بازگشت

نقش حكومت ها و تاريخ نگاران درباري


يكي از موضوع هاي تحريف شناسي عاشورا، شناخت نقش حاكمان جور، بويژه امويان در تحريف واقعه عاشورا و از سوي ديگر، تحريف هايي است كه از طرف تاريخ نگاران طرفدار مكتب عثماني، اموي و تأثيرپذيرفتگان از آنها به وجود آمده است. نخستين انحرافي كه امويان مي خواستند به وجود آورند، آن بود كه شهادت امام حسين عليه السلام را به قضاي الهي و خواست خداوندي نسبت دهند و خود را مبرّا سازند. گفتار ابن زياد با زينب كبري عليها السلام در همين جهت است.

تحريف دوم آن بود كه امويان، چه پيش از شهادت و چه پس از آن، كوشيدند تا امام عليه السلام را به عنوان فردي شورشي و طغيانگر بر ضد حاكم مشروع مسلمانان بنمايانند كه مرتكب گناه بزرگ، يعني خروج بر امام مسلمين شده و از اين رو، خون او مباح است. تمام سعي امام عليه السلام نيز از ابتداي حركت تا پايان آن، بر اين است كه با سخنراني هاي افشاگرانه و روشنگر، اين اتهام و تبليغ را خنثي كند و مسير خود را به درستي بشناساند.

تحريف ديگري كه امويان بر گسترده ساختن ابعاد آن مي كوشيدند، عيد اعلام نمودن و جشن گرفتن روز عاشورا بود. براي اين منظور، گفتند كه عاشورا، روزي است كه كشتي نوح بر زمين نشسته يا روزي است كه فرعونيان در رود، غرق شدند. [1] در حالي كه اصولاً عيد گرفتن اين روز و روزه گرفتن آن، به يهود بازمي گردد كه اين روز را عيد عاسور نام گذاشته بودند. به همين سبب است كه در زيارت عاشورا مي خوانيم: اللّهُمَّ إِنَّ هذا يَوْمٌ تَبَرَّكَتْ بِهِ بَنُو أُمَيَّهَ وَ ابْنُ آكِلَةِ الأَْكْبادِ. البته در برابر اين موضوع امامان شيعه نيز موضع گيري كرده، و روزه گرفتن اين روزها را ممنوع ساخته و آن را روز حزن و اندوه نام نهادند. [2] .

اما از سوي تاريخ نگاران عثماني و اموي نيز تحريفاتي در متن و هدف نهضت عاشورا اتفاق افتاد كه نمونه هايي از آن را در مكتب تاريخ نگاري در شام و ايران و برخي ديگر از تاريخ نگاران مشاهده مي كنيم. نمونه هايي از اين تحريف ها را برمي شماريم:

نخست آنكه كوشيدند چهره اي از حسين بن علي عليه السلام تصوير كنند كه بر اساس آن، امام فردي جنگ طلب، خشونت خواه، دوستدار خونريزي و تندزبان بوده است [3] و طبيعي است كه قتل چنين فردي، مي تواند روا و جايز باشد.

تحريف ديگر، آن است كه امام عليه السلام را دنياخواه و حكومت طلب و قيام وي را، براي به دست آوردن دنيا و امارت معرفي كرده اند، به طوري كه كساني چون عبداللَّه بن عمر، امام را از پي دنيا بودن بازمي دارند. [4] .

تحريف ديگر، در خواست ملاقات و بيعت امام حسين عليه السلام با يزيد است كه در مكاتبه عمر بن سعد با عبيداللَّه بن زياد به نقل از امام عليه السلام آورده شده و در تاريخ دمشق ابن عساكر [5] و در كتاب هايي چون تاريخ ابن كثير، [6] ذهبي [7] و ديگران [8] گزارش شده است، در حالي كه هم به لحاظ عقلي و هم تاريخي قابل خدشه است. [9] .

