فرهنگ اومانيسم
فـرهـنگ حاكم در دوران نوزايي، فرهنگ (اومانيسم) (Humanism) است. اومانيستها بر آن بـودنـد كـه هـويـت و اسـتـقـلال روحي انسان را كه در عصر كلاسيك دارا بود و در قرون وسـطـي از دسـت داده بود، ديگر بار به او برگردانند. و آن، همان روح (آزادي) بود، كه ادعاي خودمختاري و خود رهبري (Autonomy) آدمي را توجيه مي كرد و به او اجازه مي داد تـا در حـالي كـه خـود را گـرفـتـار طـبـيـعـت و تـاريـخ مـي ديـد، بـه دنبال قابليتي باشد كه بتواند طبيعت و تاريخ را قلمرو حكومت خود بسازد و بر آن مسلط شود.
آزادي مـورد نـظـر اومـانـيـسـتـهـا، عـبارت بود از اختياري كه بتوانند آن را در طبيعت و جامعه اعـمـال نـمـايـنـد. ايـن آزادي، در مـقـابـل تـفـكـر پـذيـرفته شده در قرون وسطي بود كه بـراساس آن امپراتوري كليسا و اصول فئوداليه،نگهبانان نظم حاكم بر جهان تلقي مـي شـدند و انسان مجبور به پذيرش صرف بود، چنان پذيرشي، كه كمترين تغييري در آن ممكن نبود. [1] .
پاورقي
[1] سيري در مباني فکري ـ فلسفي تمدن و فرهنگ غرب، ميهن عرب، شماره 6.