بازگشت

امام حسين قبل از نهضت عاشورا


طرز برخورد مردم با دين اسلام پس از رحلت پيامبر گرامي اسلام به سه صورت بوده است:

الف: يـكـي بـرخـورد مـصـلحـت جـويـانـه و دسـت كـم از سـر نـاآگـاهـي و تـأويـل گـرايـانـه كـه در دوره پـيـش از عـثـمـان مـطـرح بود. يعني خط مياني قريش كه مـلاحظات مختلفي داشت و از نظر دين شناسي هم نگرش مصلحت جويانه و بدعت گرايانه را دنـبـال مـي كـرد. دقـيـقـا هـمـيـن مـصـلحـت انـديـشـي بـود كـه خـط ولايت را به خط خلافت تبديل كرد.

ب: بـرخـورد سـودجـويـانـه بـا ديـن و ارائه تعبيري اشرافي از آن. همان چيزي كه در سـوره عـبـس و تـولي قـرآن از آن نـهـي كـرده؛ يـا در آيه كنز با آن مقابله نموده و يا در قـصـص انـبـيـاء آن را مـذمـت كـرده است. از اواخر دوره عثمان، تعبير اشرافي از دين براي امـويـان و حـتـي بـسـيـاري از اصـحـاب بـه نـظـر طـبـيـعـي و قـابـل تـوجـيـه درآمـد. ادعـاي ايـن كـه بـيـت المـال مـلك خـليـفـه اسـت (چـون مـال، مـال الله اسـت و خـليـفـه هم، خليفة الله!) [1] يا ادعاي اين كه (واو) آيه كـنـز جـزو آيـه نـيـسـت؛ و نزاع ابوذر و عثمان يا كاخ سبز معاويه در شام كه به بهانه عظمت اسلام و امثال اينها ساخته شد و همه نموداري از رشد تعبير اشرافي از اسلام در اين دوره بود. تعبير امام (ع) بر اين كه دين اسير دست اشرار بوده و آن را وسيله سودجويي قـرار داده بـودنـد، (فـإ نَّ هـذا الديـن كـان أسـيـراً فـي أيـدي الا شـرار، يـُعـْمـَل فـيـه بـالهـوي و تـُطـْلَب بـه الدنـيـا) [2] صراحت در همين نگرش دارد. فـرامـوش كردن سيره عملي پيغمبر(ص) در عرصه سياست و زندگي، نتيجه غلبه همين نگرش است.

ج: بـرخـورد ارادتـمـنـدانـه امام علي (ع) با كتاب و سنت كه مي توان از آن با عنوان خط اهـل بـيـت (ع) يـاد كـرد؛ حركتي كه اسلام را از دريچه خود اسلام و منابع اصلي آن يعني كـتـاب و سـنـّت مـي نگرد. آن هم به دور از مصلحت انديشي ها و بدعت گرايي ها. چنان كه وفـاداري امـام عـلي (ع) بـه قـرآن و سنت نبوي، به خوبي در نهج البلاغه منعكس است. روبـرو شـدن ايـشـان بـا بـدعـت هـا و تصورات مصلحت انديشانه كساني كه معتقد بودند اسـلام نـاقـص است و آنان بايد تكميلش كنند، نشانگر همين نگرش در امام است. وفاداري شخصي به سيره نبوي، زندگي ساده، حفظ و حراست از قرآن و حديث همه نشان از وجود اين نگرش در امام علي (ع) و اهل بيت (ع) دارد.

بـراي تـوجـيـه ايـن بـرخـوردهـاي مـتـفـاوت ـ و هـمـچـنـيـن بـه عـنـوان مـحصول اين قبيل برخوردها با دين ـ مي توان به مسأله ايجاد شبهات در دين اشاره كرد. حـتـي كـم مـانـده بـود كه قرآن را هم ضايع كنند. وجود شبهه در شناخت دين و اين كه كدام نگرش درست است، زمينه اختلاف و فتنه را در جامعه فراهم مي كند كه كرد.

از آثـار ايـن شـبـهـات، يـكـي آن بـود كه مرز مسلمان، مؤمن، كافر، فاسق و منافق در هم آمـيـخـته شد. از يك سو گفتن شهادتين براي اسلام آوردن كافي دانسته مي شد و از سوي ديـگـر، بـسياري از مسلمانان سودجويي و نفاق و فسق و فجور را پيشه مي كردند و حتي بـه بـغـي مـي گـرويـدنـد؛ بـدتـر آن كـه گـاه بـه نـام دين، با دين به مبارزه برمي خاستند. [3] .

امـام (ع) در تـمـامـي ايـن سـه دوره در مـتـن جـامـعـه اسـلامـي حـضـوري فعال داشت و نظاره گر اعمال نيك و بد گروه ها و افراد سودجو و فرصت طلب و قانون گريز از يك سو و خون دل خوردن پدر و برادرش امام حسن (ع) بود.


پاورقي

[1] بـنـگـريد: التذکرة الحمدونيه، (تصحيح احسان عباس، بيروت، 1996) ص 3، ص 43.

[2] نهج البلاغه، نامه 53.

[3] بـرگـرفـتـه از تـأمـلي در نـهـضـت عـاشـورا، رسول جعفريان، صص 42 ـ 43.