بازگشت

عوامل احياء؛ زيارت و لقاء (1)


پس از تعلم و تعليم و ذكر و مذاكره به بحث و لقاء و تلاقي مي رسيم.اين عامل هم از عواملي بود كه براي احياي امر مطرح شده بود.

ما به رواياتي كه در كتاب كافي در باب تراحم و تعاطف و زيارة الاخوان و مصافحه آمده مروي مي نماييم و سپس به جمع بندي كلي آن مي پردازيم، و به مجموعه ي رواياتي كه در شب هاي قبل، در شب دوم آورديم توجه مي نماييم.

- شعيب از امام صادق عليه السلام مي شنود كه به اصحاب خود مي فرمود؛ اطاعت خدا كنيد و برادران خوبي باشيد كه به خاطر خدا دوست مي دارند و پيوند مي زنند و دلسوزي مي نمايند.«تزاوروا و تلاقوا و تذاكروا امرنا و أحيوه»؛ [1] به ديدار يكديگر و ملاقات يكديگر بياييد و امر ما را گفت وگو كنيد و آن را زنده بداريد.

- صيداوي و كاهلي همين دستورهاي به تواصل و دوستي و پيوند و برادري را از امام صادق عليه السلام نقل مي كنند.

- ابي المعز از امام صادق عليه السلام روايت مي كند كه فرمود؛ بر مسلمين ثابت و پابرجا اين حق قرار گرفته كه در پيوند دادن كوشش كنند و در مهربان ساختن و برابري با اهل نياز كمك نمايند و بعضي بر بعض ديگر روي بياورند تا به آن گونه كه خداوند دستور داده، باشيد: «رحماء بينهم»، كه در آخر سوره فتح از دوستي و


رحمت بينابين حكايت مي كند تا آن جا كه اگر از كار آن ها و از گرفتاري هاشان چيزي پنهان ماند غصه دار شويد همان گونه كه جمع انصار در زمان رسول خدا صلي الله عليه و آله بودند.

- ابي حمزه از امام صادق عليه السلام روايت مي كند كه فرمود؛ هر كس برادرش را براي خدا نه جز او زيارت كند، و به دنبال وعده ي خدا و دستيابي به آن چه در حضور اوست باشد خداوند هفتاد هزار فرشته را بر او مي گمارد كه به او بگويند تو پاك شدي و بهشت براي تو گواراست.

دو نكته در اين روايات مطرح است يكي فرشته هايي موكل و گمارده شده كه تا هفتاد هزار نفر به او پيام پاكي خودش و گوارايي بهشت را بدهند چه معنا دارد؟

و ديگر گوارايي بهشت يعني چه؟

در مورد اول اين فرشته ها نشان از درجات و رتبه هايي است كه او طي مي كند و مقاماتي است كه به دست مي آورد و پاكي ها و آزادي هايي است كه به آن مي رسد و بت هايي است كه پشت سر مي گذارد.چون اين همه بت و مانع و مزاحم در مقام زيارت و ديدار مؤمن هست و پيش از اين ها لغزشگاه و گرفتاري بر سر راه است و آن جا كه بدون اين توجهات و با اخلاص به زيارت روي مي آورد، از هر بندي كه مي گذرد، و از هر بتي كه عبور مي كند، اين فرياد را مي شنود و اين بشارت را مي گيرد.

اما در مورد دوم و گوارايي بهشت، اين نكته مهم است كه نعمت ها گاهي بدست مي رسند، اما با نكبت و رنج همراهند و گاهي رنج ها و گرفتاري ها براي


آدمي پاك و گوارا مي شوند و در دل مي نشينند.با پاكي دل و رهايي از مرض ها و بت ها و تعلق ها، با اين پاكي نعمت، بهشت گوارا و شيرين است و اين نكته شنيدني است كه؛ «الا طبت و طابت لك الجنة»؛ [2] تو پاك شدي و بهشت براي تو پاك و گوارا شد.

