بازگشت

فائزين و خائضين


شب دهم

بسم الله الرحمن الرحيم

السلام عليك يا اباعبدالله و علي الارواح التي حلت بفنائك

الا اصحاب اليمين في جنات يتسائلون عن المجرمين ما سلككم في سقر.قالوا لم نك من المصلين... و كنا نخوض مع الخائضين [1] .

الهيكم التكاثر...

امشب شب عاشورا است.از همين چشم هاي سنگي ماه مي تواني هزار راز بخواني.اين خيمه هاي مبهوت است و آن سراپرده هاي پر از غوغا.اين زمزمه ي سرفرازان وفادار است و آن هم عربده ي از دست رفتگان گرفتار... اين طرف بلاء است و عشقي و قرب و صوال، و آن طرف فتنه است و خوض و فرورفتن و بازي و تكاثر است و لهو و فراموشي...

ما بايد داستان خودمان را در گروه مفتون ها و فتنه بازها دنبال كنيم و در آن ها بازي و خوض و تكاثر و نمايش و غفلت و فراموشي مسؤوليت خودمان را ببينيم.

امشب مي خواهم از فتنه ها، از فائزين و خائضين از سربر آورده ها و از فرورفته ها، از روييدن و باليدن و از خشك شدن و سوختن، از بازي و سرگرمي و


فراموشي از جد و اجتهاد و مسؤوليت و اشتغال و حضور و ديدار دنياهاي دور و آتش هاي پنهان، بگويم و از سوره ي تكاثر و از خودمان كه مخاطب اين سوره هستيم، حرف بزنم.از خودمان كه نعمت ها را براي نمايش نگه مي داريم و در اختيار ولي نمي گذاريم، در حالي كه مي توانستيم جلوتر از زهير بياييم و پيش از مطالبه ي امام و خواستن او، خودما را بر او عرضه كنيم و حتي با محبوب ها و عزيزانمان به اردوي حسين عليه السلام كوچ كنيم.مگر نه اين كه ما در راه دنيا و بت ها سبقت مي گيريم و به پيشواز مي رويم.

در سوره ي مدثر مي خوانيم، «كل نفس بما كسبت رهينة، الا اصحاب اليمين». [2] آدمي كه از نعمت ها مصرف كرده و از آن حاصلي به دست آورده، در گرو كسب و درآمدهاي خود است، كه هرگونه تصرف در امكانات بيرون و در نيروهاي خود، انسان را وام دار و بدهكار مي سازد و گرو مي گيرد... كه همه جز اصحاب يمين و يا سابقين و سبقت گرفتگان مسؤول هستند و گروگان هستند.اين دو دسته از نعمت ها، دنيايي ديگر ساخته اند و با دنيا آخرت را خريده اند و خود را آزاد كرده اند.«الناس في الدنيا رجلان: رجل باع فيها نفسه فاوبقها و رجل ابتاع نفسه فاعتقها...». [3] آدم ها در دنيا دو دسته هستند، يكي خود را فروخته و زنجيري و گرفتار كرده است و ديگري خود را خريده و آزاد ساخته است.

اگر در اين دنيا راكد بماني و كاري نكني در واقع خودت را بد مصرف كرده اي


و اين كسب، گروگان دارد و اگر اقدام كني و فعاليت كني و در نعمت ها تصرف كني، باز هم وام دار هستي كه هم نيروي خودت و هم نعمت ها و امكانات را بايد جوابگو باشي، «... كل نفس بما كسبت رهينه».پس كوشش هاي تو، تو را به گروگان مي دهد مگر اين كه با آن چه كه به دست آورده اي بتواني خودت را آزاد كني و از اسارت بيرون بياوري و مقتصد يا سابق بشوي، كه در آيه ي 32 سوره ي فاطر آمده: «ثم اورثنا الكتاب الذين اصطفينا من عبادنا فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخيرات باذن الله ذلك هو الفضل الكبير» و در سوره ي واقعه آمده: «و كنتم ازواجا ثلاثة... فاصحاب الميمنة... و اصحاب المشئمة... و السابقون» [4] .

اصحاب يمين از مجرم ها مي پرسند: «ما سلككم في سقر» [5] چه چيز شما را به آتش كشيد و سلوك شما را جهنمي كرد... و جواب مي شنوند كه جدايي از نماز و جدايي از احسان و خوض و فرورفتن و تكذيب روز ديگر و روز پاداش، ما را گرفتار كرد و از نصرت خدا هم محروم ساخت كه او به رسولش دستور مي دهد؛ «ذرهم في خوضهم» رهايشان كن اين ها فرورفته اند و نمي خواهند سر بر دارند و آن چه آن ها را به فرورفتن كشيده همان خصلت بازيگيري آن هاست؛ «يلعبون». [6] .

