بازگشت

نظارت مردم بر دولت در منابع اسلامي


روايـات اسـلامـي و سـيـره و روش زمامداران صدر اسلام مبيّن ضرورت نظارت همگاني در فرهنگ اسلام مي باشد:

1 ـ امام علي (ع) در پاسخ ستايش فراوان يكي از اصحاب فرمود: (با من سخناني را كه براي (خوش آمد) گردنكشان گفته مي شود نگوئيد و... خشم خود را از من پنهان ننمائيد و به مدارا و چاپلوسي با من آميزش نكنيد. گمان مبريد اگر درباره من حقّي را بگوئيد بر مـن دشـوار آيد و گمان نكنيد كه مي خواهم خود را بزرگ جلوه دهم. اگر كسي، سخن حقّي را كـه بـه او گـفـتـه شـد و يا عدلي را كه به او عرضه شد، دشوار شمرد، بي گمان عـمـل بـه حـقّ و عـدل بـه او دشـوارتـر اسـت. پـس، از گـفـتـن حـقّ و مـشـورت بـه عـدل، از مـن خـودداري ننمائيد، زيرا من آن چنان برتر نيستم تا از خطا مصون و در رفتار ايمن باشم، مگر آنكه خدا مرا بر نفس خود مسلط كند) [1] .

2 ـ در فرمان به مالك اشتر امام مي فرمايد: (برگزيده ترين وزرايت از كساني باشد كه سخن تلخ حقّ به تو بيشتر بگويد و كمتر تو را در گفتار و كردارت، كه خدا براي دوسـتـانـش ‍نـمـي پـسـنـدد، بـسـتـايـد اگـر چـه سـخـن تـلخ و كمتر ستودن موجب دلتنگيت شود) [2] .

3 ـ امـام حـسـيـن (ع) در يـكـي از خـطـابه هاي خود مي فرمايد: (اي مردم، پيامبر خدا(ص) فـرمـود، هـر مـسـلمـانـي بـا سـلطـان زورگـويـي مـواجـه گـردد كـه حـرام خـدا را حلال نموده و پيمان و عهد الهي را درهم شكند، با سنّت و قانون پيامبر از در مخالفت درآيد و در مـيـان بـنـدگـان خـدا راه گـنـاه و مـعـصـيـت پـيـش گـيـرد، ولي آن فـرد در مقابل چنين سلطاني با عمل و يا با گفتار اظهار مخالفت نكند، بر خداوند است كه اين فرد (ساكت) را به عذاب همان طغيانگر گرفتار كند) [3] .

4 ـ بـا مـروري بر وقايع زمان رسول اللّه (ص) و خلفاي راشدين، مشخص مي شود كه مـسـلمـانـان تـربـيـت يـافـتـه صدر اسلام در مقابل حكومت احساس مسئوليّت مي كردند و در مـقـابـل كـجـي ها و اشتباهات آنها اعتراض مي نمودند و آنها را به عدالت و تقوا دعوت مي كردند و خلاصه آنكه نظارت بر اعمال حكومت را حقّ خود مي دانستند. از بين روايات عديده، ايـن روايـت مـشـهـور است كه عمر خليفه دوم راشدين در آغاز خلافت بر فراز منبر نشست و خـطـبـه مـفـصّلي خواند و گفت: اگر من از صراط حقّ و عدالت كج شدم شما مرا راست كنيد. يـكـي از افـراد عـادي مـسلمانان دست به شمشير كرده فرياد زد: اگر تو راست نشدي با شمشير كج مستقيمت مي سازيم [4] .


پاورقي

[1] نهج البلاغه، فيض، ص 686 ـ 687.

[2] همان، ص 999.

[3] ابـو جـعـفـر مـحـمـّد بـن جـريـر طـبـري: تـاريـخ الرّسل و الملوک، ترجمه ابوعلي بلعمي، ج 7، ص 200.

[4] شـيـخ مـحـمـّد حـسين نائيني: تنبيه الامّه و تنزيه الملّه (با توضيحات آيت اللّه طالقاني)، پانويس ص 16.