بازگشت

پيشرفت در سايه نظم


انـسان با اين كه ارزنده ترين و تواناترين پديده هستي بر روي كره زمين است، براي ادامه حيات مجبور به بهره وري از مواهب طبيعي است. امّا همچون حيوانات، نمي تواند مواد لازم را بـراي زيست خود از قبيل خوراك، پوشاك و لوازم رفاه و آسايش را بدون ابزار و آلات فراهم سازد.

آفـريـدگـار جهان به انسان عقل، درايت و استعدادي داده است. كه با آنها مي تواند تمام نيروهاي سركش طبيعت را مسخر كند و در خدمت منافع خود به كار بگمارد. به همه جا و همه چـيـز چـيـره شـود و بـا سر پنجه علم گره هاي كور مشكلات را بگشايد، با مته هاي عظيم دل كـوه را شـكـافته و با ابزار كشاورزي زمين را شخم زده و در آن بذر بپاشد، با پرو بـال دانـش چـون عـقاب در فضاي بيكران اوج گيرد و در سطح ماه فرود آيد و خاك و سنگ آنـجـا را بـه زمـيـن آورد. بـا كـشـتـيهاي غول پيكر سينه امواج خروشان دريا را بشكافد و عرصه را بر نهنگان دريا تنگ نمايد.

ولي واضـح اسـت ايـن كارها براي يك فرد به تنهايي ميسر نيست آدمي حتي بدون همياري هـمـنـوعـان خود قادر به تهيّه لوازم ساده زندگي خود نخواهد بود. زيرا گاهي دستيابي بـه چـيـزي يـا سـاخـتـن كـالايـي بـسـتـگـي بـه پـروژه عـظـيمي دارد كه هزاران انسان در مراحل گوناگون آن بايد طرح ريزي و انديشه و كار كنند و به همين جهت انسانها نيازمند هـمـكـاري و تـشـريـك مـسـاعـي بـا يـكـديـگـرنـد و بـايـد بـه صـورت اجـتـمـاعـي وسايل زيست خود را فراهم آورند و از اينرو است كه انسان را ذاتاً اجتماعي دانسته اند.

جـامـعـه شـامـل افـرادي بـا اسـتـعدادها، توان ها و سليقه هاي مختلف است كه آنگاه به اوج مـقـاصـد عـالي خـود خـواهـنـد رسـيـد كـه در تـهيّه و بكاربردن ابزار، تملّك مواهب طبيعي، توليد، توزيع و مبادله كالا، روابطي منظم و عادلانه داشته باشند. آدميان اگر زندگي اجتماعي خود را در چارچوب سازمانهايي با ضابطه هاي معيّن از سنت و اخلاق و دين به پـيـش بـبـرنـد، بـه عـالي تـريـن مـدارج كـمـال خـواهـنـد رسـيـد. و در مـقـابل، افرادي هم كه به حكم غريزه اجتماعي بودن مجبور شده اند تا در چارچوب جامعه اي معين گردآيند، اگر دچار بي نظمي بشوند، شخصيت خود را از دست مي دهند و نه تنها بـه صـورت پـاره هايي از يك جامعه پر هرج و مرج در مي آيند بلكه باعث تباهي خود و جامعه مي شوند.

جـامـعـه اي كـه نـظـم نـدارد، هدف واراده ثابتي را تعقيب نمي كند و در مسير پرپيچ و خم زنـدگـي و در دريـاي مـتـلاطم حوادث روزگار چون كشتي شكسته و بي لنگر دستخوش ‍ امواج خروشان گرديده و از رسيدن به ساحل نجات باز مي ماند.

بـي نـظـمـي، از عـوامـل مـهم ضعف و شكست جوامع بشري و موجب توقف خيزشها و حركتهاي انـسـاني است و هر جامعه به همان اندازه كه از نظم فاصله مي گيرد به شكست و ناكامي نـزديـكـتـر خـواهـد شـد. تـرديـدي نيست كه داشتن انرژي و قواي فكري به تنهايي نمي تـوانـد جـامـعـه اي را بـه قـله هـاي رفـيـع تـرقـي و كـمـال بـرساند بلكه در سايه سازماندهي و نظم صحيح روابط اجتماعي است كه افراد مي توانند فعاليّت مشترك خود را به انجام رسانده و به يك عصر طلايي گام نهند.

مـطـالعه پيشرفتهاي علمي و فني جوامعي كه كارها و وظايف خود را بطور منظم انجام داده انـد آدمي را دچار شگفتي مي سازد كه چگونه كار و تلاش سازماندهي شده و منظم در مدت كـوتـاهـي، سـطـح زنـدگـي عمومي را بيش از حدّ انتظار بهبود بخشيده و تحولات هيجان آوري در آنـهـا پـديـد آورده اسـت؛ بـه طـوري كـه از يـك جامعه كشاورزي سنتي به جامعه پوياي صنعتي و يا كشاورزي بسيار مدرن متحول شده اند.

آنان كه در زندگي برنامه منظمي نداشته و هدف خاصي را تعقيب نمي كنند، مجبورند هر روز مـسـيـر فـكـري خـود را عـوض كـنـنـد، و در نـتـيـجـه در جنگل تصميمات رنگارنگ آرمانهاي خود سردر گم مي شوند و همواره راهي را رها ساخته راه ديگري در پيش مي گيرند و همين كه به مشكل يا مانعي رسيدند عقب نشيني مي كنند. انسان بي نظم اگر معتقدات خوبي هم داشته باشد نتيجه مطلوبي از آن نمي گيرد و معتقداتش مـانـنـد مـصـالح سـاخـتـمـانـي اسـت كـه بـي حـسـاب رويـهـم ريـخـته و ساختمان مرتبي را تشكيل نداده است.

در زندگي نوابغ بزرگ جهان، آنها كه توانستند با فروغ انديشه خود گوشه اي از شـبـستان تاريك حيات را نوراني سازند، اين نكته به وضوح به چشم مي خورد كه آنان براي رسيدن به هدف خود برنامه روزانه خود را مانند ساعت تنظيم مي كردند و از انجام آن لحـظـه اي غـفـلت نـمي ورزيدند. بطور مثال: (كانت آلماني زندگاني مرتب و منظمي بـراي خـود تـرتيب داده، در ساعت مقرّر از خواب برمي خاست و در عرض روز كارهاي معيّن انجام مي داد، به اندازه معين مي خورد و مدّت معيّن مي خوابيد...) [1] .


پاورقي

[1] سير حکمت در اروپا، محمد علي فروغي، ج 1، ص 214.