بازگشت

سعي و سرعت و اعتدال


شب نهم شب تاسوعا

بسم الله الرحمن الرحيم

السلام عليك يا اباعبدالله

يهدي الي الحق و الي صراط مستقيم. [1] .

اليمين و الشمال مضلة و الطريق الوسطي هي الجادة، عليها باقي الكتاب و آثار النبوة، و منها منفذ السنة و اليها مصير العاقبة... من ابدي صفحته للحق هلك... و كفي بالمرء جهلا ان لا يعرف قدره... [2] .

اين خطبه به تمامي ربط قدر و حد - تقوي - و حق را نشان مي دهد و از قدر و حد، افراط و تفريط و چپ و راست مشخص مي شود.طريق، سبيل، جاده، اين گونه به دست مي آيد.طريقي كه بن بست سنت را مي شكند و ناچار به آن بايد بازگشت چون با توجه به جهت و قانونمندي، همه جا راه نيست و از هر جا و به هر صورت نمي توان رفت كه، «من ابدي صفحته للحق هلك...» و «هلك من ادعي و قد خاب من افتري». [3] .


در اين خطبه آمده كه، «حق و باطل و لكل اهل...».

اگر باطل به حكومت رسيده و صاحب امر شده از پيش بوده و اگر حق كم و ناچيز بوده، همين است و اميدي هست.و كم مي شود كه آب رفته به جوي بازآيد و جاهليت بازگشته، از ميان برود، جاهليتي كه به هما صورت هنگام بعثت رسول بازگشت.

در اين خطبه، هم ربط طريق به قدر و حق، و هم آداب و فقه حركت و هم حد وسط افراط و تفريط درهم تنيده مي شود، كه سعي و سرعت و اعتدال، در طريق لازم است و تويي كه نمي تواني فارغ باشي و احساس مي كني كه با هر حركت و كلام تو بهشت و جهنمي خلق مي شود، نمي تواني بي خيال بماني كه؛ «شغل من الجنة و النار امامه...».

و در اين راه است كه سعي و سرعت و اعتدال را مي خواهند كه سعي نسبت بازدهي بغا توانايي توست و سرعت نسبت سعي با زمان مناسب و مكان مناسب است.و اعتدال مراعات حد و قدر است كه نسبت سعي و سرعت با قدر و حد است.

اين گونه جهت و حق، طريق را مشخص مي كند و چپ و راست و ليبرال و راديكال، نه با حرف و شعار كه با حدود شناسايي مي شوند و از افراط و تفريط در رابطه با كودك و بزرگ و دشمن و دوست و جاهل و غافل و هر موضوعي مي توان به حد وسط رسيد و قدر و حد را نگه داشت.و چه بسا كه با افراط در يك موضوع به تفريط در موضوع ديگر همراه باشيم و در هر مسأله به گونه اي حد را شكسته باشيم و گاهي چپ و گاهي راست زده باشيم.


پس حد وسط و چپ و راست، از قدر و از جهت و از نظام و قانونمندي سر بر مي آورد و طريق، اين گونه مشخص مي شود چه در روابط تربيتي و سازماني و سياسي و اجتماعي، و چه در برنامه ريزي و مديريت و موضع گيري هاي گوناگون از خانه و مدرسه و مسجد و كارگاه و دانشگاه و اداره و جامعه و جناح بندي ها...

از قدر به حدر و به تقوا مي رسيم و اين تقوا همان اسب راهواري است كه رام است و لجام هم دارد و همين تقوا است كه هيچ رويشي را عقيم نمي كند و هيچ روييده و زرع و كشتي را به خشكي نمي سپارد؛ «لا يهلك علي التقوي سنخ اصل و لا يظمأ عليها زرع قوم...». [4] .

راستي كه چگونه طاعت و تقوا و اخلاق به سياست و مديريت و برنامه ريزي و به قدر و حد و حق گره مي خورد و چگونه صف بندي هاي سياسي به بينش و ارزش هاي بنايدي بازمي گردد.

