بازگشت

عمل به تكليف


مـكـتـبـي بـودن يـك مـسـلمـان را از اينجا مي توان شناخت كه در همه ابعاد زندگي وكارهاي فـردي و اجـتـمـاعـي، نـسـبـت بـه آن چـه (وظـيـفـه ديـنـي) اسـت، مـتـعـبـّد و عـامـل بـاشد. تكليف در شرايط مختلف فرق مي كند. ممكن است مطابق خواسته قلبي انسان بـاشـد يـا مـخـالف، مـورد پـسـند مردم باشد يا نه. مسلمان چون در برابر خداوند تعهّد سـپـرده اسـت، عـمـلكـرد او نـيـز بـايـد طـبـق خـواسـتـه او بـاشـد و هـيـچ چـيـز را فـداي (عـمـل بـه تـكـليـف) نكند. در اين صورت، هر چند بظاهر شكست هم بخورد، ولي پيروز است، چون در انجام وظيفه كوتاهي نكرده است.

فـرهـنـگ (عـمـل بـه تـكـليـف) وقـتي در جامعه و ميان افرادي حاكم باشد، همواره احساس ‍ پـيـروزي مـي كنند. به تعبير قرآن كريم به (اِحْدي الحُسنَيَين) [1] دست مي يـابـند و در مبارزات هم چه كشته شوند چه به پيروزي نظامي و سياسي برسند، هر دو صورت براي آنان خوب است.

امـامـان شـيـعـه، در شـرايـط مـخـتـلف اجـتـمـاعـي طـبـق تـكـليـف عـمـل مـي كـردنـد. حـادثـه عـاشـورا نـيـز يـكـي از جـلوه هـاي عـمل به وظيفه بود و تكليف را هم اقتضاي شرايط و شناخت زمينه ها تعيين مي كرد، البته در چـهـارچـوب كـلي ديـن و مـعـيـارهـاي قرآني، فرياد يا سكوت، قيام يا قعود امامان نيز تابع همين تكليف بود.

امـام حـسـيـن (ع)، بـا آنـكه امام بر حق بود و خلافت و رهبري را حق خود مي دانست، ولي در نامه اي كه به اهل بصره نوشت، فرمود: قوم ما حكومت را براي خود برگزيدند و ما به خـاطـر آنـكـه تـفـرقـه امـّت را خوش نداشتيم به آن رضايت داديم، در حالي كه ما خاندان پيامبر مي دانيم كه ما به خلافت و رهبري، شايسته تر از كساني هستيم كه آن را برعهده گـرفـتـه انـد. [2] هـمـان حـسـيـن بـن عـلي (ع) كـه يـك لحـظه هم حكومت يزيد را تـحمّل نكرد، ده سال در حكومت معاويه زيست و دست به قيام نزد، چرا كه تكليف امام در اين دو دوره، متفاوت بود. تعبّد يك مسلمان به (حكم دين) بسيار مقدّس و ستودني است. ايامي كـه مـسـلم بـن عـقـيـل در كـوفـه و در خانه هاني پنهان بود، روزي (ابن زياد) به عنوان عيادت هاني به خانه او آمد. نقشه ترور ابن زياد را كشيده بودند، ولي مسلم براي اجراي برنامه از نهانگاه بيرون نيامد و ابن زياد از خانه بيرون رفت. وقتي پرسيدند چرا ا و را نـكـشـتـي؟ گـفـت: دو چـيـز سـبـب شـد، يـكـي ايـنـكـه هـانـي خـوش نـداشـت كـه قـتل در خانه او انجام گيرد، ديگر آنكه به ياد حديث پيامبر افتادم كه (ايمان بازدارنده ترور است.) [3] .

امام حسين (ع) وقتي مي خواست از مكه به سوي كوفه بيرون آيد، بعضي از اصحاب، از جـمـله ابـن عـبـاس او را نـصيحت مي كردند كه رفتن به سمت عراق، صلاح نيست. ولي امام حـسـين (ع) به او فرمود: با آنكه مي دانم تو از روي خيرخواهي و شفقت چنين مي گويي، امـا مـن تـصـمـيـم خـود را گـرفـتـه ام. [4] در مـنـزل (صـفـاح) نـيز پس از ملاقات با فرزدق و گزارش او به امام از اوضاع نامطمئنّ كوفه، حضرت فرمود:

اگـر قـضـاي الهـي بـر هـمـان چـه كـه دوسـت مـي داريـم نازل شود، خدا را بر نعمت هايش سپاس مي گوييم و از او براي اداي شكر، كمك مي خواهيم و اگـر تـقـديـر الهـي مـيـان ما و آنچه اميد داريم مانع شد، پس كسي كه نيتش حق و درونش تقوا باشد، از حق تجاوز نكرده است، و سپس به راه افتاد. [5] .

