بازگشت

عاشورا الگويي براي همه


اگر پذيرفتيم كه قيام سيدالشهدا (ع) در چارچوب قواعد و ادله موجود فقهي قابل تحليل و تفسير مي باشد، قهراً نبايد آن را تكليفي ويژه حضرت (ع) دانست. علاوه بر اينكه دلايل بسياري نيز در دست است كه به وضوح نشان مي دهد حركت و قيام سيدالشهدا (ع) يك مصداق كامل از ادله و قواعد عامي است كه در متون اسلامي ما موجود است و خود به عنوان يك الگو و حجت شرعي براي ديگران به شمار مي رود. طبعاً در محدوده اين بحث جاي پرداختن تفصيلي به همه مباني اسوه بودن حركت سيدالشهدا (ع) نيست. اما ذكر مواردي چند، مي تواند شاهدي بر مدّعاي ياد شده باشد و دستمايه اي براي بررسي بيشتر. و طبعاً اگر حضرت امام خميني، به روشني تمام و با تأكيد زياد، بارها بر اين حقيقت پاي فشرده اند كه حركت سيدالشهدا (ع) يك الگو و حجت به شمار مي رود، از جمله بر اساس همين نمونه هاست.

امام خميني قيام سيدالشهدا (ع) را يك اسوه تمام عيار مي داند كه از نقطه نظر فقهي و عمل به وظايف و تكاليف ديني، كاملاً بايد سرمشق قرار گيرد. امام نه تنها فلسفه قيام و شهادت سيدالشهدا (ع) را قابل درك و منطبق بر موازين جاري در فقه مي داند، بلكه به عنوان يك «حجت بالغه شرعي» مي شمارد كه بايد ملاك عمل اجتماعي مسلمانان قرار گيرد. و از همين رو است كه تبليغ و هدايت جامعه به اين حجت شرعي را وظيفه متوليان ارشاد و هدايت جامعه مي شمارد:

«آنچه كه سيدالشهدا عمل كرد و آن ايده اي كه او داشت و آن راهي كه او رفت و آن پيروزي كه بعد از شهادت براي او حاصل شد و براي اسلام حاصل شد، (روحانيون) به [براي] مردم روشن كنند و بفهمانند به همه كه مسأله مجاهده در راه اسلام آن است كه او كرد. مي دانست كه با يك عده قليل، كمتر از صد نفر، نمي شود مقابله با يك همچو ظالمي داراي همه چيز كرد.» [1] .

و در جايي ديگر مي فرمايد:

«مگر نه آن است كه دستور آموزنده «كلّ يوم عاشورا و كلّ ارضٍ كربلا» بايد سرمشق امت اسلامي باشد. قيام همگاني در هر روز و در هر سرزمين. عاشورا قيام عدالت خواهان با عددي قليل و ايماني و عشقي بزرگ در مقابل ستمگران كاخ نشين و مستكبران غارتگر بود، و دستور آن است كه اين برنامه، سرلوحه زندگي در هر روز و در هر سرزمين باشد.» [2] .

در الگوسازي و معرّفي حركت سيدالشهدا (ع) به عنوان يك سرمشق، اگر نبود جز حجم بسيار وسيع و متنوعي از روايات و رهنمودهايي كه در جهت احيا و زنده داشتن نام و قيام حضرت (ع) و برائت جستن از كساني كه در مقابل وي ايستادند يا او را ياري نكردند، از طرف اولياي دين، صلوات اللَّه عليهم، وارد شده است، همين امر در الگو بودن و قابل احتجاج بودن قيام سيدالشهدا (ع) كفايت مي كرد.

