بازگشت

آفات دين


طبيعي است كه دين هم مانند هر حقيقت ديگري، وسيله اي است براي هدايت انسان و ابزاري است براي نجات آدمي، و مي توان گفت كه همان «راه زندگي» است كه خداود از روز نخست براي ارشاد انسان، راه آسمان را به زمين باز كرده است و قطعا تعاليم انبيا براي حيات معنوي و عقلاني آدمي تعبير شده است. آنجا كه در صحيفه هدايت مي گويد: «يا ايها الذين آمنوا استجيبوا الله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم» (انفال، 70)اي ايمان آوران، به نداي خدا و پيامبر پاسخ دهيد، آنجا كه شما را به «حيات» و «احيا» فرامي خوانند.

چنانچه علم نيز حقيقت و نوري است كه زندگاني را درخشان مي سازد و خرافه را از حقيقت جدا مي كند و موانع زندگي را برطرف مي سازد و به آدمي در تصرف طبيعت و محيط به نفع و رفاه خويش ياري مي رساند. ولي متأسفانه در هر دو قلمرو: «مذهب و دانش» اوهام و خرافات به وسيله ي شيادان و عوامفريبان آميخته شده و چهره زيباي آن را تيره ساخته است و مي توان گفت، آفاتي است كه دامن دين را فراگرفته است.

به بيان قرآن كريم، آفات مذهب در چند قلمرو نمودار شده است:

1- اعتقاد.

2- آداب و رسوم اجتماعي.

3- انحراف و تحريف شخصيتهاي ديني.

4- فكر و عمل.

اينك به هر يك از اين آفات ديني اشاره مي شود:

1- به عقيده قرآن كريم و ديگر اديان آسماني، شكل ابتدايي مذهبي انسان، توحيد بوده است. Monism ولي شرك و چندگانه پرستي Polytheism بعدها در گذشت تاريخ، عارض انديشه توحيدي گرديده و چهره پاك آن را تيره ساخته است. آيه زير اين حقيقت را روشن مي سازد:

«و ما ارسلنا من قبلك من رسول الا نوحي اليه انه لا اله الا انا فاعبدون» (انبياء 25)

«ما هيچ پيامبري را پيش از تو نفرستاده ايم، جز اينكه به او وحي كرديم كه جز من (خدا) معبودي نيست. پس عبادت تنها خداي را به جاي آوريد.

به قول «عباس عقاد» احساس مذهبي و انديشه خدا در انسان بمانند پديده هاي طبيعي و ريزه كاريهاي علمي دقيق و پيچيده و مرموز نيست، كه نياز به تحقيق در عناصر پيچيده تشكيل دهنده آن داشته باشيم. بلكه احساس مذهبي انگيزه اي است لطيف كه هر كس اعم از عالم و جاهل به اندازه درك خود از آن برخوردار است. [1] .

اين حقيقتي است كه در همه اديان اعم از توحيدي و غير توحيدي به چشم مي خورد كه در آغاز به شكل ساده و بي آلايش و زلال شروع شده و سپس به شرك و تحريف و غلدو بت پرستي آلوده شده است.

اندرولانگ Andrew Lang از دانشمندان معاصر آلماني ويلهم اشميت و ديگر علماي اديان اعتقاد دارند كه:

«وجود عقيده به «خداي يگانه» در كليه اقوام ابتدايي وجود دارد. توحيد، قديمي ترين شكل ديني انسان است.» [2] .

2- در آداب و رسوم اجتماعي، قرباني كردن انسان در برابر بت و انواع خدايان ديگر، نوع ديگري از انحراف و آفت بوده است كه به نام مذهب كرامت انسان را لكه دار مي كرد و انسان با آن همه استعدادهايش در برابر بتها، قرباني مي شد. ابراهيم، قهرمان توحيد، اولين پيامبر الهي است كه اين خرافه را لغو كرده و دين را از آفت بت پرستي نجات داده است.

3- غلو و تحريف شخصيتهاي ديني، نوع ديگر آفتي است كه دامن مذهب را آلوده ساخته و مي توان گفت كه اين آفت، در آيين مسيحيت و برهمايي، ظهور بيشتري يافته است. «بودا» در اديان شرقي، نخستين مصلحي است كه غلو در تقديس رهبران ديني را به شدت مورد انتقاد قرار داده و واسطه فيض بودن روحانيون برهمايي را از ريشه انكار مي كند و در نتيجه براي وصول به حقيقت «نيروانا» رسيدن از راه دل را توصيه مي نمايد. [3] .

و محمد (ص) آخرين پيامبر الهي است كه غلو اغراق در تقديس شخصيت ديني و خدا كردن انسان را كه در مسيحيت زمان بعدي، ظهور يافته است، به سختي مورد انتقاد قرار مي داد و آن را نفي مي كرد. قرآن مي فرمايد:

«قل يا اهل الكتاب لا تغلوا في دينكم غير الحق و لا تتبعوا اهواء قوم قد ضلوا من قبل و اضلوا كثيرا و ضلوا عن سواء السبيل» (مائده 77)

و «يا اهل الكتاب لا تغلوا في دينكم و لا تقولوا علي الله الا الحق انما المسيح عيسي بن مريم رسول الله... و لا تقولوا ثلاثة انتهوا خيرا لكم (النساء / 171)

در اين دو آيه به صراحت، غلو و اغراق درباره شخصيت ديني و خدا كردن انسان نهي شده است. حتي مدح بيش از اندازه ي انسان و تعريف بي جاي او، بي آنكه ارزيابي درستي از واقعيت و حقيقت به عمل آيد، نوعي غلو و تحريف شخصيت تلقي گرديده است و به بيان امام علي (ع):

«ان كثرة الاطراء تحدث الزهو و قدني من الفرة» [4] اغراق و مبالغه گويي در مدح شخصيتها در شنونده موجب كبر و غرور مي شود و در گوينده، حقارت ايجاد مي كند و از كرامتش مي كاهد.