- جابر از امام باقر عليه السلام از رسول خدا صلي الله عليه و آله روايت مي كند كه فرمود؛ جبرئيل براي من گفت خداوند فرشته اي را به زمين فرستاد تا اين كه به خانه اي رسيد كه بر در خانه مردي از صاحب خانه اجازه مي خواست.فرشته با مرد گفت چه حاجتي با صاحب خانه داري؟ مرد گفت؛ برادر مسلم من است به خاطر خدا به زيارتش آمده ام.فرشته گفت: جز اين چيزي تو را به اين كار وادار نكرده؟ مرد تأييد كرد.پس فرشته گفت: من پيام آور خدا براي تو هستم، خدا برايت سلام مي فرستد و مي گويد: بهشت براي تو واجب شد.خداوند مي فرمايد: «ايما مسلم زار مسلما، فليس اياه زار، اياي زار، و ثوابه علي الجنة»؛ [3] هر مسلمي كه به زيارت مسلمي بيايد، پس او را زيارت نكرده، مرا زيارت كرده است و پاداش او بر عهده من است؛ پاداش او بهشت من است.

و همين مضمون در روايت ديگري آمده كه بدون خدعه و نيرنگ و بدون چشم داشت و توقعي به زيارت مؤمني آمد و او را در خانه اش ديدار كرد خداوند او را زائر خود مي خواند و ميهمان خود مي نمايد و به خاطر محبت و عشقي كه در


اوست برايش بهشت را فراهم مي سازد.

- در باب مصافحه از كافي، رواياتي است كه ديدار و مصافحه ي مؤمنين، گناهان را مي ريزد همانطور كه در پاييز برگ ها از شاخه ها مي ريزد. [4] .

اين روايات نشان مي دهد كه در ديدار، معرفت و محبت خداوند، ريشه دارتر مي شود و پيوند گناه با جوارح و جوانح آدمي سست مي شود و مثل برگ هاي سست پاييز مي ريزد.

در اين ديدارها، اقبال و توجه و نظر خداوند، گناهان را مي خشكاند.

در ديدار ذكر و امن و محبت و معرفت شكل مي گيرد و هر يك از اين ها مي تواند ريشه هاي گناهان زيادي را بخشكاند و سلطان شيطان و ولايت او را بردارد.

- در رواياتي ديگر با ديدار و مصافحه ي دو مؤمن دست خداوند در ميان دست هاي آن ها مي آيد و خداوند با آن كس كه مهربان تر است و برادرش را بيشتر دوست دارد، دست مي دهد.

قماط از امام باقر عليه السلام روايت مي كند: «ان المؤمنين اذا التقيا و تصافحا ادخل الله يده بين ايديهما فصافح اشدهما حبا لصاحبه». [5] و در روايت مالك از امام باقر عليه السلام كه هنگام ديدار و مصافحه، خداوند دستش را ميان دست هاي آن ها مي آورد و به مهربانترين آن ها روي مي كند و با اين اقبال و توجه است كه گناهان مي ريزد.


- اسحاق بن عمار مي گويد؛ من بر امام صادق عليه السلام وارد شدم.پس حضرت با چهره اي گرفته به من نظر فرمود.پرسيدم چه باعث اين تغيير بر من شده است؟ فرمود؛ آن تغييري كه تو براي برادرانت آوردي.

اسحاق! به من رسيده كه تو درباني بر در خانه ات گذاشته اي كه بينوايان شيعه را از تو دور مي كند.اسحاق از ترس شهرت مي گويد و امام از ترس بليه و محنت سؤال مي كند و مي فرمايد؛ آيا نمي داني كه دو مؤمن آن جا كه ديدار كنند و دست بدهند خداوند رحمتش را فرومي فرستد و از اين رحمت 99 سهم براي مهربانتر است و هنگامي كه رفق و محبت مي ايستند رحمت خداوند آن ها را مي پوشاند، و آن جا كه مي نشينند تا گفت وگو كنند، نگهبان هاي فرشته ها مي گويند؛ كنار بياييد شايد سري داشته باشند كه خداوند بر اين ها ستر و پوشش گذاشته است. [6] .

- ايمن از امام صادق عليه السلام روايت مي كند كه فرمود؛ رسول خدا با هيچ كس مصافحه نكرد و دست نداد كه دستش را زودتر بكشد. [7] .