آدمي كه بازيچه يا بازيگر يا تماشاچي مي شود و از ميدان جديت و مسئوليت بيرون مي آيد ناچار به هر چه روي بياورد در آن فرومي رود و از آن ملعبه مي سازد حتي اگر به قرآن و نماز روي بياورد با قرآن بازي مي كند و با خدا و دين خدا بازي


مي كند.در واقع از بازيگري دست نمي كشد، فقط بازيچه هايش را عوض مي كند.

در برابر خائضين، فائز و سر بر آورده از مرداب است كه از دنيا بزرگ تر شده و تمام كارهاي دنيايي او و تمامي كارهاي طبيعي و عادي او بار و معناي ديگري يافته است كه در طرحي ديگر به كار رفته است و با جهتي ديگر همراه شده است.اين ها اگر چه به نعمت ها مشغول هستند ولي شهد و حاصل آن را برمي دارند و به منزل خود بازمي گردند؛ «نعم العبد انه اواب». [7] سليمان با تمامي نعمت هايي كه كسي به آن سطح نرسيده همراه است، از خدا خواسته؛ «هب لي ملكا لا ينبغي لاحد من بعدي»؛ [8] به من ملك و امكاني عنايت كن كه پس از من هيچ كس سزاوار آن نباشد... سليمان با اين همه امكان، آنجا كه خداوند كارنامه اش را مهر مي كند، مي گويد: «نعم العبد...» خوب بنده اي بود، «انه اواب»؛ او بازگشت داشت.مي گويند اواب لقب زنبور عسل است كه مي رود و بازمي گردد و از نعمت ها حاصل برمي دارد.اگر در نعمت ها فرو مي رفتند و از آن حاصلي نمي آوردند... از گرو بيرون نمي آمدند و از اسارت نجات نمي يافتند.

آدمي به خاطر بازي و لعب، خائض مي شود و بازگشت و رويش را فراموش مي كند.آدمي با لعب و بازي به تكاثر و جمع آوري و نمايش نعمت ها مي پردازد تا آن جا كه افتخارش در صداي سگ و پشم گربه و قرآن خواندن بچه و گل زدن از چند متري و... مي ماند.آدمي با تكاثر و زياده طلبي و جمع آوري نعمت ها و نمايش آن ها از مقصد، از راه، از رفتن، جدا مي شود و اين همه را فراموش مي كند


كه مي فرمايد: «الهيكم التكاثر».تكاثر شما را به لهو و سرگرمي مي كشاند و به فراموشي كشيد.لعب بازي است ولي لهو سرگرمي است و بازي، با اندام است ولي لهو با دل و ذهن و حضور و شهود توست.

اميرالمؤمنين عليه السلام در خطبه ي 221 در توضيح همين سوره مي گويد، تا آن جا كه اين تكاثر و زياده طلبي و نمايش شكل مي گيرد و تا آنجا اين فراموشي گسترده مي شود كه حتي با مرده ها و از دست رفته ها به افتخارات خويش روي مي آورد و جمعيت و عده ي خود را به رخ مي كشد و حتي به ديدار و زيارت قبرها مي آيد.قبر و مرگ و جدايي كه بايد شور رفتن و كوچيدن را ساز كند، براي اين ها كه بازي و سرگرمي تمام وجود آن ها را گرفته و زياده طلبي آن ها را در خود فرو برده، مي شود اسباب بازي و سرگرمي و وسيله ي نمايش و افتخارات.

مي گويد تكاثر شما را مشغول كرد تا آن جا كه به ديدار قبرها و شمارش مرده ها رفتيد.نه اين كه تكاثر شما را مشغول كرد تا اين كه خودتان به قبر و مرگ خود رسيديد... از مرگ به زيارت قبرها تعبير نمي شود... آن هم توضيح اميرالمؤمنين عليه السلام در نهج البلاغه است.

آن گاه از اين سرگرمي بازمي دارد و سه مرتبه ردع و بازداشت دارد؛ «كلا، ثم كلا».در اين سه مرحله مي توان غفلت از مقصد و از راه و از رفتن را در نظر گرفت و به دو مرتبه ي علم و شهود توجه داشت: علم اليقين و عين اليقين، كه اين دو مرتبه به زودي حاصل مي شود گرچه تا به حال نشده باشد،«سوف تعلمون».

و اثر اين علم و آگاهي حتي در حد علم اليقين، شهود جهنم و آتشي است كه


از عمل و حالت ما سر برمي دارد و با دست ما ساخته مي شود؛ «لو تعلمون علم اليقين لترون الجحيم». [9] .

