بازگشت

مجاري حق


شب پنجم

السلام عليك يا اباعبدالله...

اللهم اجعل لي مع الرسول سبيلا [1] .

ما خلقنا السموات والارض و ما بينهما الا بالحق و اجل [2] .

انزلنا عليك الكتاب بالحق [3] .

يا داوود انا جعلناك خليفة... فاحكم بين الناس بالحق [4] .

تلك آيات الله نتلوها عليك بالحق [5] .

خلقت و هستي، و كتاب و وحي، و حكومت و حكم، هر سه همراه حق و يا بر اساس حق است.

با تفكر در ادراكات حضوري انسان و قدر و استمرار و ارتباط وجودي انسان، به چهار وجه، حق و اجل و نظام و جمال در هستي راه مي بريم.

هدفداري و مراحل و قانونمندي و زيبايي جهان را حتي همراه اين همه درد و رنج، و اين دود و خون، و اين همه ظلم و فساد، احساس مي كنيم، چون زيبايي به معناي ذوقي و خوشايندي نيست كه به معناي تطابق و هماهنگي انسان و جهان است و بافت


جهان و ساخت انسان با حركت و صيرورتي هماهنگ است كه دردها و رنج ها تازيانه ي سلوك آن هستند و تغيير و تحول و حزن و رنج و ترس و هراس عامل حركت و انگيزه ي بي امان سير و شتاب.

با اين توضيح در خلقت جهان و انسان و روابط مضاعف اين دو، ضرورت وحي و كتاب مطرح مي شود و نارسايي غريزه و فكر و تجربه و عقل و فلسفه و قلب و عرفان، به وحي مي انجامد و حكم و حكومت را به دنبال مي آورد.

و با اين نگاه تناقض هاي چهارگانه ي دين با دين، [6] و دين با عقل [7] و دين با واقعيت [8] و دين با علم، [9] جواب مي يابند. [10] .

و بر اين اساس و با اين معيار حق است كه اهداف، شكل مي گيرند.اهدافي بالاتر از امن و رفاه و رهايي، و عظيم تر از آزادي و عدالت و رفاه و آگاهي و تكامل، كه، «سمعنا قرانا عجبا يهدي الي الرشد».كه انسان شكوفا و تكامل يافته تازه مي تواند در دو جهت عالي تر يا پست تر مصرف شود و اين است كه رشد و خسر، دو بعد كمال آدمي است و اين است كه عامل رهايي از خسر و زيان، ايمان و عمل و تواصي به حق و تواصي به صبر قلمداد مي شود.


آن جا كه رسول خدا؛ صالح عليه السلام تمامي اين آرمان هاي امروز ما را به زير سؤال مي برد كه رهايي در نظام امكان ندارد، و رفاه با تحول مستمر در انسان و در طبيعت امكان ندارد، و امن حتي همراه امكانات و جنات و زروع و بيوت امكان ندارد، كه آدمي زندگي چهار فصل را شهود كرده و در امروز او گذشته و آينده حضور دارد و اين خود آگاهي و مرگ آگاهي، امان أمن نمي دهد، كه تو مي داني، تو يا بهار رفتني هستيد و از تمامي امكاناتي كه صنعت پيشرفته براي تو آماده ساخته جدا شدني هستيد.

وهمين است كه بايد رهايي به عبوديت پيوند بخورد و آدمي از آزادي هم آزاد باشد

و همين است كه بايد رفاه از كثرت نعمت، به كثرت خير انتقال يابد و به كوثر روي نمايد.

و همين است كه بايد از امن و اطمينان نعمت، به اطمينان به قدر برسد، كه در اين دعا آمده؛ «آللهم فاجعل نفسي مطمئنة بقدرك راضية بقضائك». [11] .

و نكته ي لطيف اين آموزش در اين است كه راحتي و رضا و أمن آدمي با امكانات و دنياي خارج تأمين نمي شود كه نوع نگاه و موضع گيري ما مي تواند به ما رنج و راحت را منتقل نمايد، كه؛ «لكيلا تأسوا علي مافاتكم و لا تفرحوا بما أتاكم» [12] رفت و آمد امكانات نبايد رنج و فرح را به دنبال بياورد.

