بازگشت

عوامل احياء؛ ألفت و اجتماع (1)


در حقيقت استحكام هر جمع به عنصر ارتباط و عامل اجتماع آن مربوط مي شود.جمع هاي طبيعي و عادي و عاطفي با جمع هاي الهي و محبتي و اخوتي، متفاوت مي شود و همين است كه اين برادرها مي توانند برادران هميشه را كه زير يك سقف باليده اند و از يك پستان نوشيده اند، با دست هاي خود، در راه خدا به خون بنشانند و در اسارت بگيرند.

از اين گذشته، جمع، حاصل جمع مي خواهد.اگر هر كدام از ما به تنهايي در بازار، يا در رشته علمي و عملي حاصلي داريم بايد در جمع ها به حاصلي مضاعف و بيشتر دست بيابيم نه اين كه در جمع هر كدام حاصل ديگري را خراب كنيم و بر باد بدهيم و كار يكديگر را خنثي سازيم درست مثل ارابه اي كه از هر طرف به اسبي بسته شده باشد، اينها جمع هستند ولي همسو نيستند و حاصل


جمع ندارند كه يكديگر را خنثي مي سازند و ساخته هاي يكديگر را بر باد مي دهند.

و از اين نكته گذشته، اين كه جمع الهي بن بست نخواهد داشت و گرفتار نخواهد شد، كه، «قل الله يجمع بيننا ربنا ثم يفتح بيننا بالحق و هو الفتاح العليم». [1] اگر خدا دل ها را و آدم ها را جمع كرده باشد و به حق و به خاطر حق و يا به وسيله ي حق گره خورده باشند، خداوند فتاح است و گشايشگر است و بن بست ها و ماندن ها را راه مي دهد و با آگاهي در نهايت ها، بدايت ها را فراهم مي آورد چون راه آن جا آغاز مي شود كه تو تمام مي شوي، چه در معرفت و چه در عمل، عجز و نهايت آدمي، مركب آغاز و بدايت راه جديد مي شود.چون در اين راه، با او به سوي او مي آيي، «و هو الفتاح العليم».گشايش در بن بست ها و آگاهي، با سالك و سلك و سلوك، در هر نهايتي آغازي جديد را مي آورد.

اين جمع مي تواند بدون چشمداشتي علمي و يا حاصلي عادي، ادامه بيابد.چون در اين جمع كساني بار بر مي دارند كه مي خواهند با خدمت، و با بخشش بهره مند شوند، كه پس از غنا و سرشاري، نوبت بخشش و باربرداري است و همين حاصل براي تو كافي است كه خدمت كني و بار برداري، براي آن ها كه نيت خالص و سبيل الله را يافته اند و از طيبات و خوبي ها نه از خباثت و دم دستي ها، مي بخشند، براي اين ها حتي اگر مصرف مناسب و مطلوب هم فراهم نشود از بخشش چشم نمي پوشند، كه پستان هاي سرشار اگر شير را به مصرف مناسب هم


نرسانند، نمي توانند آن را انبار كنند كه عفونت در كار است و گرفتاري در انظتار، بايد دوشيد و حتي به راه بخشيد.

راستي كه چگونه جمع ها و رابطه ها متحول مي شود و خلوص و خدمت و احساس و بخشش حتي با موارد بي حاصلي و عادي هم ادامه مي يابد كه اهميت ها و اولويت ها در هنگام تزاحم مطرح مي شوند.اما آن جا كه مصرف مناسبي نيست، تو نمي تواني از خدمت چشم بپوشي، كه اين بخشش حتي به موارد خنثي، بي حاصل نيست كه رحمت واسعه را براي دل تو و بخشش خالص از هر گونه نتيجه را در راه خدا، در انفاق و احسان تو، و خدمت عام و فراگير، همچون عنايت فراگير خدا كه بر و فاجر را در بر مي گيرد و به تو مي آموزد و تو با احسان، تربيت مي كني و افراد را مي سازي و يا اتمام حجت مي كني و عذرها را بر مي داري.پس تو بدون هر نتيجه علمي و عرفاني و روشنفكري، اين حاصل قلبي را و اين احسان عام و فراگير را و اين تعليم و يا اتمام حجت را داري و پيش از عمل به نتايج رسيده اي، چون هر كس از خانه ي خودش و از محدوده ي ديوارهايش بيرون بيايد و به سوي خدا بيايد، با آغاز به نهايت رسيده و با شروع به پاداش راه يافته كه مي فرمايد؛ «من يخرج من بيته مهاجرا الي الله و رسوله ثم يدركه الموت فقد وقع اجره علي الله». [2] هر كس از بيت خود، از خانه عنكبوتي خود به سوي خدا و رسول او هجرت كند و پس از اين هجرت مرگ او را بگيرد، او به پاداش خود دسته يافته و پاداش او بر خدا افتاده است، كه درست رفتن، نتيجه ي رسيدن را با خود دارد و


پاداش راه يافته ها را هم مي آورد.

علي اكبر و ابوالفضل دو ركن و اساس كار حسين عليه السلام هستند.در خيمه ي مذاكره با ابن سعد اين دو همراه حسين عليه السلام بودند.در هنگام بلند شدن شيون زن ها و اهل حرم در روز عاشورا هر دو مخاطب حسين عليه السلام هستند.«سكتاهن فلعمري ليكره بكائهن».آن ها را ساكت كنيد، به جان خودم سوگند كه گريه هاي زيادي پيش رو دارند.يكي از اين دو جلودار و ديگري به دنبال همه ي شهيدان آمد.علي اكبر و علي اوسط و علي اصغر نشان مي دهد كه حضرت علي اكبر از امام سجاد بزرگتر هستند و حتي فرزند و همسر داشته اند و بيش از بيست سال تا بيست و هشت سال سن مباركشان بوده است.كه در تاريخ آمده است حضرت در زمان خلافت عثمان متولد شدند.

علي اكبر محبوب حسين عليه السلام است، زيباست، خوش اخلاق و خوشن سخن است، حتي اهل كوفه از كشتن و گرفتاري خون او پرهيز داشتند و استفاده مي شود كه ليلي مادر علي اكبر و رباب مادر علي اصغر هر دو در خيمه ها بوده اند.

وقتي كه علي اكبر اذن ميدان مي خواهد، امام بدون معطلي او را مي فرستد.

و مي فرمايد؛ «اللهم اشهد». [3] .

مي گويند عده زيادي را به هلاكت رسانيد و به نزد پدر برگشت و آب


خواست.مي گويند كه حسين عليه السلام زبان در كام او نهاد و مي گويند كه فرمود: با دست رسول خدا صلي الله عليه و آله سيراب مي شوي.

در آخرين لحظات علي فرياد زد و سلام و داع كرد و عرضه داشت؛ «لقد سقاني جدي بكاسه الأوفي...» [4] وقتي حسين عليه السلام بالاي نعش علي آمد فرمود؛ «قتل الله قوما قتلوك...»

مي گويند حسين عليه السلام از هوش رفت... و در اين جاست كه زينب عليها السلام براي حفظ حسين عليه السلام و انصراف او با فرياد مي آيد و صدا مي زند؛ يا اخياه، يابن اخياه...»

و حسين عليه السلام دست زينب را مي گيرد و او را برمي گرداند... و جنازه را ياران حسين به خيمه ها مي آورند... [5] .



پاورقي

[1] سبا، 26.

[2] نساء، 100.

[3] موسوعة کلمات الامام الحسين عليه السلام، ص 460، ص 463.

[4] موسوعة کلمات الامام الحسين، ص 462.

[5] موسوعة کلمات الامام الحسين، ص 460 تا 463.