اين خطبه ي كوتاه كه اولين خطبه هاي علي پس از بيعت بر خلافت است اين گونه از حق به قائد و از قدر به حد و تقوا و طاعت و به طريق وسط و به افراط و تفريط و چپ و راست، راه مي گشايد همان طور كه به سعي و سرعت و اعتدال و فقه حركت و ادب سلوك اشاره دارد.به همين خاطر من به تمامي اين خطبه تا آن جا كه زمينه هست اشاره دارم چون حتي با همين اشاره ها شبهه و فتنه ي روزگار ما هم مي تواند مشخص و مداوا شود و حد وسط و چپ و راست مي تواند معرفي شود.مي بيني كه چگونه هدف و قائد و طريق و آداب حركت، با قدر و حد و حق


گره مي خورد و اين گونه به وضوح و روشني مي رسد.

هدف، با ثبات و جهت و نظام و عدل، مشخص مي شد و قائد با توجه به اهدافي بالاتر از پاسداري و پرستاري و آرمان هايي بيشتر از آزادي و آگاهي و عدالت و تكامل و حوزه هاي گسترده ي وجود انسان و عوالمي كه در پيش دارد و حتي احتمالا در پيش دارد.با ملاك انتخاب آگاهي از تمامي راه و رهايي از تمامي جذبه ها، ملاك عصمت مشخص مي شد.همان طور كه طريق از حد وسط و از قدر و اندازه ها سر برمي داشت و روشن مي گرديد.همان طور كه آةاب حركت و سعي و سرعت و اعتدال با همين نسبت ها به دست مي آمد.

و ما در مورد اصحاب حسين مي بينيم كه چگونه با سعي و سرعت و شتاب خود، چشم حسين را روشن كردند و چگونه در سخت ترين شرايط از حدود تجاوز نكردند و چپ و راست نزدند.

حسين مي گويد: «و لقد بلوتهم فما وجدت فيهم الاشوس الاقعس يسعون بدمائهم دوني»، [5] اين سعي اين ها است.

و مي بينيم كه چگونه پيش از عاشورا به حسين رسيدند و جلودار حسين.تصديق وفاي خود را از او گرفتند كه، «هل اوفيت...»، و حسين هم به نگاه هاي مشتاق اين جلودار خويش در نماز با تمام محبت چهره مي سپارد كه؛ «بلي انت امامي في الجنة»، [6] بله تو وفا كردي و حتي در بهشت هم تو جلودار مني... خيلي ها


بعدها توبه كردند و خون دادند ولي نه در جايگاه خويش و در زمان و مكان مناسب و اين است كه حرارت آورد، نه حركت... «ثبتنا مع الحسين و اصحاب الحسين الذين بذلوا مهجهم دون الحسين...». [7] .

«الهي الحقنا بعبادك الذين هم بالبدار اليك يسارعون و بابك علي الدوام يطرقون و اياك في الليل والنهار يعبدون و هم من هيبتك مشفقون...». [8] .

وفا اين گونه با سعي و شتاب اين ها ريشه گرفت و اين وفا است كه اخوت مي آورد كه ابوالفضل عليه السلام مي فرمايد:

«يا اخا ادرك اخاك...». [9] .



پاورقي

[1] احقاف، 30.

[2] نهج البلاغه صبحي صالحي، خ 16.

[3] طه، 61.

[4] نهج البلاغه‏ي صبحي صالح، خ 16، قسمت 9.

[5] سخنان امام حسين، محمد صادق نجمي، ص 202.

[6] بحارالانوار، ج 45، ص 22.

[7] مفاتيح الجنان، زيارت عاشورا.

[8] مفاتيح الجنان، مناجات خمسة عشر.

[9] کلمات حضرت ابوالفضل عليه السلام در آخرين نبرد و در آخرين لحظه ها.