بازگشت

قيام براي تشكيل حكومت اسلامي


چنان كه ملاحظه كرديد، بازتاب مستقيم عاشورا در فقه سياسي، به صورتي گسترده صورت نگرفته است. از ميان فقهايي نيز كه به آن پرداخته اند علي رغم برخي تحليلهاي ارزشمند كه خود يك مبناي فقهي كلي را به دست مي دهد، در بحث هُدنه كه مدخل ورود اقدام امام حسين (ع) به فقه سياسي در سخنان اين بزرگان است، فقط علّامه حلّي بود كه از آن به عنوان يك مستند فقهي بهره جست.

احتمالاً شهيد ثاني نيز مخالف گفته وي نبوده است، چنان كه ظاهراً سخن محقق حلّي در شرايع الاسلام نيز همان سخن علّامه حلّي در اصل مسأله هُدنه است. هر چند محقّق به خاطر غيراستدلالي بودن كتاب ارزشمند خويش، دليل سخن خود را نياورده است. صاحب جواهر نيز علي رغم خصوصي شمردن و حتي اسرارآميز دانستن آن، به صورتي محدود به آن استشهاد كرده است. سخن علّامه نيز مورد نقد جدي فقهاي بعدي قرار گرفته است. در ميان فقيهان شناخته شده اي كه ما تا پيش از دوره معاصر سراغ داريم كسي را نيافتيم كه در تحليل فقهي خود به صراحت از حركت سيدالشهدا (ع) براي دستيابي به يك نظام سياسي و تشكيل حكومت اسلامي نام برده باشد و در عين حال قابل تأسي بشمارد.

يك علت آن مي تواند اين تصور باشد كه سيدالشهدا (ع) چگونه مي شود براي برپايي حكومت حق حركت كرده باشد در حالي كه به سرانجام شهادت خود و يارانش در اين حركت آگاه است. لذا برخي نويسندگان كه نتوانستند ميان اين دو امر را وفق دهند، در ادلّه آگاهي امام (ع) به سرنوشت حركت خدشه و آن را انكار كردند.

در اين ميان، فقيه مجاهد و يگانه دوران و افتخار جهان اسلام، حضرت آيةالله العظمي امام خميني «قدس سره الشريف» علاوه بر علل و اهدافي كه ديگر بزرگان براي قيام سيدالشهدا (ع) بر شمرده اند، اقدام براي از ميان بردن حكومت باطل و تشكيل حكومت اسلامي را جزء آن اهداف و در راس آنها شمردند و آن را منافي علم امام (ع) به سرنوشت قيام و شهادت ندانستند. و اين ويژگي مهمي است در تحليل فقهي قيام سيدالشهدا (ع) در نگاه آن فقيه والامقام كه آن را از ديگر تحليل ها متمايز و بازتاب اقدام حضرت (ع) در فقه سياسي امام «قده» را برجسته مي سازد.

چارچوب تحليل فقهي سياسي حضرت امام خميني مبتني بر چهار محور و عنصر اساسي است و بررسي ديدگاه ايشان نيز بر اساس همين چهار اصل شكل مي گيرد. و بر همين اساس مي توان به ارزيابي و نقد ديدگاههايي كه گذشت پرداخت. اين چهار اصل عبارتند از:

1. حركت سيدالشهدا (ع) يك حركت كاملاً سياسي و حساب شده در جهت برپايي حكومت اسلامي و به عنوان اداي يك تكليف بود.

2. آگاهي امام (ع) به شهادت، مانع اين حركت نبود. يعني سيدالشهدا (ع) در عين علم به شهادت خود و سرنوشت قيام، به انگيزه يادشده حركت كرد.

3. مصالح عاليه و پراهميت اسلام در هيچ شرايطي ناديده گرفته نمي شود و عسر و حرج و ضرر، موجب رفع تكليف نمي گردد. خسارت و ضرر جاني را نيز بايد براي چنين اموري پذيرفت و اين يك تكليف شرعي است.

4. اين قيام و اقدام سيدالشهدا (ع) كاملاً قابل تأسي و به عنوان يك الگو، براي هميشه و براي همه مسلمانان است.

اين چهار اصل نيازمند شرح و بررسي بر اساس گفته ها و نوشته هاي ايشان و برخي مستندات حديثي و تاريخي است كه در پي مي آيد و شرح و تفصيل بيشتر آن به ويژه بازخواني مبسوط مستندات، خارج از محدوده اين مقاله است.