بازگشت

مبارزه با ريشه هاي فساد


هـمـان گـونـه كـه نـبـاتات و گياهان و حيوانات از آفتهاي گوناگون مصونيت نداشته و نـدارند انسانها نيز از نظر فردي و اجتماعي از آفات مصون نيستند. يكي از آفتهائي كه در جامعه سبب فساد فرد و جامعه هر دو مي شود مسكرات و مواد مخدّر است. اسلام مبارزه اش با اين نوع فساد ريشه اي است.

ابن اخوه در كتاب (معالم القربة) در باب سوّم چنين مي گويد:

اگـر نـزد مـسـلمـانـي آشـكـارا شـراب ديده شود محتسب بايد آن را به زمين بريزد و او را تـأديب نمايد و اگر كافر ذمي باشد تأديبش به اين است كه براي مردم برملا كنند و او را به مردم بشناساند! اين تأديب او است.

مـبـارزه بـا مـسـكرات مربوط به محتسب بوده و مسئله حرمت خمر و مبارزه با آن و حدّي كه در روايـات تـعـيـيـن شده در عصر و زمان ما اين برنامه را به دستور قاضي شرع اجراء مي كنند و حدّ مي زنند. به متن كتب فقهي توجه مي كنيم:

كـسي كه مست كننده را بنوشد يا آب جو را در حالي كه عالم به حرمت باشد؛ داراي اختيار و عـقـل باشد؛ به حدّ بلوغ نيز رسيده باشد حدّ بر او اجراء مي گردد. فرقي بين كم يا زيـاد مـسـكـر وجـود نـدارد هـمـانـطـور كـه فـرقـي بـيـن مـسـكـرات از خـرمـا و كـشـمش نيست. [1] .

صحيحة محمد بن اسماعيل بن بزيع از حضرت ابي الحسن (ع) دلالت بر اين معني دارد:

(قال سألته عن الفقاع، فقال: هو خمر و فيه حد شارب الخمر) [2] .

در پاسخ از فقاع فرمودند: خمر است و حدّش نيز حدّ شارب خمر.

معتبره ابن فضال:

(قـال كـتـبـت الي أبـي الحـسـن (ع) أسـأله عـن الفـقـّاع، فقال: هوالخمر و فيه حدّ شارب الخمر.) [3] .

و صحيحة سليمان بن خالد:

(قـال كـان أمـيـرالمـؤمـنين (ع) يجلد في النبيذ المسكر ثمانين كما يضرب في الخمر و يقتل في الثالثه كما يقتل صاحب الخمر) [4] .

عـلي (ع) در نـبـيـذ مست كننده 80 تازيانه مي زد همانطور كه در خمر و در مرتبه سوّم مي كشت مثل نوشنده شراب.

مي بينيم كه فقهاء شيعه طبق آيات قرآن كه صريحاً خمر را حرام كرده و روايات زيادي ـ از بـاب نـمـونه به اين سه روايت ـ تمسك جسته و شارب خمر را حدّ مي زنند و در صفحه بعد مي خوانيم كه علي (ع) چگونه و به چه كساني حد زدند.


پاورقي

[1] مباني تکملة المنهاج، ج 1، ص 267.

[2] وسائل الشيعة،ج 18، ص 479، أبواب حدّ المسکر، باب 13، حديث 1.

[3] وسائل الشيعة، ج 17، ص 287، أبواب الأشربة المحرمة، باب 27، حديث 2.

[4] وسائل الشيعة،ج 18، ص 478، أبواب حدّالمسکر، باب 11، حديث 13.