بازگشت

آگاهي به شهادت و حركت براي حكومت


امام خميني انگيزه قيام را تلاش براي برپايي نظام و حكومت عدل مي داند و در عين حال از نقطه نظر كلامي و حتي برحسب ملاكهاي عادي و شرايط موجود معتقد است، امام حسين (ع) سرانجام كار را به خوبي مي دانست. و اين واقعيتي است كه برخي نويسندگان نتوانستند آن را هضم كنند، «فضلّوا و اضلّوا». امام راحل «قده» بيش از نيم قرن پيش مي نويسد:

«در خبر شهادت حضرت سيدالشهدا (ع) وارد است كه حضرت رسول (ص) را در خواب ديد، حضرت فرمود به آن مظلوم كه از براي تو درجه اي است در بهشت، نمي رسي به آن مگر به شهادت.» [1] .

سالها پس از آن نيز همين حقيقت را بازگو فرمود:

«حضرت سيدالشهدا (ع) به همه آموخت كه در مقابل ظلم، در مقابل ستم، در مقابل حكومت جائر چه بايد كرد. با اينكه از اول مي دانست كه در اين راه كه مي رود، راهي است كه بايد همه اصحاب خودش و خانواده خودش را فدا كند و اين عزيزان اسلام را براي اسلام قرباني كند، لكن عاقبتش را هم مي دانست.» [2] .

اشاره امام به جز بسياري شواهد و قراين ديگر، از جمله مي تواند ناظر به اين جملات سيدالشهدا (ع) هنگام اعزام مسلم (ع) باشد كه به او فرمود:

«انّي موجّهك الي اهل الكوفة و سيقضي اللَّه من امرك ما يحب و يرضي. و أرجو ان اكون أنا و انت في درجة الشهداء فامض ببركة اللَّه و عونه...؛ [3] .

من تو را به سوي اهل كوفه مي فرستم و خداوند نسبت به اين كار تو آنچه را دوست بدارد و بپسندد به انجام خواهد رساند. و اميدوارم من و تو در جايگاه شهداء باشيم. پس به اميد خدا و كمك او حركت كن...».

ملاحظه مي شود كه امام (ع) همزمان با اعزام حضرت مسلم (ع) براي پي گيري اين حركت سياسي و برپايي حكومت عدل، براي خود و جناب مسلم (ع) آرزوي شهادت مي كند.

آنچه در موضوع قبل در خصوص پاسخ به محمد بن حنفيه آورديم نيز شاهدي گوياست. خوابي را نيز كه حضرت (ع) در مدينه، در كنار قبر جدش (ص) هنگام تصميم بر خروج از مدينه، ديد نيز بر همين حقيقت گواهي مي دهد. [4] .

نمونه ديگر آن، پاسخي است كه در مسير حركت به عراق، به يكي از افراد داد كه از سر دلسوزي و خيرخواهي از علت آمدن حضرت (ع) به آن سرزمين دشوار و بدون نيرو و امكانات كافي پرسيده بود. اين شخص مي گويد: وقتي فهميدم خيمه هاي برپا شده، از آنِ حسين (ع) است، به خدمت او رسيدم؛ ديدم بزرگواري است كه مشغول خواندن قرآن است و قطرات اشك بر گونه ها و محاسنش جاري است. گفتم: پدر و مادرم فدايت باد اي پسر رسول خدا (ص)! چه چيز موجب آمدن شما به اين سرزمين و بياباني كه كسي در آن نيست شد؟ فرمود:

«هذه كتب أهل الكوفة اليّ و لا أراهم الاّ قاتلي، فاذا فعلوا ذلك لم يَدَعُوا للَّه حرمة الاّ انتهكوها فيسلّط اللَّه عليهم من يذلّهم حتي يكونوا أذلّ من فرم الأمة». [5] .

سيدالشهدا (ع)، هم اشاره به نامه هاي مردم كوفه مي كند و هم در عين حال آنان را قاتل خويش معرّفي مي كند. و اضافه مي كند كه وقتي آنان مرتكب اين كار شدند ديگر هيچ حرمت الهي نخواهد بود مگر اينكه آن را هتك خواهند كرد و خداوند نيز كسي را بر آنان مسلّط خواهد ساخت كه چنان خوارشان كند كه خوارتر از كهنه حيض شوند!

شاهد ديگر، روايتي است كه مرحوم سيد بن طاووس با سندي متصل از محمد بن عمر نقل مي كند. او مي گويد پدرم عمر بن علي بن ابي طالب (ع) براي دايي هايم، آل عقيل، نقل مي كرد هنگامي كه برادرم حسين (ع) در مدينه، از بيعت با يزيد امتناع كرد، به ديدار او رفتم و ديدم تنهاست. به او گفتم: فدايت شوم؛ اي ابا عبداللَّه! برادرت ابا محمد حسن (ع) از پدرش (ع) براي من گفت.

ولي گريه ام گرفت و ناله ام بلند شد.

حسين (ع) مرا در بر گرفت و فرمود: به تو گفت كه من كشته مي شوم؟ گفتم: دور از جان شما اي پسر رسول خدا! فرمود: به حق پدرت از تو مي پرسم: آيا كشته شدن من را به تو خبر داد؟ گفتم: آري، اگر دست بيعت ندهي. حسين (ع) فرمود:

«حدّثني أبي أن رسول اللَّه (ص) أخبره بقتله و قتلي، و أنّ تربتي تكون بقرب تربته، فتظنّ انّك علمتَ ما لم أعلمه، و أنّه لا اُعطي الدنيّة من نفسي أبداً، و لتلقينّ فاطمةُ أباها شاكيةً ما لقيتْ ذريّتها من امّته، و لا يدخل الجنّة أحدٌ آذاها في ذرّيّتها.» [6] .

