بازگشت

اهميت نظم


جهان مادّي جهاني منظم و هيچ موجودي بدون حساب و بيهوده آفريده نشده است. انسان نيز چون يكي از پديده هاي اين جهان است، طبيعي است كه نظم و ترتيب را در زندگي خويش مراعات كند. به گفته روانشناسان:

(احـتـيـاج بـه نـظـم و تـرتـيـب، جـزء احـتياجات اساسي رواني محسوب مي گردد، رنگ و شكل خاصّي به زندگي مي دهد. افراد ميل دارند زندگي فردي و جمعي خود را تحت نظم و قاعده مشخصّي درآورند.) [1] .

نـگـاهـي گـذرا بـه حـجـم زياد كتابهاي قوانين و مقررات و بودجه هاي هنگفتي كه صرف قـانـونـگـذاري و تـنـظـيـم آنـهـا مـي شـود و اهـمـيـّتـي كـه هـمـه مـلل جـهـان بـه آن مـي دهـنـد، ضـرورت و لزوم نـظم فردي و اجتماعي را در زندگي بشر آشكار مي سازد. تجربه نيز نشان داده است كه فرد يا اجتماعي كه برنامه ريزي دقيق و حساب شده اي داشته از زندگي بهتر و پيشرفته برخوردار بوده است و افراد بي نظم همواره از رسيدن به اهداف خود باز مانده اند.

اسـلام بـه عـنـوان ديـني جهاني و جامع، بر برنامه ريزي در زندگي فردي و اجتماعي پـيروان خويش تأكيد دارد و از آنها خواسته است تا تمام كارهاي خود از كوچكترين حركت هـاي فـردي تـا بـزرگـترين تصميم هاي اجتماعي را طبق قانون و به صورت منظم انجام دهـنـد و از بـي بـرنـامـگـي بـپـرهيزند؛ چرا كه تمام احكام، مقرّرات، واجبات، مستحبات، مـحـرمات، مكروهات و... در اين جهت بوده و همه يك برنامه دقيق و منظمي است كه مسلمانان از آغاز تا پايان زندگي، تحت نظم خاصي قرار دهد.

تـوجـه بـه اوقـات نـمـاز، زمان پرداخت خمس و زكات، روزه، تقسيم ارث، حجّ و ظرافت و دقـتـي كـه در تمام قوانين اسلام و در تمام ابعاد آن بكار رفته است، روشن مي سازد كه خواست الهي آن است كه همه امور انسانها با نظم و برنامه انجام گيرد. اسلام حتي براي شيوه خوابيدن، كميّت و كيفيت خوراك، پوشاك، راه رفتن و وارد شدن در اماكن مختلف و... برنامه دارد.

در دنـيـاي كـنـونـي نيز حركت قطارها، هواپيماها، ساعات كار ادارات و كارخانجات و... با دقـيـقـه و ثانيه سنجيده مي شود و با ورود كامپيوتر در عرصه زندگي، نظم و ترتيب دقيق تر و بهتر انجام مي گيرد.

مـي تـوان گـفـت مـنـظـم زنـدگي كردن جزء ضروريات زندگي امروز بشر و مورد پسند عـقـل و ديـن اسـت و اگر بخواهيم خود را از دايره نظم كه امروزه همه جامعه را تا حدّ زيادي احاطه كرده است خارج كنيم، با مشكلات زيادي روبرو مي شويم.


پاورقي

[1] مقدمه روانشناسي، شريعتمداري، ص 149.