آري تقديس بي جا و اغراق گويي در مدح شخصيتها در تعاليم اسلامي، نوعي «شرك خفي» تلقي گرديده و با روح توحيد ناب محمدي كمال منافات را دارد.

4- در زمينه ي فكر و عمل، شواهد زيادي در فرهنگ جاهليت وجود داشته است كه نوعي خرافه و موهوم پرستي را اشاعه مي داده است. پس از ظهور اسلام، پيامبر، كلا فرهنگ جاهلي را باطل كرده و به جاي آن، تعاليم سالام را رواج داد. او در نامه تاريخي خود به «معاذ بن جبل» هنگامي كه او را به يمن اعزام مي فرمود، چنين مرقوم داشت: «و امت امر الجاهلية» «هر گونه فرهنگ جاهليت را نابود كن» و در فتح مكه به صراحت اعلام فرمود: «كل ما في الجاهلية اضعه تحت قدمي» هر فرهنگي كه در جاهليت وجود داشت، آن را ملغي اعلام مي كنم و زير پاي خود مي گذارم.

در قرآن وصف پيامبر (ص) مي گويد: «و يضع عنهم اصرهم و الاغلال التي كانت عليهم» (اعراف 57)«او هر گونه سختيها و مشقتها و زنجيرهايي كه بر افكار و اندام آنها تنيده شده است، پاره مي كند و نابود مي سازد.»

پيامبر نه تنها در دوره رسالت خود انواع خرافات فكري و اجتماعي را ابطال كرد، بلكه حتي در دوره كودكي هم، به جهت حفاظتي كه خداوند او را از شرور و تعويذها نگه مي داشت، كرامتي كرده و رشته خرافات را پاره كرد.

در سيره پيامبر آمده است: حليمه مي گويد: «وقتي كه محمد (ص) به سه سالگي رسيد، روزي گفت: مادر چه شده است كه برادرانم (برادران رضاعي) را در روز نمي بينم؟ حليمه گفت: پسرم آنها گوسفندان را به چرا مي برند. گفت: پس چرا من نتوانم همراه آنها بروم؟ گفتم: راستي دوست داري كه همراه آنها به صحرا بروي؟ گفت: آري، حتما. حليمه گويد: فرداي آن روز او را تدهين كردم و سرمه به چشمانش زدم و به گردنش تعويذي (سنگي يماني) آويزان كردم (كه به زعم خودم او را از شر جن نگه دارد) محمد (ص) تعويذ را با عصبانيت پاره كرد و گفت: «مهلا يا اماه فان معي من يحفظني.» [5] مادرم آرام باش همراه من كسي هست كه مرا از گزند حوادث نگه مي دارد.»

از اين روايت به خوبي استفاده مي شود كه پيامبر با هر گونه خرافات از قبيل انواع تعويذها و حرزها كه در جاهليت رواج داشته است، مخالف بوده و آن را منافي توحيد مي دانسته است و طبيعي است كه اين گونه خرافه ها، تعويذها، حرزها كه بيشتر به عملكرد ساحران و فالگيران شباهت دارد، با روح اسلام كه هر گونه زنجيرهاي خرافات را پاره كرده است، منافات دارد. ولي متأسفانه امروزه همين نوع تعويذها و... به نام ادعيه از طرف عده اي عوامفريب ترويج مي شود و بدبختانه به نام مذهب نيز رواج مي يابد!

آري پيامبران همواره در تغيير جامعه ها و انديشه ها، دست به انقلاب فرهنگي مي زنند و در راه گسترش فرهنگ نو و مبارزه با كهنه پرستي و خرافات از هيچگونه محافظه كاري، ترس و واهمه ندارد و به طور انقلابي اصلاحات اجتماعي را انجام مي دهند، و دقيقا همين ويژگي و انقلاب فرهنگي آنها از گروه محافظه كاران و روحانيون مذاهب كه نهاد مذهب را به سود خود استخدام مي نمايند، تمايز مي دهد و مشخص مي نمايد.


پاورقي

[1] کاتب واقدي، محمد بن سعد: طبقات الصحابه، ج 1، صفحه 85 دارصادر بيروت 1975.

[2] عقاد، محمود: الله نشأة العقيدة الالهية، صفحه 40 چاپ قاهره 1965.

[3] Andrew Lang - The Making of Religion P.95 New york 1983.

[4] امام علي (ع): نهج‏البلاغة، صبحي صالح صفحه 530 مرکز البحوث الاسلامية، قم 1395 ه.

[5] علامه مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، ج 15، صفحه 392.