مي بيني كه چگونه نگاه حق در اين مفهوم گسترده، در جهان و جامعه و انسان


و اهداف و آرمان ها اثر مي گذارد و تحول ايجاد مي كند.تحولي كه رؤيايي و ذهني نيست بل بر اساس واقعيت متحول جهان و حالت هاي متحول انسان استوار است كه در اين دنياي متحول اين گونه استواري و ثبات، شدني است، كه در دنياي متغيرها، روابط ثابت وجود دارد؛ «حول حالنا الي احسن الحال»؛ آن جا كه با توجه به ساخت و بافت انسان، آدمي نمي تواند تمام موقعيت ها را در دست بگيرد، مي تواند موضع گيري ها را در دست داشته باشد كه اين واقع بيني، آدمي را به اين مرحله مي رساند كه با ذهنيت و با زاويه ي ديد و برخوردش، با بدها، خوب برخورد كند و از رنج ها راحتي بردارد.

تأثير حق بر اهداف و بر نوع نگاه و برخورد، تأثيري تا اين حد عميق است و ناچار كساني كه مي خواهند همراه رسول راه رو باشند بايد از اين اعماق ريشه بيرند، وگرنه در راه مي مانند و از رسول جدا مي شوند.

يك تعبير اين است؛ «اجعل لي الي الرسول سبيلا»، و يك تعبير اين كه؛ «اجعل لي مع الرسول سبيلا». [13] گاهي مي خواهيم به رسول راهي از طاعت و محبت داشته باشيم و گاهي مي خواهيم همراه رسول بمانيم و از او جدا نباشيم.

اين همراهي نياز به وحدت هدف و هماهنگي در اهداف و آرمان ها دارد، وگرنه آن جا كه تا سطح پايين تري را طالب باشيم، ناچار با رسيدن به همان سطح از رسول جدا مي شويم و از او عقب مي مانيم.

علي عليه السلام مي فرمايد: «دعوني و التمسوا غيري فانا مستقبلون امرا له وجوه و الوان لا


تقوم عليه القلوب و لا تثبت عليه العقول». [14] مي فرمايد: مرا رها كنيد كه ما رو به هدفي داريم كه دل ها و انديشه تاب آن را ندارد.

و مي فرمايد: «اني اريدكم لله و انتم تريدونني لانفسكم»؛ [15] من شما را نه براي خودم و نه براي خودتان كه براي خدا مي خواهم در حالي كه شما مرا براي خودتان خواستار هستيد.مي بينيد كه از دنياي شما برنمي دارم و همچون عثمان سر در ميان ثروت ها و اموال نمي گذارم، پس به من روي مي آوريد... ولي فكر كنيد من كه از خود دريغ مي كنم و بر خودم نمي بخشم، چگونه به شما خواهم بخشيد و براي شما خواهم گذاشت. [16] .

عمق اين كلام در هنگامي ديگر شايد درك نشود و شعاري و تكراري و خستگي زا باشد اما اكنون مي تواند احساس شود كه با تلقي از حق در هستي و در انسان و جامعه و در دين، نمي توان آدمي را حتي براي خودش خواست كه او فرزند راه است و نمي تواند در راه بماند و به سنگ ريزه هاي زيبا و منظره هاي فريبا دل خوش نمايد كه اگر ماند تازيانه هاي رنج و شكستن بت ها را خواهد چشيد و اين رنج را زيبا بخواهد يا نخواهد تجربه خواهد نمود...

حق اهداف را مي سازد، اهدافي بالاتر از آزادي و عدالت و عرفان و تكامل... و آرمان هايي واقعي تر از رفاه و امن و رهايي....





پاورقي

[1] بحارالانوار، ح 97، ص 376.

[2] روم، 2.

[3] زمر، 1.

[4] ص، آيات 25 و 26.

[5] جاثيه، 6.

[6] روشي که فلاسفه غرب در نفي دين مي آورند، مثل اين که خدا يا قادر نيست و يا شرور است و مثل اين که خدا يا متعال نيست و يا انسان مجبور است.

[7] دين و معجزات با عقل سازگار نيست.

[8] دين ثابت است و واقعيت متحول و اين ثبات و تحول ناسازگار است.

[9] علم و تجربه، به عقايد ديني در مورد هفت آسمان و زمين و خلقت انسان از صلب و ترائب و... گواهي نمي دهد.

[10] براي تفصيل بيشتر ر.ک به از معرفت ديني تا حکومت ديني از همين قلم.

[11] مفاتيح الجنان، زيارت امين الله.

[12] حديد، 23.

[13] بحارالانوار، ج 97، ص 376.

[14] نهج البلاغه صبحي صالح، خ 92.

[15] نهج البلاغه صبحي صالح، خ 136.

[16] قسمتي از کلام علي عليه السلام در اوليه خطبه‏ي خود پس از حکومت، به نقل از تاريخ اميرالمؤمنين مرحوم والد بخش جمل.