تنها مروري اجمالي بر فهرست رهنمودها، دستورالعملها و تأكيداتي كه از جانب آن بزرگواران در زمينه هاي مختلف موضوع كربلا و قيام سيدالشهدا (ع) در كتابهاي حديثي وارد شده و از نظر گذراندن آن همه ارزش، پاداش و ثوابهايي كه براي انواع زيارت، گريه و عزاداري و تربت كربلا و حتي آب فرات، بيان شده است، و نگاهي كوتاه به محتواي متوني كه به عنوان زيارت حضرت (ع) نقل شده، همه و همه، به خوبي گواه بر حقيقتي است كه حضرت امام خميني بارها بر آن تأكيد ورزيد و آن را مبناي حركت خويش در انقلاب اسلامي قرار داد. اگر ملاحظه شود كه به عنوان مثال، تنها در خصوص خاك كربلا حدود يكصد

روايت به شكلهاي گوناگون، عظمت و ارزش آن را بازگو مي كند و توجه شود كه چگونه اين خاك مقدس، قرين حيات يك شيعه از ولادت تا مرگ، در هر صبح و شام مي شود، كام او با آن تربت برداشته مي شود و كفن او با آن بسته مي گردد، و حتي نحوه برگرفتن اين خاك از زمين كربلا آموزش داده شده و دعاي ويژه اي نيز براي آن منظور مي شود، اذعان خواهيم كرد كه حركت امام حسين (ع) تنها يك رمز ميان خداي تبارك و تعالي و وي نبوده است. بلكه موضوعي قابل فهم، قابل استدلال، و مصداقي از رهنمودهاي كلي دين است و طبعاً قابل پيروي و احتجاج مي باشد.

به عنوان مثال، اگر به مقايسه اي كه در خود روايات در خصوص ارزش زيارت سيدالشهدا (ع) و انجام حج و عمره صورت گرفته توجه شود، و يا به معادلهايي كه براي يك قطره اشك و حتي خود را گريان نشان دادن ذكر شده توجه شود حقيقت يادشده بيشتر نمايان خواهد شد.

حجم گسترده اي از احاديث و دستورالعملها كه در خصوص سيدالشهدا (ع) و مسايل مربوط به وي در ابواب مختلف كتابهاي حديثي و حتي فقهي ما وجود دارد، منبعي الهام بخش و بسيار گويا در تلاش اولياء دين، صلوات اللَّه عليهم، براي الگوسازي قيام امام حسين (ع) مي باشد.

علاوه بر اين، بازگويي نمونه هايي از سخنان خود سيدالشهدا (ع) كه فلسفه و انگيزه امام خميني، يعني الگو بودن آن را روشن كند. چرا كه اگر استدلال حضرت (ع) در لزوم اين حركت و پاسخ او در مقابل آنان كه تلاش مي كردند حضرت را از اين حركت باز دارند تنها همان جريان خواب ديدن پيامبر اكرم (ص) و اين گفته حضرت (ص) كه خداوند خواسته است تو را كشته ببيند بود، براي مدّعاي بزرگاني چون مرحوم صاحب جواهر مي شد محملي ارائه كرد؛ اما پرواضح است امام (ع) بارها با تكيه بر اصول و مباني پذيرفته شده و قطعي ديني، به تحليل و تبيين حركت خود پرداخته است، و استدلالها و پاسخهاي سربسته ولي محدودي مانند خواب يادشده را تنها در شرايطي ويژه كه حركت حضرت (ع) در نگاه مخاطب، هيچ توجيهي نمي توانست داشته باشد، ارائه شده است.

بنابراين، اگر سيدالشهدا (ع) در تبيين و توجيه حركت خويش به عنوان نمونه، به مسايلي چون لزوم امر به معروف و نهي از منكر، مبارزه با ظلم، استيفاي حقوق، اصلاح جامعه، حق طلبي و دفع فساد مي پردازد و اينها را مبناي استدلال خود قرار مي دهد، روشن است مسايل و احكامي را مبناي استدلال و حركت خود معرفي مي كند كه اختصاص به خود او ندارد و جزء ارتكازات ديني و قطعي مخاطبان بوده است.

