي به خاطر چند ساعت گرسنگي از هدف دست شسته و يا به خاطر يك ذلت در برخورد از عزت هميشه فاصله گرفته است.آدمي تا در بحران است و از داخل


نگاه مي كند، خيال مي كند كه راهي نيست و امكاني نيست.ولي آنجا كه پس از نجات و يا از بالا به مسأله مي كند، مي بيند با دو ساعت تحمل، دو روز گرسنگي، به فرصت هاي مطلوب راه مي يافت و رنج و محروميت به پايان مي رسيد.

- آدمي با شتاب، با توقع زياد، با تحمل ناچيز، ظرفيتش و در نتيجه ظرافتش را از دست مي دهد و چه بسا از راه هاي موجود غافل مي شود و در بن بست مي ماند.آن جا كه گنجشك طمعكار و يا زنبور كنجكاو از سوراخ پنجره داخل مي شود و سپس راه را گم مي كند، اگر با شور بسيار، شعور تكرار نكردن باشد، راه را مي يابد و مي تواند بن بست ها را بشكند.

بگذار اگر چه شب ماتم حسين عليه السلام است اين ظرافت ها را بازگو كنيم كه شايد راهي بيابيم و كاري بكنيم.

مادر من كه رحمت خدا بر او باد چهل ساله مرد و يك چهارم بيشتر از همين عمر كوتاهش با مريضي سنگين و دست هاي ناتوان و بدون احساس سپري شد، تا آن جا كه بايد غذايش را در دهانش مي گذاشتيم و لباسش را بر او مي پوشاندم و اين همه ناتواني از كسي و براي كسي بود كه هفتاد كيلو بار را به راحتي برمي داشت و ما را كه شيطان هم بوديم مثل جوجه اي مي فشرد...

در اواخر عمر پيش من آمده بود و با خواهرم كه در عقد بود، همه در يك منزل كوچك زندگي مي گذرانديم.شب ها كه به خانه مي آمدم، همه در اطاق مادر بوديم و پس از انجام كارهاي مادر به اطاق خودم مي رفتم.


گاهي مي ديدم چراغ اطاق من روشن است مي فهميدم كه مشكلي پيش آمده و درگيري رخ داده است.به طور طبيعي همسرم پيش مي آمد و من اگر حتي مدت كمي تنها مي شدم، ديگر نمي توانستم از پيش بيني و بدبيني مادرم فراري داشته باشم.پس همسرم را با كتاب هايم به اطاق خود مي فرستادم و خود به اطاق مادرم مي رفتم و هنوز نيامده سيل دشنام و نقل و حكايت بود كه مي باريد...

من مي شنيدم و با خنده مي گفتم بيا تا كاري بكنيم و كسي را كه مي خواهي برايم بياوري و مي گفتم: مادر! از دختر خودت چقدر جواب مناسب مي بيني كه از دختر مردم انتظار داري؟ هر چه مي خواهي به عهده ي من و آن چه كه مي گويي براي من.

بر فرض خواسته كه با خواهرم كارها را با هم شروع كنند اشتباه كرده، غلط كرده؛ همه ي كارها را خودم انجام مي دهم...

غذايش را برايش مي ساختم و در دهانش مي گذاشتم و با قلقلك و خنده فحش هايش را مي شستم و به خواب و خوابگاهش مي رساندم.

وقتي كه به اطاق خودم مي آمدم، با محبت و گرمي با همسرم روبرو مي شدم و غذا و كار بچه ها را دنبال مي كردم، گويا هيچ اتفاقي نيفتاده است.

همسرم مي خواست ببيند چه خبر شده و مادرم چه ها گفته و چه ها كرده، وقتي در حالت من چيزي نمي ديد.مي پرسيد، آيا مادر چيزي نگفته و من به بيراهه مي زدم كه، از فلان لباس و فلان وعده و فلان كار و عاقبت همسرم زبان باز مي كرد و حكايت را مي گفت، كه من به خواهر چه گفتم و مادر چگونه شوريد كه


مي خواهي حكومت كني و دستور بدهي و رگبار ناسزا و فحش هاي بي شمار.