تحريف مهمي ديگري كه از سوي اين تاريخ نگاران صورت پذيرفته است، تلاش براي تبرئه يزيد از قتل امام حسين عليه السلام و مقصر جلوه دادن عبيداللَّه بن زياد به تنهايي است، به طوري كه از گريه يزيد بر امام حسين عليه السلام، نفرين و لعن ابن زياد، مهرباني او با اسيران و اظهار ناخشنودي يزيد از كشته شدن امام حسين عليه السلام سخن گفته اند. [10] البته اين سخنان نيز به دلايل تاريخي معتبر ديگري كه خود اين گروه نيز نقل كرده اند، از نظر عقل و نقل قابل خدشه است.

دلايل تاريخي اي چون بيعت خواستن يزيد از امام و فرمان شديد او به حاكم مدينه، [11] مكاتبات ميان ابن زياد با يزيد، [12] چوب زدن يزيد بر دهان مبارك امام حسين عليه السلام و اشعار او در اين هنگام، [13] آويختن سرهاي شهيدان بر دروازه هاي شام به مدت سه روز، [14] همگي نشان دهنده نقش كليدي يزيد در شهادت امام حسين عليه السلام و عوام فريبي هاي او پس از آن است. ضمن آنكه احوالات كلي يزيد و كارهاي زشت او، مانند فاجعه حرّه و اقم و هجوم به مكه، ترديدي در اين مسئله باقي نمي گذارد.

تحريف مهم ديگري كه از سوي ابن خلدون و در پوشش تحليل تاريخي صورت گرفته و بايد آن را تحريفي معنوي به شمار آورد، آن است كه عدم موقعيت سنجي و حركت شكست خورده را به امام نسبت مي دهد و در واقع، روح و هدف قيام آن حضرت را به چالش مي كشاند.


پاورقي

[1] تأملي در نهضت عاشورا، رسول جعفريان، ص 306.

[2] بحارالانوار، ج 45، ص 95 - 94. رواياتي از امام صادق‏عليه السلام و امام رضاعليه السلام.

[3] تأملي در نهضت عاشورا، ص 307.

[4] ترجمة ريحانة رسول اللَّه من تاريخ دمشق لابن عسکر، ابن عساکر، تحقيق محمّدباقر محمودي، بيروت - لبنان، چ 1979،1 م، مؤسسه المحمودي، ص 201 - 199.

[5] همان، ص 219.

[6] البداية و النهاية، ابن کثير دمشقي، بيروت، دارالفکر، 1404 ق، ج 8، ص 170 و 175.

[7] تاريخ الاسلام، شمس الدين ذهبي، تحقيق: عبدالسلام تومري، بيروت - لبنان، دارالکتب العربي، چ 1410،1 ق، ج 4، ص 13 - 12.

[8] تاريخ طبري، محمّد بن جرير طبري، برگردان: ابوالقاسم پاينده، تهران، بنياد فرهنگ ايران، 1352 ش، ج 7، ص 80 - 30؛ انساب الاشراف، بلاذري، تحقيق، محمّد باقر محمودي، بيروت، دارالتعارف، چ 1397،1 ق، ج 2، ص 183 - 182؛ الامامة و السياسة، ابن قتيبة دينوري، قم، شريف رضي، 1362 ش، ج 2، ص 4.

[9] خورشيد شهادت‏مجموعه مقالات اولين سمينار بررسي ابعاد زندگاني امام حسين‏عليه السلام، ص 74.

[10] تاريخ طبري، ج 4، ص 352؛ اخبار الطوال، ج 1، ص 307؛ تاريخ اسلام، ج 4، ص 21؛ البداية و النهاية، ج 8، ص 196.

[11] ارشاد، شيخ مفيد، بيروت، دارالکتب الاسلامية، 1377 ق، ج 2، ص 68 - 67.

[12] الفتوح، ابن اعثم کوفي، بيروت دارالکتب العلمية، 1406 ق، ج 5، ص 18.

[13] تاريخ طبري، ص 352؛ البداية و النهاية، ج 8، ص 112.

[14] البداية والنهاية، ج 8، ص 204.