بازگشت

انتظار ما


اضطرار ما به حجت در هدايت و بينات و فرقان و ميزان و كتاب و فريضه ها، شكل مي گرفت كه با توجه به قدر و استمرار و ارتباطهاي پيچيده و گسترده ي انسان سر برمي داشت و به حجت امين و كريم روي مي آورد تا حياتي جديد در حس و احساس و وهم و خيال و فكر و عقل و قلب انسان، سر بردارد و با تلاوت آيه ها و آموزش كتاب و حكمت و آزادي از بت ها و زنجيرها و سنگيني ها، او را به رشد و بلوغ و جهت عالي تر بكشاند.

اضطرار به حجت در اين زمينه، انتظار از حجت را مشخص مي نمايد كه چيزي


بيشتر از عدل و قسط و رفاه و امن و عرفان است و حتي بيشتر از تكامل و شكوفايي استعداهاست.چون با شكوفايي استعدادها مشكل به كارگيري و جهت دادن به اين نيروهاي عظيم مطرح مي شود.انساني كه شكوفايي تجربه و فكرش، اين گونه زنجير صنعت و قدرت و جنگ و رنج را بر او حلقه زده و با شكوفايي محدود اين نيرو به پوچي و بن بست رسيده، با شكوفايي تمامي نيروها به پوچي بيشتر و بحران سنگين تر خواهد رسيد.

و به همين است كه انظتار از حجت، ديوارها را برداشتن و بت ها را شكتن و راه و رفتن نامحدود را آموختن است تا انسان از غرور قدرت، به عجز و اضطرار معرفت خويش برسد و سير و سلوك مستمر خويش را ادامه بدهد.

مسأله ي انتظار ما از حجت مسأله ي توسل را توضيح مي دهد.اين درست كه ما آن ها را شفيع و همراه طلب خود ساخته ايم و حتي نمك طعام و رنج فرزندانمان را با آن ها در ميان مي گذاريم و اين درست است كه ما جز از اين ها نمي خواهيم ولي درست ترين اين است كه از اين ها جز خودشان را نخواهيم و از آن ها براي رسيدن به بت ها و عروسك هاي حقير و ناچيزمان استفاده نكنيم و اين ها را براي رسيدن به اين آرزوهاي كوچك زير پا نگذاريم تا آن جا كه با اشك و سوز بگوييم مهدي جان! آقا جان! اگر جواب مرا ندهي برمي گردم... راستي به كجا برمي گرديم؟ به سوي چه كسي و در چه دنياي بزرگ و كوچكي.ما همه ي اين راه ها را تجربه كرده ايم و از همه ي بن بست ها زخم خورده ايم تا به اين ها روي آورديم.حال چگونه با بر آورده نشدن خواسته هاي كوچكمان و مستجاب نشدن


دعاهاي ريز و درشتمان از اين ها برمي گرديم و با آن ها قهر مي كنيم.

اگر ما به خاطر اين خواسته ها از اولياء خود بريديم و حتي در دلمان بر آن ها خرده گرفتيم، معلوم مي شود كه ما اين خواسته ها را از آن ها ضروري تر و مهم تر مي دانيم و در هنگام تعارض، آن ها را زير پا مي گذاريم، و بر آن ها مي شوريم در حالي كه آن ها آمده اند تا به من بياموزند كه چگونه با رنج ها برخورد كنم و چگونه از نعمت ها به غرور و تكاثر نرسم و چگونه در هر موقعيت، موضع گيري مناسب داشته باشم و از بدي ها خوب استفاده كنم و به كوثر دست بيابم.

چون داستن امكانات و نعمت ها مهم نيست، كه بهره برداري مناسب و برخورد مهم است.زاويه ي ديد و زاويه ي برخورد به من ظرفيت و ظرافت و كوثر و استمرار را مي بخشد.

من مي خواهم كه آن ها براي من بت بسازند و يا بت هايم را تعمير كنند، در حالي كه آن ها آمده اند تا مرا از بت پرستي برهانند و بت هايم را با دست خودم بشكنند.