ايـنها همه نشان دهنده آن است كه امام، خود را بر انجام تكليف مهيّا كرده بود، نتيجه هر چه كـه بـاشـد، راضـي بود. وقتي دو نفر از سوي والي مكّه براي او امان نامه آوردند تا از ادامـه ايـن سـفـر بـازش دارنـد، حـضـرت فرمود: در خواب، پيامبر خدا را ديدم، به چيزي فرمان يافتم كه در پي آن خواهم رفت، به زيانم باشد يا به سودم... (اُمِرْتُ فيها بِاَمْرٍ اَنَا ماضٍ لَهُ، عَلَيَّ كانَ اَوْلي).

ايـن همان تبعيّت از تكليف است و احساس پيروزي در هر دو صورت، امام حسين (ع) فرموده است:

اَرْجُو اَنْ يَكُونَ خَيْراً ما اَرادَ اللّهُ بِنا، قُتِلْنا اَمْ ظَفِرْنا [6] .

امـيـدوارم آنـچـه خـدا بـراي ما اراده فرموده است، خير باشد، چه كشته شويم، چه پيروز گرديم.

امام امّت بر اساس همين فرهنگ مي فرمود:

(مـلتـي كـه شـهـادت بـراي او سـعـادت اسـت، پـيـروز اسـت... مـا در كـشـته شدن و كشتن پيروزيم.) [7] .

وقـتـي نـامه هاي پياپي مردم كوفه به امام حسين (ع) رسيد و از او دعوت براي آمدن به كـوفـه كـردنـد و وعده نصرت و حمايت دادند، امام احساس تكليف كرد كه برود. هر چند مي دانست مردم كوفه چگونه اند، ولي آن دعوتنامه ها و اعلام حمايت ها تكليف آور بود. پس از برخورد با سپاه حرّ كه راه را بر او بستند،حضرت در ضمن خطبه اي به آنان فرمود:

(آمـدنـم بـراي عـذر آوردن بـه درگـاه خدا و نزد شما بود. من پيش شما نيامدم مگر پس از آنكه نامه ها و فرستاده هايتان رسيد كه: نزد ما بيا كه ما پيشوايي نداريم... اگر بر سـر پـيـمـان و سخن خويشيد، كه آمده ام، و اگر خوش نداريد و نمي خواهيد، برمي گردم.) [8] .

اين تعبير، نشان دهنده عمل به تكليف از سوي امام است. ياران او نيز همين گونه بودند و به خاطر انجام تكليف الهي در راه نصرت او شهيد شدند. وقتي امام از آنان خواست كه هر كـه مـي خواهد برود، سخن ياران او چنين بود: (به خدا سوگند هرگز از تو جدا نخواهيم شـد و جـانـمان را فداي تو مي كنيم و با خون گلو و رگ هايمان و دستانمان از تو حمايت مي كنيم، اگر كشته هم شويم وفاي به عهد كرده و تكليفي را كه بر عهده ما بوده است انجام داده ايم: (فَاِذا نَحْنُ قُتِلْنا وَفَيْنا و قَضَيْنا ما عَلَينا) [9] .

در تـاريـخ مـعـاصـر نـيـز، بـنـيانگذار انقلاب اسلامي، امام خميني (قدس سره) قيام ضدّ طـاغـوتـي خـود را بـر اسـاس تـكـليـف الهـي آغـاز كـرد و در هـمـه مـراحل، جز به آنچه وظيفه بود، نينديشيد، چه فرياد و چه سكوت، چه زندان و تبعيد و چـه درس و تـأليـف، چـه جـنـگ و چـه پـذيـرش قـطـعـنـامـه صـلح، هـمـه و همه براساس (عـمـل بـه تـكليف) بود و از اين جهت در همه مراحل، سست و مأيوس نشد و از هدف خويش دسـت نـكـشـيـد و يـك لحـظـه هـم از آنـچـه پـيـش آمـد، پـشـيـمـان نـشـد. تـحـليـل امـام خـمـيـنـي از نـهـضـت عـاشـورا، حـركـت بـر مـبـنـاي (عـمـل بـه تـكـليـف) بـود، حـركـت مبارزاتي خود وي نيز بر چنين پايه اي استوار بود. نمونه هايي از جملات حضرت امام چنين است:

ايـنـكـه حـضـرت ابـي عـبـدالله (ع) نـهـضـت كـرد و قـيـام كـرد، بـا عـدد كـم و در مقابل اين براي اينكه گفتند تكليف من اين است كه استنكار كنم، نهي از منكر كنم.

حضرت سيدالشهدا تكليف براي خودشان دانستند كه بروند و كشته هم بشوند و محو كنند آثار معاويه و پسرش را.

لكـن تـكـليـف بـود آنجا كه بايد قيام بكند و خونش را بدهد، تا اينكه اين ملّت را اصلاح كند، تا اينكه اين عَلَم يزيد را بخواباند.

آگـاه بـودنـد كـه مـا آمـديـم اداي وظـيـفـه خـدايـي را بـكـنـيـم، آمـديـم اسلام را حفظ بكنيم. [10] .

مـا كـه از سـيـدالشـهـدا(ع) بـالاتـر نـيـسـتـيـم، آن وظـيـفـه اش را عمل كرد، كشته هم شد. [11] .

آن روزي كـه وجـهه اسلام بخواهد درش خدشه وارد شود... اينجا بود كه تكليف اقتضا مي كرد براي بزرگان اسلام كه مبارزه كنند. [12] .

پـيـام عـاشورا، (شناخت تكليف) و (عمل به تكليف) است، از سوي همه مردم، به ويژه آنان كه موقعيّت ويژه و خط دهنده و الگويي براي ديگران دارند. اگر همه پيروان حق در زمـان سـيـدالشـهـدا(ع) وظـيـفـه خـويـش را مـي دانـسـتـنـد و مـثـل شـهـداي كـربـلا بـا جـانـبـازي و حـمـايـت از امـام خـويـش بـه وظـيـفـه عـمـل مـي كـردنـد، مـسـيـر تاريخ به گونه اي ديگر ترسيم مي شد و سرنوشت اسلام و مسلمانان به نحو ديگري بود.

امـروز نيز بايد شكل هاي مختلف تكليف را شناخت و نسبت به انجام آن متعبّد بود و پيروزي را در انجام وظيفه دانست. امام امّت بارها مي فرمود:

(همه ما مأمور به اداي تكليف و وظيفه ايم، نه مأمور نتيجه) [13] .

اين همان درسِ آموخته از عاشوراست.

امام امّت، حتي پذيرش تلخ قطعنامه 598 را تكليف الهي خود خواند و فرمود:

(شـمـا را مـي شـنـاسـم، شـمـا هـم مـرا مي شناسيد. در شرايط كنوني آنچه موجب امر شد، تـكـليـف الهـي ام بـود. شما مي دانيد كه من با شما پيمان بسته بودم كه تا آخرين قطره خـون و آخـريـن نفس بجنگم، اما تصميم امروز فقط براي تشخيص مصلحت بود و تنها به اميد رحمت و رضاي او از هر آنچه گفتم گذشتم و اگر آبرويي داشتم، با خدا معامله كرده ام) [14] [15] .


پاورقي

[1] توبه، آيه 52.

[2] وقعة الطف، ص 107.

[3] تاريخ طبري، ج 4، ص 271.

[4] همان، ص 288.

[5] تاريخ طبري، ج 4، ص 290.

[6] همان، ص 292.

[7] صحيفه نور، ج 13، ص 65.

[8] تاريخ طبري، ج 4، ص 303.

[9] تاريخ طبري، ج 4، ص 318.

[10] صحيفه نور، ج 4، ص 16 و 12 / 8 و 2 / 208 و 5 / 55.

[11] صحيفه نور، ج 6، ص 36.

[12] همان، ج 7، ص 31.

[13] کلمات قصار (مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني)، ص 50.

[14] صحيفه نور، ج 20، ص 241.

[15] پيام هاي عاشورا، جواد محدثي، صص 75 ـ 79.