يقين هم بر شهود اثر مي گذارد و هم مصيبت هاي دنيا و بلاء آن را سبك مي سازد كه در مناجات خمسة عشر مي خوانيم: «و اسئلك من اليقين ما تهون علي مصيبات الدنيا و تجلو به عن بصيرتي غشوات العمي» از تو مي خواهم يقيني كه رنج هاي دنيا را بر من سبك كند و پرده ي كدري را از بصيرت و بينش من كنار بزند تا بتوانم با دنياهاي ديگر رابطه داشته باشم و ادامه ي كارها و حاصل حالت هاي خودم را ببينم كه پس از اين ديدار مسؤوليت از نعمت ها و امكانات، جلوه و نمايش آن را كنار مي زند و انسان را از تكاثر و زياده طلبي و جمع آوري نعمت ها، به كوثر و بهره برداري از آن مي رساند.چون مي يابد كه نعمت ها ملاك ارزش و افتخار نيست و چون به اختيار ما نبوده، افتخار ما نخواهد بود.

و اساس مسؤوليت انسان بر همين توانايي استوار است نه بر آگاهي چون از تو مي پرسند كه چرا آگاه نشده اي در حالي كه مي توانستي و چرا اقدام نكردي با آن كه امكانش را داشتي.چون در امكانات تو ديگران سهم داشته اند و در منافع و سود دست هاي تو هم شريك بوده اند.

با اين توجه به نعمت و با اين درك از مسؤوليت، ديگر نه افتخار و نمايش و تكاثر شكل مي گيرد و نه انتظار مطالبه و بازخواست، كه تو بايد بار خودت را به جايگاهش برساني و نامه ي هر كس را به صاحبش بسپاري.با اين توجه به


مسؤوليت است كه مي خواهي آن چه از صاحب نعمت، در نزد تو مانده به مأمن و حصن منتقل كني و از خطرات برهاني و از فتنه ي نعمت ها و فرورفتن در آن نجات بيابي و از بازي ها و ملعبه ها بر كنار بماني كه دنيا راه است و تو بايد سالك باشي و بايد در اين فرصت كم، گام هاي بلندي برداري و از تمام امكانات در طرح استفاده كني، كه مانع ها زياد هستند و بت ها بي شمار و بر فرض كه از نفس و شيطان و دنيا و حرف هاي مردم بگذري و به توحيد و حكم خدا برسي و با ذكر و رويش همراه بشوي، باز هم خطر در كمين است و خوض و فرورفتن در حالت ها و عمل هاي شيرين و اشك هاي گرم، مي تواند دام راه باشد و تو را از رفتن بازدارد و به خود مشغول سازد، كه در اذان پس از چهار تكبير بر بت هاي بزرگ، نوبت تكبير بر اين دام هاي ابليس مي رسد. [10] .

نكته اي كه بايد توجه داشت همين است كه خوض و فرورفتن حتي همراه يقين هم اتفاق مي افتد كه در سوره ي مدثر، مجرمين مي گويند و در آن آيه ي «و جحدوا بها و استيقنتها انفسهم ظلما و علوا»، [11] شاهد هستيم.و با داستان رجم شيطاني كه به شهود رسيده بود و ديده بود آشناييم.

ذكر مستمر مي تواند ما را از خوض و فرورفتن برهاند و همين است كه نماز نور چشم اولياء است و همين است كه حسين عليه السلام يك شب فرصت مي خواهد تا جام پر كند و دمادم بنوشد و همين است كه براي آن صحابي بيدار در ظهر عاشورا


دعا مي كند كه خدا تو را از نمازگزاران قرار دهد.

خدايا ما را از كساني قرار بده كه نعمت هاي دنيا آن ها را مفتون و سرگرم نساخت و از نصرت ولي و امام زمان جدا نكرد... كه پيشاپيش امام خويش ايستادند و در آخرين لحظه هاي زندگي از حجت خدا شهادت بر وفا و سرشاري و نصرت و جلوداري را به جان خريدند و از جهان پر كشيدند.

اللهم اجعلنا مع الحسين و اصحاب الحسين الذين بذلوا مهجهم دون الحسين عليه السلام.

اللهم اجعلنا عندك وجيها بالحسين عليه السلام.

اللهم اجعلنا لك من الشاكرين.



پاورقي

[1] مدثر، 37 تا 48.

[2] مدثر، 38 و 39.

[3] نهج البلاغه صبحي صالح، قصار الحکم، 133.

[4] واقعه، 7 - 10.

[5] مدثر، 42.

[6] انعام، 91.

[7] ص، 30.

[8] ص، 35.

[9] تکاثر، 5 و 6.

[10] ر.ک: صراط، از همين قلم، انتشارات هجرت.

[11] نمل، 14.