بازگشت

خرافه، در وادي تعريف


اديبان فرهنگ نويس، درباره واژه «خرافه» معاني زير را آورده اند:

- آنچه از ميوه چيده شود.

- سخن خوش كه از آن خنده آيد.

- افسانه، حديث دروغ، كلام باطل و افسانه اي كه اصل ندارد.

- عقيده باطل و بي اساس.

«خرافات» جمع «خرافه» است و آن نيز به ترهات، داستانهاي شب، موهومات، سخنان بيهوده و پريشان كه خوشايند باشند، معني شده است. [1] .

وجه تسميه اباطيل و اساطير به «خرافه» به طوري كه از روايات برمي آيد از آنجاست كه در صدر اسلام، مرد پري زده اي (جن زده) به نام «خرافه» - از قبيله غدره - مشاهدات خود از پريان را براي ديگران بازگو مي كرد. از آنجا كه باور كردن چنين گفته هايي مشكل و غير طبيعي مي نمود، مردم سخنان او را دروغ مي پنداشتند و مي گفتند: «هذا حديث خرافة و هي حديث مستملح كذب» [2] اين سخن «خرافه» است، هر چند كه دروغ نمكين است.

در روايتي آمده است كه: روزي كه در حضور پيامبر خدا (ص) از حديث خرافه سخن به ميان آمد. حضرت فرمود: «رحم الله خرافة انه كان رجلا صالحا...» و سپس گرفتاري او به دست جنيان را توضيح داد [3] .

و در روايت ديگري از عايشه - همسر حضرت رسول (ص) - نقل شده است كه: روزي پيامبر خدا (ص) داستاني را براي زنانش تعريف مي كرد. يكي از آنها گفت: گويا اين «حديث خرافه» است. حضرت فرمود: آيا هيچ مي دانيد خرافه كيست؟

خرافه مردي از قوم «غدره» بود كه مدتي به اسارت جنيان در آمد و پس از آزادي و مراجعت، آنچه از كارهاي عجيب و غريب آنان ديده بود بازگو مي كرد، اين بود كه مردم چنين داستانهايي را «حديث خرافه» ناميدند. [4] .

به طور كلي آنچه از نوشته اديبان و لغت شناسان برمي آيد اين است كه: اساسا ظهور واژه خرافه در مفهوم صرف، گفتارهاي افسانه اي محدود و مصطلح بوده است. اما گذشت زمان توانسته مفهوم آن را توسعه بخشد و علاوه بر اطلاق آن به اباطيل و اكاذيب اساطيري، به عقايد باطل و عملكردهاي جاهلانه و بي اساس، و موهوم پرستي نيز تسري يابد. تا آنجا كه امروزه در اصطلاح عامه، رواج آن بيشتر در اطلاق مفهوم اخير است.

بنابراين، «هر عقيده و عملي كه متكي به دلايل عملي و يا مستند به نص آسماني و يا آزمايش عملي صحيح نباشد خرافي و پوچ و بي ارزش است.» [5] .


پاورقي

[1] لغتنامه دهخدا - ذيل خرافه.

[2] بنگريد به: همان.

[3] الاصابة في تمييز الصحابه /عقلاني/ نشر دار احياء التراث العربي، بيروت / 423 / 1.

[4] همان.

[5] راه تکامل / احمد امين/ ترجمه اديب لاري، احمد بهشتي / دارالکتب الاسلاميه/ 209 /6.