بازگشت

خودشناسي


وَ فِي الاَْرْضِ آياتٌ لِلْموقِنينَ، وَ في اَنْفُسِكُمْ اَفَلا تُبْصِرونَ. (الذاريات / 20 ـ 21)

هم از رسول اكرم روايت شده و هم به تعبيرات مختلف در كلمات اميرالمؤمنين علي عليه السلام آمده است كه: (مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ عَرَفَ رَبَّهُ) [1] ؛ امام صادق عليه السلام نيز مي فرمايد:

اِنَّكَ قـَدْ جـُعـِلْتَ طـَبـيـبَ نـَفْسِكَ [وَ عُرِّفْتَ آيَةَ الصِّحَّةِ] وَ يُبَيَّنُ لَكَ الدّاءُ وَ دُلِلْتَ عَلَي الدَّواءِ [2] .

اي انسان! تو طبيب خويشتن قرار داده شده اي [و نشانه سلامت به تو شناسانده شده است] و دردها براي تو بيان شده است، و به دواهاي آن دردها هم رهنمايي شده اي.

مـسـئله خـودشـنـاسـي بـراي دو منظور توصيه شده است. يك منظور همان است كه خودت را بـشـنـاس تـا بـتـوانـي خـدا را بـشـنـاسـي. قـبـلاً از گـانـديِ مـعـاصـر خـودمـان جـمـله اي نـقـل كـردم كـه گـفت: (من از مطالعه (اُپانيشادها) يعني قديمي ترين كتاب هاي مذهبي و عـرفـانـي هـنـد، سـه دسـتـور فـرا گـرفـتـم و آن هـا دسـتـورالعـمـل مـن در زنـدگـي شد. يكي اينكه در جهان فقط يك شناسايي وجود دارد و آن شناسايي (خود) است. دوم اينكه هر كس خود را شناخت خدا را شناخته است و جهان را.

سوم اينكه خود را بشناس تا بداني در زندگي و در جهان چه بايد بكني و چگونه بايد رفـتـار كني، يعني اخلاق و عمل. اگر خود را نشناسي نخواهي دانست كه رفتار و اخلاقت در جـهـان چگونه بايد باشد، يعني خودت چگونه بايد باشي؛ چون اخلاق، از آن نظر كه يك سلسله ملكات است برمي گردد به چگونه بودن و اين كه خودت چگونه باشي و چگونه رفتار كني.

قـرآن هـم بـراي (خـودشـناسي) حساب جداگانه اي باز كرده است، به اين معني كه در قـرآن ـ و فـقـط در قـرآن ـ سـراسر عالم خلقت، آيت و درس است براي خداشناسي، يعني اخـتـصـاص به انسان ندارد كه انسان فقط خودش را بايد بشناسد تا خدا را بشناسد. از نظر قرآن، تمام جريان هاي خلقت، تمام واحدهاي آفرينش اعم از آسماني و زميني، هر چه كه در عالَم هست، آياتند، يعني علامت ها و نشانه هاي وجود مقدس پروردگارند:

اِنَّ فـي خـَلْقِ السَّمـواتِ وَالاَْرْضِ وَاخـْتـِلافِ اللَّيـْلِ وَالنَّهـارِ لاََّيـاتٍ لاُِولِي الاَْلْبابِ(آل عمران /190)

هـمـانـا در آفرينش آسمان ها و زمين و رفت و آمد شب و روز نشانه هايي است براي صاحبان عقل.

كـه ايـن جـور آيـات در قـرآن زيـاد اسـت. ولي در عـيـن حـال كـه قـرآن سـراسـر عـالم را كـتاب حق تعالي مي داند كه هر سطري از سطرهاي اين كـتـاب دلالت مي كند بر علم و حكمت و دانايي مؤلّف آن، قرآن هم براي نفس انسان حساب جـداگـانـه اي بـاز كـرده، يـعـنـي از نـظـر قـرآن ايـن فـصـل از فـصـول كتاب آفرينش كه نامش انسان است، براي انسان آموزندگي هايي دارد بالاتر و بيشتر از آنچه كه مثلاً درختان دارند. درست است كه:



برگ درختان سبز در نظر هوشيار

هر ورقش دفتري است معرفت كردگار



ولي نفس يا خود انسان كه از هر چيزي به انسان نزديك تر است آموزش هايي دارد كه غير او ندارد. اين آموزش ها كه از مختصات نفس انسان، و براي انسان است چيست؟ البته انسان هم داراي تشكيلاتي است كه در هر طبيعتي هست، و از جنبه وظائف الاعضايي، فيزيولوژي و تـشـريـحي، همين طور كه برگ درختان دلالت مي كنند [بر معرفت كردگار]، انگشت يا نـاخـن انسان هم دلالت مي كند، بلكه در هر مويي از موي هاي بدن انسان، يا در هر رگ از رگ هـاي بـدن انسان يك دلالتي هست. از اين جهت انسان شبيه اشياء ديگر است؛ اما آموزش هايي هست كه از مختصات نفس انسان است كه گفتيم قرآن هم [براي نفس انسان از نظر پي بـردن بـه خـدا] حساب جداگانه باز كرده. اين كه مي گويم (حساب جداگانه) براي ايـن است كه مثلاً مي گويد: (وَ فِي الاَْرْضِ آياتٌ لِلْموقِنينَ) در زمين، نشانه هاست براي اهـل يـقـيـن، كـساني كه بخواهند به مقام يقين برسند. بديهي است انسان هم در زمين است و بيرون از زمين نيست، ولي راجع به انسان مي فرمايد: (وَ في اَنْفُسِكُمْ) [3] و در خود شما. اختصاص مي دهد. يا در آيه ديگر مي فرمايد: (سَنُريهِمْ آياتِنا فِي الاَّْفاقِ وَ فـي اَنـْفُسِهِمْ حَتّي يَتَبَيَّنَ لَهُمْ اَنَّهُ الْحَقُّ). [4] حساب آفاق (عالم بيرون) را يـك حـسـاب جـداگـانـه ذكـر مي كند. مي توانست انسان را هم جزء آفاق ذكر بكند، ولي براي (خود) انسان جدا حساب باز كرده: وَ في اَنْفُسِهِمْ. [5] .

روايات خودشناسي

پيامبر اكرم (ص) فرمود:

مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ. [6] .

كسي كه خود را شناخت، خداي خود را شناخته است.

و حضرت علي (ع) فرمود:

أَفْضَلُ الْمَعْرِفَةِ مَعْرِفَةُ الاْنْسانِ نَفْسَهُ. [7] .

در انجيل آمده است كه خداي متعال فرمود:

إعْرِفْ نَفْسَكَ أَيُّهَا الاْنْسانُ تَعْرِفْ رَبَّكَ. [8] .

اي انسان! خود را بشناس تا خداي خويش را بشناسي.



تو كه از نفس خود زبون باشي

عارف كردگار چون باشي



اي شده در نهاد خود عاجز

كي شناسي خداي را، هرگز



در مـورد ايـن شـنـاخـت، هـر كـس راهـي را بـرگـزيـده اسـت: فـيـلسـوفـان بـا عـصـاي اسـتـدلال وبـرهـان فـلسـفـي و عقلي به ميدان شناخت گام نهاده و به مراحلي از معرفت راه يـافـتـه انـد، روان شـنـاسان از طريق تجربه با ابعادي از آن آشنا شده اند، عارفان از طـريـق ريـاضـت و مكاشفه حقايقي را كشف نموده اند، زاهدان و عابدان از طريق زهد و عبادت مـدارجـي را طي كرده اند، مجاهدان و جانبازان از طريق جهاد و ايثار و فداكاري به مراتبي والا رسـيـده انـد، نـيـكـوكاران از طريق خدمت به بندگان خدا در وادي تقرّب و معرفت گام نهاده اند و خلاصه هر كس از هر راهي به دنبال گمشده اش مي گردد كه فرمود:

... وَ مَنْ يُؤتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ اُوتِيَ خَيْراً كَثيراً.... [9] .

... به هر كس كه حكمت و معرفت دادند از خير فراواني برخوردار شده است....

حضرت علي (ع) فرمود:

ألْحِكْمَةُ ضالَّهُ الْمُؤمِنِ.... [10] .