تلاش حضرت (ع) در اين روشنگري ها اين بود كه حركت خويش را از مصاديق اين كليات معرّفي كند و قهراً از ديگران نيز بخواهد كه در اين قيام به او بپيوندند. و گرنه، اصولاً فراخواني ديگران، و استدلال به مرتكزات اعتقادي آنان، چه وجهي مي توانست داشته باشد و در چارچوب كدام يك از وظايف آنان قرار مي گرفت؟

به نظر مي رسد نفس دليل آوردن حضرت (ع) و تكيه كردن بر اصول و مباني پذيرفته شده در ارتكازات اسلامي و اعتقادي جامعه آن روز، گواه روشني بر تلاش امام (ع) در تطبيق حركت خويش بر آموزه هاي ديني، و در نتيجه الگو بودن آن مي باشد، حتي اگر در اين بحث به نوع استدلالها و تحليلهاي حضرت (ع) نيز پرداخته نشود. با اين حال، نمونه هايي كه به دنبال مي آيد تأكيدي بر اين حقيقت است.

در وصيت نامه اي كه سيدالشهدا (ع) هنگام خروج از مدينه براي برادرش محمد بن حنفيه نوشت و متن كامل آن را پيشتر آورديم، امام (ع) تأكيد مي كند كه من از سر مفسده جويي و دنياطلبي و هواخواهي و ستم، از اين شهر بيرون نرفتم. آنگاه اصلاح امت پيامبر (ص)، امر به معروف و نهي از منكر، و حركت در چارچوب مسير پيامبر (ص) و اميرالمؤمنين (ع) را انگيزه حركت خويش مي شمارد.

و اينها همه مفاهيم و حقايقي است قابل فهم و پيروي براي همه مسلمانان. طبعاً كسي نمي تواند بگويد كه حركت اصلاح طلبانه نكن، يا كاري به امر به معروف و نهي از منكر نداشته باش و يا روش و سيره پيامبر (ص) و علي (ع) را پيروي نكن. اگر برخي نيز مخالفت مي كردند ناشي از ترديد در ثمربخشي يا تطبيق در مصداق بود. و يا آنگاه كه با سپاهيان حرّ و محدوديتهايي كه ايجاد كردند مواجه مي شود، در ميان ياران خويش به سخنراني و تحليل وضعيت جامعه و شرايط فراهم آمده مي پردازد و خطاب به اصحاب خود، در توجه دادن به موقعيت و مسؤوليت خطيري كه در آن قرار دارند، به مسأله حق گريزي و باطل خواهي موجود در جامعه اشاره مي كند و آن را به گونه اي مي بيند كه مؤمن را مشتاق مرگ مي كند و مرگ را براي خود، سعادت مي شمارد، و زندگي با ظالمان را ننگ و خواري. امام (ع) پس از حمد و ثناي الهي مي فرمايد:

«شرايط پيش آمده را مي بينيد. و دنيا جدّاً دگرگون شده و چهره اي ناپسند گرفته و خوبي آن پشت كرده است و از آن جرعه اي جز ته مانده ظرف، نمانده، و زندگي بي ارزشي چون چراگاهي خشك و سنگلاخ. آيا به حق نمي نگريد كه عمل نمي شود و باطل كه از آن پرهيز نمي گردد! به راستي كه مؤمن بايد مشتاق ملاقات پروردگارش باشد. من كه مرگ را جز خوشبختي، و زندگي با ستمكاران را جز نكبت نمي بينم.» [3] .

چهره اي كه امام (ع) از جامعه و شرايط موجود ترسيم مي كند، بويژه با توجه دادن ياران خويش به جايگاه حق و باطل در اين جامعه و با تأكيد بر موقعيتي كه يك «مؤمن» در چنين فضايي دارد، طبيعي است كه تنها براي موجه ساختن و تحليل حركتي كه ويژه حضرت (ع) است و ديگران را با آن كاري نيست، نمي باشد. و هر چند امام (ع) بينش خويش نسبت به زندگي در چنين جامعه اي را بازگو مي كند و مرگ را سعادت مي شمارد اما او در واقع يك قاعده ارائه مي دهد.

