بازگشت

موارد رسيدگي علي بن ابيطالب به امور حسبه


در (كنزالعمال) از كليب بن وائل ازدي نقل مي كند كه گفت: علي بن ابي طالب (ع) بر صنف قصّاب گذشتند و فرمودند:

(يا معشر القصابين لا تنفخوا فمن نفخ اللحم فليس منّا) [1] .

اي جماعت قصاب باد به گوشت نكنيد كسي كه چنين كند از ما نيست.

علي (ع) به مالك اشتر امر كرد كه تجّار را از احتكار و حبس طعام منع كند:

(فامنع من الاحتكار فان رسول الله (ص) منع منه) [2] .

عـلي (ع) به رفاعة قاضي خود در اهواز امر كرد كه مردم را از احتكار نهي كند و مرتكبين اين عمل را به اشدّ مجازات كيفر نمايد. [3] .

و در خـبـر حبابه و البية است كه گفت: ديدم اميرالمؤمنين (ع) را در شرطة الخميس كه با او تـازيـانـه دوسـري بـود، مـي زد بـه كـسـانـي كـه مـارمـاهـي مـي فـروخـتـنـد و ني مي زدند. [4] .

در صـحـيـحـة هـشـام بـن سـالم از حـضـرت امـام صـادق (ع) نـقـل شـده كـه عـلي (ع) مردي را كه در مسجد قصّه گوئي و داستان سرائي (بيهوده) مي كرد او را تازيانه زدند و از مسجد بيرونش كردند. [5] .

كـليـنـي و شـيـخ بـه سـنـد خـود از جـابـر از حـضـرت بـاقـر(ع) نـقـل مـي كند كه فرمود: اميرالمؤمنين (ع) در كوفه هر روز وارد بازار مي شد و به تمام بازارها سر مي زد در حالي كه تازيانه اش دو طرف داشت و همراه او بود، صدا مي زد:

اي جـمـعـيـت كـسـبـه و بـازاريان داراي تقوي باشيد. وقتي صداي آن حضرت را مي شنيدند آنـچـه در دسـت داشـتـنـد بر زمين مي نهادند و گوش به سخنان آن حضرت مي دادند كه مي فـرمـود: در شـروع كـار طـلب خـيـر از خـدا را مـقـدّم بـداريـد؛ سـهـل المـعـامـله بـاشـيـد؛ حلم و بردباري را در خريد و فروش رعايت كنيد و از قسم دروغ بـپـرهـيـزيـد؛ گـرد ظـلم نـگرديد؛ با مظلومين منصفانه رفتار كنيد؛ نزديك ربا نشويد و رعايت وزن و كيل شرعي را بنمائيد؛ جنس ‍ ديگران را به قيمت كم نخريد و فساد در روي زمين ننمائيد. صدوق رحمة الله عليه هم به سند خود از محمّد بن قيس از امام باقر (ع) اين حديث را نقل مي كند. [6] .

در كـتـاب (غـارات) بـه سـنـد خـود از ابـي سـيـعـد نـقـل مـي كـنـد كـه عـلي (ع) وارد بـازار شـده و مـي فـرمـود: اي اهـل بـازار بـپرهيزيد و داراي تقوي باشيد؛ از قسم در معامله اجتناب كنيد چون هم جنس و هم بـركـت را از بـيـن مـي بـرد؛ تـاجـر فـاجـر اسـت مگر كسي كه طرف حق را بگيرد و حق را بدهد. سپس يكي دو روز مدت كوتاهي مكث مي فرمود و مجدداً به بازار مي آمد و همين كار را انجام مي داد. [7] .

اصبغ مي گويد:

عـلي (ع) سـوار بـر مـركب رسول خدا مي شد كه نام آن شهباء بود و در بازار مي گشت. روزي بـه بـازار قـصـابـهـا وارد شـد، فـرمـود: اي جـماعت قصاب در كشتن گوسفند مواظب باشيد؛ عجله نكنيد تا روح از بدن جدا شود و در گوشت ندميد.

سـپـس بـه بـازار خـرمافروشان رفت و فرمود: خرماي خوب را از بد جدا كنيد و در انظار مـردم قـرار دهـيـد. سپس به بازار صرّافها و پارچه فروشان و خياطها و زرگرها رفت و با صداي بلند فرمود: مواظب باشيد مؤمن باشيد و سوگندتان راست باشد؛ از سوگند دروغ بـپـرهـيـزيـد كـه هـرگـز مـقـدس نـخـواهـد بـود كـسـي كه قسم دروغ به نام خدا ياد كند. [8] .

ايـنـها كمي از مواردي است كه پيامبر بزرگ اسلام و علي بن ابي طالب (ع) خود متصدّي آن و يا ديگران را وادار به اجراء اين برنامه مي كردند.

مـقـصـود از نـقـل ايـنـهـا ايـن نيست كه در همه مدّعي صحت سند باشيم يا دلالت تام، بلكه غـرض ايـن اسـت كـه نـشان داده شود چگونه اين دو بزرگوار نظم جامعه و اداره اموري كه حتماً بايد انجام بگيرد را خود شخصاً به عنوان امور حسبه به عهده مي گرفتند.


پاورقي

[1] همان مدرک، حديث 9969.

[2] نهج البلاغه، نامه 53، ص 438 صبحي صالح.

[3] ولايـة الفـقـيـه، ج 2، ص 266؛ بـه نـقـل از دعـائم الاسـلام، ج 2، ص 36، کـتـاب بـيـوع، فصل 6.

[4] وسائل الشيعة، ج 16، ص 332، باب 9 از ابواب اطعمه محرمه، حديث 3.

[5] همان مدرک، ص 578، باب 4 از ابواب بقية الحدود، حديث 1.

[6] همان مدرک، ج 12، ص 283، باب 2 از ابواب آداب التجارة، حديث 1.

[7] ولايـة الفـقـيـه، ج 2، ص 268؛ بـه نقل از الغارات، ج 1، ص 110.

[8] هـمـان مـدرک، بـه نـقـل از دعـائم الاسلام، ج 2، ص 538، کتاب آداب القضاة، حديث 1913.