وقتي حرفهايش را مي زد، مي گفتم چه لزومي داشت كه تو پيشنهاد بدهي.مي تواني خودت كاري را انجام بده، نمي تواني بگذار، هر چه باشد از اين درگيري ها بهتر است.مي بيني كه او با اين همه مريضي و ناتواني دم فروبسته و تو اين گونه با حساسيت آن ها بازي كرده اي.

از اين حكايت با درازي سخن گفتم تا مشخص شود كه بن بست هاي ما به خاطر بي توجهي به ريزه كاري ها و ظرافت هاست.اگر من از تعدد اطاق ها سؤال نمي كردم و اگر به اطاق خودم پا مي گذاشتم، حرف هاي مادرم بي جواب مي ماند، و اگر پس از آن همه وقت و آن همه زمزمه با اخم و تخم به اطاق خودم مي آمدم و به همسرم ناسزا مي گفتم و يا توقع سركوب و دست بوسي داشتم با استقامت و برخورد او روبرو مي شدم. همين ريزه كاري ها است كه مادر را آرام و همسرم را فارغ مي ساخت و صبح با سلام وعليك و محبت و بوسه اي دل مادر و سركشي خواهر را مهار مي ساخت.

قصه ي دوم در رابطه با جمعي از دوستان بود كه مي خواستند به قله ي كركس نطنز صعود كنند.آن ها وسايل غذا آورده بودند و مي خواستند در ضمن رفت و آمد گفت و گوهايي داشته باشيم.در اين ميان دوستي بود كه با شوخي و خرابكاري مي خواست از رفت و آمد به قله جلوگير باشد.در برابر خرابكاري او آن دوستان آشفتند و تهديد كردند كه اگر راست مي گويي بالاي كوه بيا تا ببيني چه مي شود و راه افتادند و با خشونت از من پرسيدند كه چه مي كنم؟...


من از كنار نهري مي آمدم و زمين خورده بودم و شلوارم گل آلود بود، با خنده گفتم؛ تنبانم را مي شويم و آن ها همه خنديدند كه در چه وضعي افتاده ام.

با نرمي آن ها و در فرصتي كه براي خشك شدن لباس هايم لازم بود پرسيدم كه تو با اين تهديد و خشونت مي خواستي خودت را راحت كني و يا آن دوست را ادب نمايي؟

جواب اين بود كه بايد ادب مي شد! گفتم: پس تحمل مي كردي و به بالاي كوه مي آوردي و آن جا كار خودت را انجام مي دادي و خرابكاري هايش را پاسخ مي دادي.

آن ها دربند افتاده بودند چون از ضعف و ناتواني برخورد كرده بودند و با پذيرش ضعف خود به محبت و عذر خواهي رسيدند و مشكل فيصله يافت.در حالي كه اگر من موضع مي گرفتم و بر يك طرف مي شوريدم، خامي بود و اگر در هنگام تهديد و هجوم و قهر آن ها بي اعتنايي مي كردم، بريده بودم.با توجه به مشكل گل آلودگي و فرصت پيش آمده و با توجه به ضعف تهديد كه از بي ظرفيتي آن ها بود، نه از روي قدرت و به خاطر تأديب آن دوست زمينه اي انس و برخورد مناسب فراهم گرديد.

بن بست ها از شتاب ها و بي ظرفيتي مايه مي گيرد.توجه به ريزه كاري ها و ظرافت برخوردها بن بست ها را به گشايش مي رساند.

- گاهي در راه مي مانيم، چون امكان را براي تمامي راه كافي نمي دانيم.چند ليتر بنزين داريم كه براي مقصد كافي نيست، پس درجا مي سوزيم و رنج مي بريم.


