بازگشت

خرافه ستيزي عملي در صدر اسلام


به طوري كه گفتيم، خرافه پذيري از بيماريهاي مزمن، واگيردار و صعب العلاج اجتماعات بشري است كه نياز به درمان و پيشگيري از نفوذ و گسترش آن دارد. به لحاظ اينكه معمولا همگان را مبارزه لفظي مفيد نمي افتد، شواهد تاريخي نشان مي دهد كه پيشوايان اسلامي و گاهي به تبع آنان خلفا نيز به مبارزه عملي با خرافات برخاسته اند كه ذيلا به نمونه هايي اشاره مي شود:

1- «جامعه عرب پسر خوانده را مانند پسر واقعي فرض مي كردند. پيامبر مأمور گرديد كه اين روش غلط را به وسيله ي ازدواج با «زينب» كه سابقا همسر پسر خوانده ي او (زيد) بود، از بين ببرد و اين شيوه ي ناستوده را با عملي كه اثر آن بيش از گفتن و جعل قانون است، از ميان مردم عرب بردارد، و اين ازدواج علتي جز اين نداشته است. از آنجا كه كمتر كسي جرئت داشت كه اين برنامه را در دنياي آن روز - كه ازدواج با پسر خوانده قبح مصنوعي غريبي داشت - اجرا كند، خداوند پيامبر را رسما براي اين كار دعوت فرمود، چنانكه مي فرمايد؛ [1] .

هنگامي كه زيد، زينب را طلاق داد، او را به ازدواج تو در آورديم تا براي مؤمنان درباره همسران پسر خوانده خود، زماني كه آنها را طلاق مي دهند محدوديتي نباشد.» [2] .

2- «روزي كه ابراهيم درگذشت، آفتاب گرفت. گروهي بي خبر از نواميس و قوانين طبيعي جهان، تصور كردند كه آفتاب براي مرگ ابراهيم گرفته است. به طور مسلم چنين انديشه باطل، اگر چه افسانه و موهوم بود، ولي در ظاهر به نفع پيامبر تمام مي شد و اگر پيامبر يك رهبر عادي و مادي بود جا داشت بر اين انديشه، صحه و امضا بگذارد و از اين راه عظمت و بزرگي خود را ثابت نمايد. ولي او برخلاف چنين تصوري برفراز منبر رفت و مردم را از حقيقت امر آگاه ساخت و فرمود: هان اي مردم بدانيد:

«ان الشمس و القمر آيتان من آيات الله، يجريان بامره، مطيعان له لا ينكسفان لموت احد و لا لحياته - آفتاب و ماه از نشانه هاي قدرت خدا هستند. آنها بر طبق سنن طبيعي و قوانيني كه خدا بر آنها مقرر داشته است در مسير خاصي مي گردند، هرگز براي مرگ كسي و يا تولد كسي نمي گيرند...» [3] .

3- هنگامي كه اميرالمؤمنين علي (ع)، عازم جنگ با خوارج بود، منجمي به نام سافر بن عفيف الازدي [4] [ برادر اشعث بن قيس ]به آن حضرت گفت: «لا تحار بهم اليوم فان القمر في العقرب، فقال قمرنا ام قمرهم؟» [5] .

امروز براي جنگ اقدام نكنيد، زيرا كه قمر در عقرب است، ]حضرت در يك پاسخي متقن و اعجازآميز[ فرمود: آيا قمر ما در عقرب است يا قمر آنها؟ يعني با چنان فرضي، شكست متوجه ما خواهد بود يا متوجه دشمن، و يا هر دو!؟

سپس حضرت، براي اينكه اين سخن به تضعيف روحيه اصحاب و سربازان اسلام نينجامد و از آنان كاملا رفع ابهام نمايد، رو به سوي منجم كرد و پرسيد:

«آيا مي داني كه در شكم اين حيوان چيست؟ نر است يا ماده؟ گفت اگر حساب كنم مي دانم. فرمود: هر كه اين سخن تو را باور كند، قرآن را دروغ شمرده است كه مي فرمايد: به راستي نزد خداست علم به ساعت، و او باران فروبارد و بداند كه در رحم چيست. كسي نمي داند كه فردا چه پيش آيد و نمي داني كه در كدام سرزميني مي ميرد... اي منجم! ما تو را تكذيب مي كنيم و در همان ساعتي كه ما را بازمي داري حركت مي كنيم. [6] سپس دستور داد كه اي رزمندگان! «سيروا علي اسم الله» [7] به نام خدا، قدم رو!

و در همان صحنه سفارش كرد كه:

«ايها الناس، اياكم و تعلم النجوم، الا ما يهتدي به في بر او بحر، فانها تدعوا الي الكهانة...» [8] .