من از آن ها نعمت مي خواهم و آن ها براي من غنا و خير و استغناء را در نظر گرفته اند.

آن ها وسيله ي هدايت و بيان و امن و كرامت و نور و فلاح و ذكر و رحمت و بشارت هستند، آن ها شهداء و هداة و ولاة امر و خزانه ي علم و خلفاء خدا هستند، امان و ميزان و واحد دهر و انيس و شفيق و حصن و حافظ هستند [1] و من از


آن ها كارهاي كوچك را توقع دارم و آن چه از انگشت من ساخته است از اين اولي الأيد و الابصار و صاحبان قدرت و بصيرت تمنا دارم و توسل من به آن ها در جهتي كه براي آن فرستاده شده اند و به خاطر آن آمده اند، نبوده است و اين است كه مي خواهيم آن ها گوش به فرمان من باشند و به نزد من بازگردند، در حالي كه من بايد به فرمان باشم و جان و مال و فكر و عقل و قلبم را در حصن آن ها و در حريم امن آن ها و در نزد آن ها بگذارم.چون آن چه در نزد من باشد رفتني و تمام شدني است و آن چه در نزد آن ها و در نزد خدا برود، ماندني و زياد شدني است.

با توجه به آيات قرآن كه در مورد انبياء و رسولان مطرح شده و با توجه به رواياتي كه درباره حجت در كتاب كافي آمده مي توانيم جايگاه و نقش و كار حجت ها را بفهميم و در همان زمينه ها از آن ها انتظار داشته باشيم و به آن ها متوسل شويم.

آن ها حفيظ، [2] ، وكيل، [3] و مسيطر [4] نيستند، كه رحمت، [5] هدي، ذكر، بشري و شاهد و مبشر و نذير هستند [6] و فرمان فرما [7] و بيان [8] و امين [9] و كريم [10] و معلم و مزكي و داعي زندگي [11] و حامل وحي [12] هستند.


معلي بن خنيس به امام صادق عليه السلام مي گويد: كاش كار به دست شما مي رسيد و ما به فراخي مي رسيديم.حضرت مي فرمايد: در اين صورت جز رنج روز و بيداري شب نبود و هيچ ظلمي، مظلومي را در راحت نگاه نداشته جز اين ظلم بر ما كه كار را بر ما راحت نموده است.

اين انتظار امن و رفاه و دست يابي به آرمان ها همان آفتي را به دنبال مي آورد كه آن دوست رنج كشيده به آن مبتلا شده كه اگر در كنار معصوم، به آن آرمان ها دست نيابد، متزلزل خواهد شد و عقب خواهد كشيد، در حالي كه از ما مي خواهند تا زمينه ي تحول و امكان انتخاب را فراهم كنيم.وصول نتيجه مربوط به اطاعت و اقبال ديگران است.كه چه بسا روي نياورند و يا سركشي نمايند.از ولي خود ببرند و با پاي حجاج بيعت كنند تا مبادا امام زمان را نشناخته باشند و به مرگ جاهليت گرفتار شده باشند.

آن ها كه در تنهايي و جمع در تربيت و سلوك و اخلاق و در رابطه با اشياء و افراد و ملت هاي ديگر نياز و اضطرار به خدا و رسول و حجت را احساس كرده اند، مي توانند از جان و مال و راحت خود بگذرند ولي نمي توانند از ولي دست بشويند، كه بدون ولي زندگي محدود و كور است و با او مرگ، استمرار و فتح است.

انا فتحنا لك فتحا مبينا. [13] .



پاورقي

[1] اصول کافي ج 1 از صفحه 190 تا 201 و کمال الدين صفحه 203 و 204 و صفحه 678.

[2] نساء، 80.

[3] اسراء، 54.

[4] غاشيه، 22.

[5] انبياء، 107.

[6] فتح، 8.

[7] نساء، 64.

[8] زخرف، 29.

[9] شعراء، 107.

[10] فرقان، 17.

[11] انفال، 24.

[12] انبياء، 21.

[13] فتح، 1.