نمونه ديگر سخني است كه امام (ع) در منزل بيضه، خطاب به كوفياني كه به همراه حرّ بن يزيد رياحي براي ممانعت از ورود حضرت (ع) به كوفه آمده بودند، بيان فرمود. امام (ع) در اين سخنان، پس از حمد و ستايش الهي، در تبيين ضرورت مبارزه با دستگاه بني اميه و جلوگيري از فساد و ستم و احياء حدود و احكام الهي و ايجاد حكومت عدل، سخني از پيامبر اكرم (ص) را بازگو نموده و آن را گواه حقانيت موضع خويش و ضرورت اين قيام مي گيرد و خود را بيش از همه مسؤول و موظف به عمل كردن به مفاد سخن رسول خدا (ص) مي شمارد. و آنگاه به موضوع نامه ها و دعوتهايي كه از جانب آنان ارسال شده و مفاد بيعتي كه با وي كرده بودند اشاره مي كند و يادآور مي شود كه اگر بر پيمان خويش هستند كه خوب او حسين بن علي است! و اگر چنين نمي كنند و پيمان از سر خويش برداشته اند، البته از چنين مردمي با آن پيشينه، امري بعيد نيست و به هر حال نتيجه سوء عهدشكني به خود آنان برمي گردد. [4] .

استدلال امام (ع) به سخن پيامبر (ص) در خصوص ضرورت مبارزه با حكومت جور و فاسد و معرفي بني اميه و دستگاه يزيد به عنوان مصداقي روشن از اين حديث، به خوبي نشان مي دهد كه امام (ع) دست به اقدام و حركتي زده است كه در چارچوب قواعد كلي و مسؤوليتهاي اسلامي تفسير و تحليل مي گردد و از اين رو از آنان مي خواهد كه در همين چارچوب او را ياري كنند. اگر تنها وظيفه اي ويژه حضرت (ع) و رمزي ميان او و خداوند بود كه ديگران را با آن كاري نيست، اين بيانات از ناحيه حضرت (ع) چه توجيهي مي توانست داشته باشد.

آنچه حضرت امام خميني به گونه اي گويا و زيبا با اشاره به دستور آموزنده «كل يوم عاشوراء و كل ارض كربلاء» بر آن تأكيد ورزيده است در اشاره به همين حقيقت است كه قيام سيدالشهدا (ع) يك الگوي تمام عيار و قابل پيروي براي ديگران در تمام دوره ها مي باشد. ايشان بار ديگر بر اين حقيقت، اينگونه تأكيد مي فرمايد:

«دستور است اين، دستور عمل امام حسين (ع) دستور است براي همه؛ «كلّ يوم عاشوراء و كلّ ارضٍ كربلاء» دستور است به اينكه هر روز و در هر جا بايد همان نهضت را ادامه بدهيد، همان برنامه را، امام حسين (ع) با عده كم، همه چيزش را فداي اسلام كرد، مقابل يك امپراتوري بزرگ ايستاد و گفت هر روز بايد در هر جا اين محفوظ بماند.» [5] .

آنچه حضرت امام خميني (قده) درباره حادثه كربلا ابراز فرموده است، بسيار بيش از فرازهاي ياد شده است. از آنچه ذكر شد، به خوبي مي توان ديدگاه ايشان را در برابر نقطه نظرات و ديدگاههاي فقهاي بزرگي چون مرحوم صاحب جواهر به دست آورد و از اين نگاه به نقد و ارزيابي آنها پرداخت. اين مهم را با جمع بندي فرازهاي مذكور به پايان مي بريم.


پاورقي

[1] همان، ج 17، ص 61.

[2] همان، ج 9، ص 57.

[3] بحارالانوار، ج 44، ص 381، مقتل خوارزمي، ج 2، ص 5.

[4] نک: تاريخ طبري، ج 4، ص 304.

[5] صحيفه نور، ج 10، ص 31.