و همين نكته سنگين است و صبوري مي خواهد و عشق مي خواهد و توجه مي خواهد كه پيش قدم بر جدايي نباشي و در محبت كوتاه نيايي.و اين ها بازي نيست كه ريشه در معرفت و محبت و رحمت واسع حق دارد، پايمردي مي خواهد.مني كه براي برادر مؤمنم يك گام برنمي دارم و يك لحظه توقف نمي كنم، چگونه مي توانم با اداء و تظاهر و خودنمايي، كار رسول را دنبال كنم كه عاشق است و به مؤمنين مهربان است و در محبت پا برجاست كه در سوره ي توبه


درباره ي او فرموده: «لقد جائكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم و بالمؤمنين رؤف رحيم»؛ [8] رسولي از شما بر شما آمد، كه رنج شما بر او سنگين است.بر شما حريص است و به ايمان آورده ها دلسوز و مهربان است.

اين حرص و طلب زياد و مستمر رسول صلي الله عليه و آله است كه كسي را از شيطان بگيرد و دلي را با خدا پيوند بزند.حتي اگر نعش او براي رسول صلي الله عليه و آله بماند راضي است كه جوان يهودي را به اسلام بكشاند.در دعاي ابوحمزه آمده؛ خدايا اگر مرا به آتش بكشاني شيطان شاد مي شود، كه يكي را بردم و اگر به بهشت بنشاني محمد رسول صلي الله عليه و آله از تو خشنود مي شود، كه يكي را آوردم و من به تو سوگند مي دانم كه سرور رسول تو و خشنودي محمد صلي الله عليه و آله براي تو محبوب تر است.

اين محبت هاي عميق و ريشه دار مي تواند توقف ها و پايمردي را سبك كند و بدون رنج بارها را بر دوش تو بكشاند و بدون منت تو را منت پذير ياران و دوستان بگرداند.

- در روايات سابق آمده بود؛ «تزاوروا و تلاقوا، فان في زيارتكم احياء لقلوبكم و ذكرا لاحاديثنا». [9] به ديدار و ملاقات يكديگر بياييد، كه در اين ديدار دل هاي شما زنده مي شود و احاديث ما به ياد مي آيد.گرچه در تنهايي علم و روشنفكري مي تواند بيشتر باشد، ولي در ديدار و با زيارت هاست كه نقطه ضعف هاي آدمي آشكار مي شود و تعلق هايش مشخص مي گردد و دل مرده زنده مي شود و يادآور احاديث و كلام تازه و سخن هاي نو از اهل بيت مي گردد.


- در جامع السعادات آمده بود؛ «مثل الاخوين اذا التقيا، مثل اليدين تغسل احديهما الاخري».داستان دو برادر كه به ديدار هم مي رسند مثل دو دست هستند كه هر كدام ديگري را مي شويد.چون هر دست مي تواند تا جايي و تا حدي خودش را بشويد، نهفته ها و گوشه هايي را دست ديگر مي شويد و تعلق هاي پنهان و رسوب كرده را معاشرت و زيارت مؤمنين پاك مي كند.

اين ها و جز اين ها روايات آموزنده و با بركتي است كه مي تواني در ابواب معانقه و سعي در حوائج و خدمت به مؤمنين به دنبال آن باشي و دل خود را در آن شست و شو بدهي در واقع آن چه كه اين روايات نوراني را توضيح مي دهد و سعي در حاجت و سرور مؤمن و ديدار و زيارت و دستگيري و مصافحه ي او را معنا مي دهد همين توجه و اخلاص و ارتباطي است كه هسته ي پاك جمع الهي را فراهم مي كند و همين است كه سرور مؤمن به سرور خدا و رسول خدا صلي الله عليه و آله گره مي خورد.در كافي ابن جمهور نقل مي كند كه نجاشي - از اجداد نجاشي معروف - استاندار و عامل اهواز و فارس بود و يكي از كشاورزان كه براي او كار مي كرد، به امام صادق عليه السلام عرض مي كند كه در ديوان و دفتر نجاشي، بر من خراج سنگين و بدهي زيادي است، او به تو معتقد است و اطاعت تو را بر عهده دارد اگر مصلحت مي بيني براي من نامه اي بنويس.حضرت نوشتند؛ «بسم الله الرحمن الرحيم سر اخاك يسرك الله»؛ برادرت را مسرور كن، خدا تو را مسرور گرداند.