مفاد سخن حضرت (ع) اين است كه پدرم براي من نقل كرد كه رسول خدا (ص) او را از كشته شدن خود و من آگاه كرده است، و اينكه تربت من نزديك تربت پدرم خواهد بود. تو گمان مي كني چيزي را مي داني كه من نمي دانم! من هرگز خودم را دچار پستي نخواهم كرد. و فاطمه پدرش را در حالي ملاقات خواهد كرد كه از دست امت او، به خاطر رفتاري كه با فرزندانش داشته شكايت خواهد نمود. و كسي كه به خاطر رفتار نامناسب با فرزندان فاطمه (س) او را بيازارد هرگز وارد بهشت نخواهد شد.

در نامه اي كه حضرت به بني هاشم نيز نوشت و پيشتر در نقد سخن مرحوم طبرسي آورديم نيز تأكيد فرمود كه هر يك از شماها به من ملحق شود شهيد مي گردد. [7] در اين زمينه شواهد و ادله بسياري وجود دارد كه به همين اندك بسنده مي شود.

امام خميني در جايي ديگر به اين نكته توجه مي دهد كه به حسب معمول نيز امكان مقابله نيروي محدود امام (ع) در مقابل دشمن وجود نداشت:

«در عين حالي كه به حسب قواعد معلوم بود كه يك عدد اين قدري، نمي تواند با آن عده اي كه آنها دارند، مقابله كند؛ لكن تكليف بود.» [8] .

اين تكليف گرايي را به خوبي مي توان در وصيتي كه حضرت (ع) پس از تصميم بر خروج از مدينه براي برادرش محمدبن حنفيه نوشت ملاحظه كرد. تكليفي كه كمي امكانات و نيرو نمي تواند خللي در انجام آن براي حضرت (ع) ايجاد كند. مفاد اين وصيت نامه پس از گواهي به توحيد و رسالت و قيامت اين است كه من از سر مفسده جويي و دنياطلبي و هواخواهي و ستم، از اين شهر بيرون نرفتم بلكه به انگيزه اصلاح امت و امر به معروف و نهي از منكر و حركت در چارچوب مسير پيامبر (ص) و اميرالمؤمنين (ع) است. هر كس مرا در چارچوب حق بپذيرد قدم در راه خدا گذاشته است و هر كس نيز دست ردّ به سينه من زند، من صبر و مقاومت مي كنم تا خداوند ميان من و مردم داوري كند. [9] .

سيدالشهدا (ع) در سخنان خويش در روز عاشورا و پيش از آغاز درگيري نيز به همين تكليف گرايي و عمل نكردن بر اساس تعداد نيرو اشاره مي فرمايد. ايشان پس از پاسخ قاطع خويش مبني بر اينكه كشته شدن را بر ذلت، و درافتادن به خاك و خون را بر اطاعت از افراد پست ترجيح مي دهد مي افزايد:

«ألا قد أعذرتُ و أنذرتُ، ألا إنّي زاحفٌ بهذه الأسرة علي قلّة العتاد، و خذلة الأصحاب؛ [10] .

آگاه باشيد كه من حجت تمام كردم و انذار نمودم. آگاه باشيد كه من به همراه همين خانواده، در عين كمي نيرو و بي وفايي ياران، جهاد خواهم كرد».

بنابراين در نگاه حضرت امام خميني، سيدالشهدا (ع) به سرنوشت حركت خويش كاملاً آگاه بود و اين علاوه بر آگاهي پيشين، وضعيت و شرايط حاكم بر حركت حضرت نيز گوياي آن بود. ولي اين حقيقت منافاتي با اين واقعيت ندارد كه حضرت در كنار اهداف ديگر براي تشكيل حكومت حق، حركت و قيام كرده باشد چرا كه حكومت حق و زوال حكومت باطل آن قدر در نگاه امام (ع) اهميت دارد كه وظيفه حفظ جان نمي تواند مانعي در مقابل آن به شمار رود و اين لزوماً مبتني بر اطمينان به دستيابي به تشكيل عملي حكومت در همان برهه نيست، چرا كه اولاً دستاوردهاي حركت امام (ع) منحصر به برپايي بالفعل حكومت حق نيست، و ثانياً هدف بسيار بزرگي چون از ميان بردن حكومت باطل و برپايي حكومت حق، آن اندازه اهميت دارد كه كساني چون امام حسين (ع) و اصحاب وي در مسير آن مجاهدت و فداكاري كنند تا هر چند در آينده زمينه تحقق آن فراهم آيد.


پاورقي

[1] چهل حديث، ص 242. براي آگاهي از حديث نک: بحارالانوار، ج 44، ص 313. و نيز: ص 328.

[2] صحيفه نور، ج 17، ص 58.

[3] مقتل خوارزمي، ج 1، ص 196.

[4] از جمله نگاه کن: بحارالانوار، ج 44، ص 313 و 328. و الفتوح، ج 5، ص 20 و نيز: موسوعة کلمات الامام الحسين (ع)، ص 286.

[5] تاريخ ابن عساکر، (ترجمة الامام الحسين (ع))، ص 211. نزديک به همين نقل: العوالم، ج 17، ص 218.

[6] اللهوف، ص 12. و نيز موسوعة کلمات الامام الحسين (ع)، ص 291.

[7] نک: موسوعة کلمات الامام الحسين (ع)، ص 296.

[8] صحيفه نور، ج 4، ص 15.

[9] نک: بحارالانوار، ج 44، ص 329.

[10] همان، ج 45، ص 9. در نقل ديگر، اين جمله با کمي اختلاف در تعبير آمده است: «ألا و انّي زاحف بهذه الأسرة علي قلة العدد و کثرة العدوّ و خذلة الناصر».