بازگشت

تبديل شدن عزاداري به عادت


اين مقوله، از آسيب هاي كلي مربوط به آداب ديني است. منظور از عادت نيز، آن چيزي است كه بار انديشه اي، برهاني و معنايي خود را به تدريج از دست داده و به هنجارهاي تكراري تبديل شده است.

يكي از دلايل مهمي كه فرهنگ عزاداري به طور كامل نتوانسته نقش خود را ايفا كند و آموزه هاي اصلاحي و احياگرانه قيام عاشورا را بازتاب دهد، همين موضوع است. بار عاطفي اين حادثه قوي است. از اين رو، ظرفيت عادت پذيري آن، به شدت افزايش مي يابد. بسياري از آسيب هاي فرهنگ عاشورا، از همين آبشخور سرچشمه مي گيرد. هنگامي كه موضوعي به عادت تبديل شد، ديگر براي انسان به جا آورنده آن، هدف فقط انجام آن است و با بجا آوردن آن، تخليه رواني مي شود. در چنين صورتي، انتظار معنادار بودن اين عمل و پويايي آن، انتظاري بي معناست؛ چرا كه از هر تأمل عقلاني و حتي در حد افراط آن؛ هر گونه تأمل عرفاني نيز تهي است. ديگر خود اين عمل اصالت خواهد داشت و نه چيزي ديگر. اين چنين است كه از لحاظ اجتماعي، مي تواند اثر نامطلوبي نيز داشته باشد؛ يعني نقش توجيه گر و تخديرگرانه به خود بگيرد. گاهي توجيه گر كار زشت به جا آورندگان مي شود، گاه، دغدغه هاي وجدان را كاهش مي دهد و گاه نفس ملامت گر را به خاموشي وامي دارد.