حكمت و معرفت گمشده مؤمن است....

از رسول خدا(ص) روايت شده است: أعْرَفُكُمْ بِنَفْسِهِ، أعْرَفُكُمْ بِرَبِّهِ. [11] .

در حـديـث ديـگـري از آن بـزرگـوار مـي خـوانـيـم: أعـْلَمـُكـُمْ بـِنـَفـْسـِهِ، أعـْلَمـُكـُم بِرَبِّهِ. [12] .

از ايـن رو، امـيـرالمـؤمـنـيـن (ع) سـرانـجـام كـسـانـي را كـه در ايـن وادي گـام نـنهند و به خودشناسي نپردازند هلاكت قطعي دانسته و مي فرمايد:

هَلَكَ امْرُؤُ لَمْ يَعْرِفْ قَدْرَهُ. [13] .

آن كس كه قدر خود را نشناخت هلاك خواهد شد.

و در جـاي ديـگـر، ثـمـره عـدم تـوجـه بـه خودشناسي را كشيده شدن به وادي ضلالت و گمراهي مي داند:

مَنْ لَمْ يَعْرِفْ نَفْسَهُ بَعُدَ عَنْ سَبيلِ النَّجاةِ وَ خَبَطَ فِي الضَّلالِ وَالْجَهالاتِ. [14] .

بـنـابـرايـن، كـسـي كـه براي رسيدن به خودشناسي گامي برندارد و توجّهي به آن نـداشته باشد براي خويش ارزشي قائل نشده و به گفته ملاي رومي (مثنوي / 3) خود را ارزان فروخته است، آنجا كه مي گويد:



خويشتن نشناخت مسكين آدمي

از فزوني آمد و شد در كمي



خويشتن را آدمي ارزان فروخت

بود اطلس خويش بر دلقي بدوخت



در جاي ديگر اميرمؤمنان علي (ع) برترين شناخت ها را شناخت نفس مي داند كه فرمود:

اَفْضَلُ الْمَعْرِفَةِ مَعْرِفَةُ الاْنْسانِ نَفْسَهُ. [15] .

عَجِبْتُ لِمَنْ يُنْشِدُ ضالَّتَهُ وَ قَدْ اَضَلَّ نَفْسَهُ فَلا يَطْلُبُها. [16] .

در شـگـفـتـم از كـسـي كـه گمشده اش را مي جويد، در حالي كه نفس خود را گم كرده و در جستجوي آن نيست!

و نيز مي فرمايد:

عَجِبْتُ لِمَنْ يَجْهَلُ نَفْسَهُ، كَيْفَ يَعْرِفُ رَبَّهُ. [17] .

شـگـفـتـا كـسـي كـه خـود را نـمـي شـنـاسـد، چـگـونـه پـروردگـار خـويـش را مـي شناسد!! [18] .


پاورقي

[1] غررالحکم، حديث 301.

[2] تحف العقول، ص 316.

[3] برگرفته از فلسفه اخلاق، استاد شهيد مطهري، صص 196 ـ 198.

[4] محجة البيضاء، ج 1، ص 68.

[5] برگرفته از فلسفه اخلاق، استاد شهيد مطهري، صص 196 ـ 198.

[6] برگرفته از فلسفه اخلاق، استاد شهيد مطهري، صص 196 ـ 198.

[7] محجة البيضاء، ج 1، ص 68.

[8] فهرست غرر، ص 387، شماره 2935.

[9] بقره / 269.

[10] نهج البلاغه فيض الاسلام، حکمت 77.

[11] الجـواهـر السـنـيـه، چـاپ هـنـدوسـتـان، سال 1302، ص 94.

[12] امالي سيّد مرتضي، ج 2، ص 329.

[13] نهج البلاغه صبحي صالح، حکمت 149.

[14] فهرست موضوعي غرر، ص 387.

[15] فهرست موضوعي غرر، ص 387.

[16] همان، ص 212.

[17] همان، ص 387.

[18] برگرفته از نقطه هاي آغاز در اخلاق عملي، آيت الله مهدوي کني، صص 54 ـ 57.