«اي مردم! از فراگرفتن علم نجوم (خبرهاي غيبي و پيشگويي به وسيله ستارگان) برحذر باشيد، جز آن مقدار كه در درياها و خشكيها شما را هدايت كند، چه اينكه نجوم به سوي كهانت دعوت كند... [9] .

پس زماني كه آن حضرت، پيروزمندانه از جنگ فراغت يافت، خدا را حمد و سپاس كرد و فرمود: «اگر در ساعتي كه منجم به ما پيشنهاد مي كرد حركت مي كرديم، اشخاص نادان مي گفتند: در زماني كه منجم گفته بود حركت كردند، و در نتيجه به پيروزي رسيدند.» [10] .

4- شبي رسول خدا (ص) با جمعي از اصحاب در نقطه اي نشسته بودند، به ناگاه ستاره اي دنباله دار درخشيدن گرفت و پس از طي فاصله اي خاموش شد. حضرت رو به حاضران كردند و پرسيدند: در گذشته (ايام جاهليت) راجع به چنين حادثه اي چه عقيه اي داشتيد؟ پاسخ دادند: اين حادثه جوي را نشان تولد مولودي عظيم و يا مرگ شخصيتي عظيم مي دانستيم! حضرت اظهار داشتند: اينك دانسته باشيد، اين حادثه فلكي نه به موت كسي مرتبط است و نه به حيات كسي. [11] .

5- در مقدمه كتاب «الاصنام كلبي» آمده است: بيعة الرضوان (كه در واقعه ي «صلح حديبيه» حضرت رسول از اصحاب، بيعت خواست و بيعت نمودند، و آيه اي در اين باب نازل شده) در زير «شجره» و درختي واقع شده بود. مسلمانان به يادگار آن بيعت، كه به «بيعة الرضوان» موسوم شده، و نزول آيه در زير آن شجره، آن درخت را با يك نوع احترام مي نگريستند. خليفه ثاني در روزگار خلافت خود، دستور داد تا آن درخت را از بيخ بركنند تا نكند طبع خرافه ساز بشر اين درخت را به مرور زمان به سر حد «الوهيت» برساند! [12] .

6- حضرت اميرالمؤمنين علي (ع) در مسير صفين، گذرش از شهر «انبار» افتاد. مردم آن شهر به استقبال شتافتند. با مشاهده ي آن حضرت از اسبهاي خود پياده شده و در ركاب ايشان به هلهله و پايكوبي پرداختند... حضرت فرمود:

«ما اردتهم بهذا الذي صنعتم؟» چرا چنين مي كنيد؟ منظور شما از اين كار چيست؟ گفتند: عادت ما بر اين است و ما اينگونه بزرگان خود را احترام مي گذاريم.

فرمود: «اما هذا الذي زعمتم انه فيكم خلق تعظمون به الامراء. فوالله ما ينفع ذلك الامراء و انكم لتشقون انفسكم و ابدانكم، فلا تعودوا له!

اما آنچه را به عنوان بزرگداشت از فرمانروايان پنداشته اي، به خدا سوگند براي اميران، اين كار شما سودي ندارد، جز اينكه موجب زحمت شما و اذيت بدنهاي شما خواهد شد. پس ديگر تكرار نكنيد! [13] .

به طور كلي آنچه از تاريخ برمي آيد اين است كه دنياي جاهليت قبل از اسلام، مدتي را در يك دوران فترت ديني و خلأ رسالت به سر برده است. خلأ به وجود آمده را صدها و هزاران افكار و اعمال خرافي تسخير نموده است كه ما نمونه هاي بسياري را در كتب مربوطه مي توانيم مطالعه كنيم.

خوشبختانه ظهور دين مبين اسلام و روشنگريهاي آن توانست به اكثر خرافات در گذشته خط بطلان بكشد، آنها را راهي موزه هاي تاريخي اجتماعي بشر نمايد و علم و تعقل و تدبر توحيدي را جايگزين مقولات اساطيري گرداند. اما با اينهمه جوامع بشري هيچگاه نتوانسته از خرافات گذشته كاملا خود را پاكسازي كند و از انديشه هاي خرافي ساز و خرافه پرداز در امان بماند.

شايد عمده علت پيروزي سريع اسلام بر آن همه خرافات جاهلي و عقيم سازي مغزهاي خرافه پرداز، اين بود كه اعتقادات موجود آن روز جلوه مذهبي به خود نگرفته بود و اگر گرفته بود تنها در تبعيت از آداب و رسوم پيشينيان خلاصه مي شد، و پايه و دليل محكمي بر اعتقاد خود نداشتند، هر چند كه اكثريت آنها، مدتها بدان متوسل مي شدند و به راحتي حاضر به اعراض از آن نبودند.

