بازگشت

زمينه هاي ظهور خرافات


شناسايي مبناي عمومي خرافات شايان دقت است. زيرا خرافه پذيري يكي از معضلات اجتماعي است كه از گذشته هاي بسيار دور، دامنگير بشريت بوده و هر قوم و ملتي با نوعي از خرافات دست و پنجه نرم كرده است. حتي در عصر حاضر كه به دوران شكوفايي علم و صنعت، و سير تكاملي انسان از وادي سخت افزاري به سوي نرم افزاري شهرت يافته، و انسان داعيه شكستن اسرار دروني هسته هاي فيزيكي و نفوذ در كرات ديگر آسماني را دارد، هنوز هم ابر تيره ي خرافات در شرق و غرب عالم سايه انداخته است.

در اين ميان هر چند غرب با استخدام بيشترين عوامل و دستگاههاي تبليغاتي جهان، قصد تبرئه ي خود از وجود خرافات را دارد و سالها نسبت به ظهور و نمود آن در مشرق زمين كوشيده و همچنان مي كوشد، ولي واقعيتهاي موجود بر خلاف آن حكم مي كند، و آنچه مي نمايد اين است كه بدون مبالغه اگر خرافات از نوع غربي و اروپايي را بيش از نوع شرقي آن ندانيم، بايد اعتراف كنيم كه اروپاييان در پيروي از خرافات دست كمي از شرقيها ندارد. با اين تفاوت كه با گسترش افكار اسلامي و نمود واقعيتهاي فرهنگ ديني، با چنين خرافاتي مبارزه شده و از آن روز به روز كاسته مي شود؛ در حالي كه ركود و جمود حاكم بر فرهنگ مادي غربي - كه نافذ قدرت و اصالت معنوي نيز هست - روند فزوني بخش خرافات را مؤثر گرديده و آنان را در كجراهه ها و پرتگاههاي انحطاط اخلاق آنچنان گرفتار نموده است كه متداولترين خرافات آنان از قبيل: نحوست عدد 13، نحوست گذشتن از زير نردبان، خوردن نان و شراب در عيد مخصوص به نيت حلول مسيح در آنها، اعتقاد به نعل اسب به عنوان طلسم سعادت، گسترش اعتقاد و اقبال به جادوگران و فالگيران و... [1] را در مقابل آن انحطاط معنوي بايد به هيچ انگاشت.

پرداختن به اين موضوع و شمارش گونه هاي فراوان خرافات غربيان از حوصله بحث ما خارج است. و به آنچه كه در ظهور و بروز خرافات مدخليت دارد مي پردازيم.

مرحوم علامه طباطبايي در اين باره مي نويسد:

«انسان عقايد و آرايش از فطرت سرچشمه مي گيرد - فطرتي كه او را وادار به بحث و كنجكاوي درباره علل موجودات مي كند و از نظر عمل نيز طبيعت او را به تكامل واقعي و حقيقي دعوت مي نمايد - لذا در هيچ قسمت حاضر نيست، پيروي از عقايد خرافي كه متكي به جهالت و ناداني است بكند، ولي عواطف و احساسات باطني - مخصوصا ترس و اميد - كه تحت تأثير خيالات تحريك مي شود، در پاره اي از موارد وادار به قبول عقايد خرافي مي كند... براي ديگران نيز نقل مي كند و همان احساسات و تصورات را در او به وجود مي آورد و كم كم اين عقيده خرافي و بي اساس در ميان مردم منتشر مي گردد.

و گاه مي شود كه به دنبال اين تصورات، حس دفاع انسان تحريك مي شود و قوه خياليه او را وادار به انجام اعمالي خرافي براي دفع شر اين موجود موهوم مي كند و چه بسا به ديگران هم تعليم داده و به صورت يك سنت خرافي رايج مي گردد!» [2] .

بنابراين، با اطمينان مي توان پذيرفت كه يكي از خصايص تاريخي منفي دين، اين بوده كه احساسات و تصورات و اعتقادات و تعبدات مذهبي مردمان، همواره در معرض جهالت، خرافات، قالبي شدن و تعجب آلود شدن و انحطاط بوده است، [3] كه در طول زمانها به شكلهاي «بت پرستي، ارباب انواع، شخصيت پرستي، تقليد از سنتهاي آبا و اجدادي» [4] حب و بغضهاي افراطي، پيروي از هوا و هوسها و انواع جعليات و بدعتها به تناسب زمان و مكان، ظهور و بروز داشته است.

در باب علل خرافه پذيري حس مذهبي، مكاتب و فلاسفه غرب نيز ديدگاههايي دارند و در اين مورد به بحث و بررسي نشسته اند. هگل، كنت، و فيلسوفان تجربي همچون كانت، راسل، ويتگنستاين، كارناب و آمير هر كدام از ديدگاهي و از بعدي به موضوع پرداخته اند. اما از آنجايي كه مباني و ديدگاههاي آنان در آيينه فلسفه متكامل اسلامي و از ديدگاه عقلاني، خالي از ايراد و انتقاد منطقي نيست، و از طرفي وارد شدن به آرا و نظريات مزبور مستلزم نقادي و رفع ابهامات خواهد بود - كه ما در اين مقاله بر چنين موضعي نيستيم - لذا از آن صرف نظر مي كنيم و به راههاي درمان اين آسيب اجتماعي مي پردازيم.


پاورقي

[1] بنگريد به: راه تکامل / 209 - 216/ 6.

[2] ترجمه الميزان / 320 / 2.

[3] مقاله منتشر نشده «خرافه پذيري حس مذهبي» / فراستخواه، مقصود.

[4] همان.