بازگشت

زمينه ها


احياء دين و احيزاي امر با خودشناسي و خودسازي ولي با سبك و سياقي متفاوت آغاز مي شود چون خودشناسي فقط با شناخت استعدادها و امكانات و تركيب و تقويم انساني نيست، كه اين شناخت ها، شناخت امكان آدمي است و از امكان تا وقوع تا واقعيت فاصله است.

واقعيت آدمي با برخوردها و در رابطه ها با اشياء و بت ها و اشخاص و تعلق ها، مشخص مي شود.«سنريهم آياتنا في الافاق و في انفسهم حتي يتبين لهم انه الحق»؛ [1] با ارائه ي هدايت ها و نشان هاست كه آدمي مي آموزد به چه دل ببندد و از چه توشه بردارد.آدمي از تحول از بن بست از مرگ از نقص مي آموزد.آدمي از درد و رنج و از شادي و خوشي از توقع ها از تعلق ها از ترددها از امن و خوف مي آموزد.اندازه ي


وجودي او از شادي و رنج و امن و خوف او مشخص مي شود.درستي و نادرستي كار از بن بست، از نقص، از فاجعه و تحول و تغيير و استبدال و استخلاف و محدوديت و ممنوعيت ها آشكار مي گردد.

با اين هدايت ها و آيه ها مشخص مي شود كه بت ها محكوم و محدود و باطل و ذليل هستند و معلوم مي شود، «انه الحق...».

با اين هدايت ها كفايت و حضور حق آشكار مي شود؛ «اولم يكف بربك انه علي كل شي شهيد». [2] ما هنگامي كه به مرگ، به بن بست، به نقص در اموال وانفس مي رسيم، رنج مي بريم و اگر نشكنيم، صبوري مي كنيم، اما بهره برنمي داريم و نمي آموزيم.ما از شكستن ليوان محبوب غصه مي خوريم كه شكست و درس نمي گيريم كه شكستني بود، نمي شد بر آن تكيه كرد و به آن دل بست.

اين گونه آدمي خودش را مي شناسد و در اين رابطه اندازه هايش مشخص مي شود و مي تواند محرك هاي ديگر را كنار بگذارد و از سيطره ي غير حق آزاد شود.

خودشناسي با هدايت ها همراه است و خودسازي به شكر و بهره برداري نياز دارد.چه شكر در كنترل محرك ها و نظارت بر انگيزه ها و چه شكر در نظارت بر حركت ها و كارهايي كه مي توان در هر لحظه انجام داد.

التبه كنترل حركت ها و نظارت بر كارها از دو جهلت عملي مي شود؛

- انطباق با سنت ها و حدود،


- و انطباق با اهميت ها.

پس از اين هدايت شكر و نظارت، مرحله ي بلاء و ابتلاء است و اگر آدمي در اين گرفتاري ها به عجز هم برسد و ناتوان هم بماند، مهم نيست كه اضطرار خودش مركب راهواري است و آدمي را به اعتصام مي رساند و كسي كه به اين مرحله رسيد؛ «من يعتصم بالله فقد هدي الي صراط مستقيم». [3] به راستي به نزديك ترين راه تا مقصد رسيده است.

اين گونه خودشناسي و خودسازي آدمي را فعال مي سازد و اين گونه همت ها بالا مي رود.آدمي ديگر به شهود و مشهود اين عالم قانع نمي شود و در آمد و خانه و زندگي عادي نه بد كه كم مي شود و آدمي به غيب روي مي آورد كه پاي او در كفش دنيا راحت نيست، او بزرگ تر از دنيا شده و بيشتر از شهود را مي طلبد و براي اين وسعت راه است كه بايد تدبير و تقدير و تربيت و تشكل ديگري را دنبال كند.اين آدم با اين روابط و با اين استمرار بيش از هفتاد سال به وحي، به امام و حجت معصوم نياز دارد.حجتي كه تمامي راه را ببيند و از تمامي جاذبه ها و تعلق ها آزاد باشد، كه آگاهي و آزادي تفسير عصمت مي شود.

اين گونه هدايت ها و معارف قرآن و اهل بيت آغاز مي شود.از قدر و همت او آغاز مي كنند و تمامي زندگي او را بارور مي سازند.چون اين وجود با اين آگاهي و


هماهنگي به ظرفيت وجودي و ظرافت برخوردها مي رسد و مي آموزد كه چگونه در هر شرايطي حركت كند و از هر موقعيتي بهره بردارد.

زهير عثماني بود، از حج بازمي گشت و از حسين فاصله مي گرفت... تا اين كه در منزل ذرود كه با آب فاصله زياد داشت ناچار با حسين جمع شد و حسين او را خواست.وقتي كه بازگشت مسرور بود و حسيني بود.

همسرش را طلاق داد و فرستاد و خود با حسين آمد.پس از بيداري مي گويد ما با مسلمان باهلي در اطراف خريز بوديم، غنائمي بدست آورديم و خوشحال شديم.سلمان گفت، از اين خوشحال باشيد كه حسين را ياري نماييد.

در روز عاشورا سواره و با لباس جنگ، مردم كوفه را از عذاب ترساند.گفت حق مسلمان بر مسلمان اين است كه برادرش را نصيحت كند.مادام كه كار به جنگ نكشيده يك امت هستيم.خداوند ما را با خاندان رسولش آزمايش نمود، اين ها را رها نكنيد و يزيد و عبيدالله را ياري نكنيد، اين ها جز قتل و بدرفتاري ندارند.اين ها قاريان قرآن را كشتند مثل حجر و اصحاب او وهاني و امثال او.

زهير گفت: فرزند فاطمه به محبت و ياري سزاوارتر از پسر سميه است.

زهير با شمر درگير مي شود و از تهديد مرگ و شهادت استقبال مي كند و مي گويد: شفاعت رسول خدا به قاتلان اهل بيت نخواهد رسيد.

حسين به دنبال او فرستاد و فرمود: تو مثل مؤمن آل فرعون نصيحت كردي...





پاورقي

[1] فصلت، 53.

[2] فصفلت، 53.

[3] آل عمران، 101.