«و اذا قيل لهم اتبعوا ما انزل الله قالوا بل نتبع ما وجدنا عليه آبائنا...» [14] .

مهمترين بدعت و خرافات و خطرناك ترين خرافات، در تاريخ اديان آنجا شكل گرفته كه عنصر خرافات با عنصر شريعت آميخته شده و معجون جديد اعتقادي، با رنگ و بوي مذهبي از آن تولد يافته است. پيشوايان اسلامي درمورد چنين اعتقادات و اعمال ناشي از آن، اصطلاحا واژه «بدعت» را برگزيده اند و در بيان علماي اسلامي گاهي از آن به عنوان «تشريع» در معني مترادف بدعت، استفاده شده است.

امام خميني (ره) مي نويسند:

«تشريع، يعني وارد كردن به دين چيزي را كه از دين نيست. اين مساوي است با بدعت.» [15] .

و بنا به ديدگاهي، «بدعت» امري است مافوق «تشريع». در حقيقت، تفاوت بين بدعت و تشريع در اين است كه در صدق بدعت، دعوت مردم به عمل به بدعت، وجود دارد، اما در تشريع، چنين شرطي وجود ندارد. [16] .

پيشوايان دين مبين اسلام، به لحاظ احساس بيشترين خطر از جانب بدعتگذاران و دين تراشان در عالم اسلام، پي در پي مسلمانان را مخاطب قرار داده و همواره نسبت به خطرات و عواقب وخيم آن هشدار داده اند.

پيامبر گرامي اسلام فرموده اند:

«كل بدعة ضلالة و كل ضلالة سبيلها الي النار.»

هر بدعتي گمراهي است و هر گمراهي مسيرش به سوي آتش است. [17] .

علي (ع) فرمود:

«انما الناس رجلان، متبع شرعة و مبتدع بدعة»

به راستي كه مردم دو گروهند: يكي پيرو راه شرعي و يكي پديد آرنده بدعتي. [18] .

رسول خدا (ص) فرمودند:

«من اعرض عن صاحب بدعة بغضا له، ملأ الله قلبه امنا و ايمانا» [19] .

آن كه از بدعت گذاري، خشمگينانه روي برگرداند، خداوند به قلب او ايمان و اطمينان مي بخشد.

همچنين فرمود:

«من ارعب احب بدعة ملأ الله قلبه امنا و ايمانا» [20] .

هر كس بدعتگذاران را[ در اثر قيام و مبارزه با آن ]بترساند، خداوند قلب او را با آرامش و ايمان پر مي كند.

و در حديث ديگر، از باب اتمام حجت بر تمام عالمان و دانايان امتش، ابلاغ فرمود كه: در زمان ظهور بدعتها و اعتقادات خرافي ساكت نباشند و با بيان علمي نسبت به تخطئه آن قيام نمايند و اگر كسي چنين نكرد، لعنت خدا بر او باد!

«اذ اظهرت البدع في امتي، فليظهر العالم علمه، فمن لم يفعل فعليه لعنة الله» [21] .


پاورقي

[1] فروغ ابديت / سبحاني، جعفر / چاپ اول/ 525 / 2.

[2] احزاب / 37.

[3] فروغ ابديت / 803 / 2.

[4] الکامل في التاريخ / ابن‏اثير / نشر، دار احياء التراث العربي، بيروت /404 / 2.

[5] شرح نهج‏البلاغه / ابن ابي‏الحديد/ نشر، داراحياء التراث العربي، بيروت / 376 / 19.

[6] امالي، شيخ صدوق / نشر کتابخانه اسلاميه، تهران / 415 / 1362.

[7] نهج‏البلاغه / صبحي، صالح / خطبه‏ي 79.

[8] همان.

[9] ترجمه‏ي گويا و شرح فشرده‏اي بر نهج‏البلاغه / امامي و آشتياني / 179 / 1.

[10] الکامل في التاريخ / 404 / 2.

[11] اسلام و عقايد و آراء بشري يا جاهليت و اسلام / نوري، يحيي / چاپ ششم / 541 - به نقل از دار المنثور.

[12] همان / پاورقي ص 486.

[13] شرح نهج‏البلاغه، ابن ابي‏الحديد / 2030 / 30.

[14] لقمان / 21.

[15] مجله‏ي فقه / شماره‏ي اول - پائيز 332 / 1373 / مقاله يعقوبعلي برجي.

[16] همان / 335.

[17] همان.

[18] غرر الحکم و درر الکلم / آمدي / ترجمه، انصاري، محمد علي / چاپ هشتم/ 296 / 1.

[19] ميزان الحکمة / محمدي ري شهري/ چاپ اول / 382 / 1.

[20] همان.

[21] کافي / 54 / 1.