ابن جمهور مي گويد؛ كشاورز با نامه بر او وارد شد و او در جمع بود.هنگامي


كه خلوت كرد نامه را به او داد... نجاشي گفت اين نامه ي ابي عبدالله عليه السلام است، بوسيد و بر چشمش گذاشت و پرسيد چه حاجتي داري؟

كشاورز گفت بر من خراجي در ديوان تو بريده اند.پرسيد چقدر است؟ كشاورز گفت ده هزار درهم.پس نجاشي كاتب خود را خواست و دستور داد به جاي او پرداخت كنند و اسمش را پاك كند و براي سال آينده او هم پرداخت نمايند.

پس نجاشي به كشاورز گفت آيا تو را مسرور كردم؟ كشاورز با ستايش و دعا تصديق كرد.باز نجاشي برايش به مركب و كنيز و غلام و صندوق لباس دستور داد و در تمامي اين ها مي گفت آيا تو را مسرور ساختم؟ و كشاورز تصديق مي نمود او بيشتر مي بخشيد آن گاه نجاشي گفت اين فرشي را كه بر روي آن نامه مولايم را به من دادي بردار و هميشه گرفتاري هايت را به سوي من بياور.

كشاورز بعدها خدمت امام صادق عليه السلام آمد و داستان را باز گفت و حضرت عليه السلام از آن چه كه نجاشي كرده بود خوشحال و خوشحال تر مي شد.كشاورز پرسيد يابن رسول الله گويا آن چه در حق من انجام داده شما را مسرور ساخته؟ حضرت فرمود آري به خدا سوگند، خدا و رسول او را هم مسرور گردانيده است. [10] .

پيوند عمل با جهت عمل و با اخلاص و با ارتباط و پيوند و همبستگي ميان مؤمنين پيوند مباركي است كه از زمين سر بر مي دارد و بر آسمان ها برگ و بار مي گستراند و همين است كه اين عمل با اين ريشه هاي معرفت و محبت به اقبال و


نظر و توجه خدا راه مي يابد و با كم به زيادي و زيادتي مي رسد.

بدون اين توضيح، اين همه درجات و اين همه نقل و انتقال در عوالم مختلف و رفت و آمد فرشته ها و بشارت آن ها به نظر لغو و زيادي مي آيد.ولي آن جا كه اين بذر محبت و رفت و آمد و زيارت و لقاء و التقاء به احياي امر اولياء خدا و احياء دل ها بينجامد، اين همه زياد نيست.

پس از اين كه تمامي ياران حسين مستانه رفتند و حسين عليه السلام تنها ماند، فرياد زد؛ «هل من ذاب يذب عن حرم رسول الله».

با اين فرياد «هل من ناصر» شيون اهل حرم بلند گرديد و حسين عليه السلام به سوي آن ها آمد و آرامشان ساخت و فرزند صغيرش را، شيرخوارش را، به آغوش گرفت.فرزند را در آغوش پدر تير زدند و حلقومش را دريدند.حضرت فرمود: «ان حسبت عنا النصر فاجعل ذلك لما هو خير لنا».

سيد در لهوف مي فرمايد؛ اباعبدالله عليه السلام خون ها را به سوي آسمان پاشيد و فرمود؛ «هون علي ما نزل بي انه بعين الله». [11] .



پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 74، ص 401، ح 45.

[2] بحارالانوار، ج 71، ص 342، ح 1.

[3] بحارالانوار، ج 71، ص 344، ح 3.

[4] کافي، ج 2، ص 179، ح 1 و 3 و 4 و 5 و 6 و 7.

[5] کافي، ج 2، ص 179، ح 2.

[6] کافي، ج 2، ص 181، ح 14.

[7] کافي، ج 2، ص 182، ح 15.

[8] توبه، 128.

[9] کافي، ج 2، ص 186، ح 2.

[10] کافي، ج 2، باب 268، ص 196، ح 9.

[11] موسوعة کلمات الامام الحسين عليه السلام، ص 476 تا ص 477.