در حالي كه اگر برويم شايد به امكاني برسيم و به منبعي دست بيابيم كه از اين جا ماندن و در جا سوختن، بدست نيايد.اين گونه به گشايش و فتوحات نزديكتر است.

اگر كار تو با هدف و هماهنگ با نظام هستي باشد همين هماهنگي با حق و نظام تو را از بن بست مي رهاند و از ملك و ملكوت و ملك براي تو امداد فراهم مي سازد.همان طور كه كار ناهماهنگ با هدف و با نظام و با زمانمندي هستي، هر چند كه معارضي نداشته باشد، خود به خود مي شكند.همان طور كه سرماي روسيه و باران هاي مزاحم و طوفان هاي شن، گردن كش ها را ذليل ساخت.

- خداوند در برابر تظاهر زن هاي رسول صلي الله عليه و آله با قدرت طلبان مدينه و پشتيباني آن ها از اين ها و دادن اطاعت به آن ها و كار شكني هاي مستمر مي فرمايد؛ «ان تتوبا الي الله فقد صغت قلوبكما و ان تظاهرا عليه فان الله هو مولاه و جبريل و صالح المؤمنين و الملائكة بعد ذلك ظهير»؛ [10] اگر به سوي خدا بازگرديد، اين ضروري است.چون دل هاي شما از دست رفته و اگر شما بر او بشوريد و دشمنان او را پشتيباني كنيد، پس خدا سرپرست اوست و صالح و صادق از مؤمنين دوستدار او هستند و پس از اين ها فرشته ها پشتيبان هستند و در هر حال با آن ها كه روي آورده اند و در جهت هستند، مي توان با پشت كرده ها و روي بر تافته ها، مبارزه كرد و در اين مبارزه خدا و همراهان و فرشته ها كمك كار هستند و همين همراهي بن بست ها را مي شكند و راه ها را باز مي كند.


آن ها كه با تحليل هاي برخاسته از نظم نوين جهاني و بر مدار قطب قدرت غرب، همه چيز را در بن بست مي گذارند تا راه غرب را باز كنند، هنوز نمي دانند كه امروز روز جزميت در حوزه ي علوم طبيعي به سر آمده، تا چه رسد جزميت در حوزه ي علوم انساني و سياسي.امروز بايد احتمال ها را در نظر گرفت.و حتي نامحتمل ها را به حساب آورد.

امروز همراه تركيب هاي تازه و تازه تر در محورهاي قدرت، و امروز با جمع و تفريق هاي مستمر در روابط كشورها و ملت ها و دولت ها و امروز با جابه جايي مداوم منافع در ميان قدرت هاي صنعتي، و امروز با تأثير گفت و گو و محاوره و تبليغات بر ذهنيت هاي ملي و جهاني، نمي توان به پيش بيني و پيشامدهاي محتوم دل بسته و تحليل داد، كه بايد براي هر پيش آمد برنامه اي داشت كه رسول صلي الله عليه و آله مي فرمود: من نمي دانم براي من و شما چه پيش مي آيد ولي مي دانم در هر پيش آمد چه بايد بكنم؛ «ما أدري ما يفعل بي و لا بكم ان أتبع الا ما يوحي الي». [11] .

آن ها كه در كنار اين متغيرهاي مستمر و پيشامدهاي غير معلوم، اصول مشخص دارند مردد نمي مانند و حتي پيش بيني نمي شوند، كه هدف و نظام و هماهنگي ها و همراهان هم ضربه مي زنند و هم پشتيباني مي كند و از بن بست مي رهاند.



پاورقي

[1] طلاق، 2.

[2] شوري، 48.

[3] انسان، 3.

[4] بلد، 10.

[5] طلاق، 2.

[6] انعام، 66.

[7] غاشيه، 22.

[8] انفال، 42.

[9] قريش، 4.

[10] تحريم، 4.

[11] احقاف، 9.