بازگشت

محورهاي اصلي سخنان امام حسين در اجراي عدالت


حـضـرت سـيـدالشـهـدا(ع) در سـال هـاي آخـر عـمـر مـعـاويـه از تـمـام كـسـانـي كـه رسـول خدا را ديده بودند و افتخار صحابگي آن حضرت را داشتند و نيز اولاد آنها در هر بـلدي از بـلاد اسـلامـي بـودند دعوت كرد و براي همه نامه نوشت و همگي از صحابه و تابعين تا حدود هزار نفر در مني حاضر شدند و براي آنها سخنراني نموده گفت شما مي بينيد اين مرد قلدر با ما و شيعيان ما چه مي كند. شما آنچه در اين مجلس گفتگو مي شود در شـهـر خـود بـراي هـمـوطـنـان خـود شـرح دهـيـد و شـروع كـرد مـنـاقـب و فضائل پدرش اميرالمؤمنين را يكي يكي گوشزد نمود و در امر به معروف و نهي از منكر ترغيب و تحريص كرد. خطبه اي كه در تحف العقول است چنان كه از فقرات و خطابات آن پـيداست در مجمع آنها خوانده شده و زمينه انقلاب را امام از همانجا پي ريزي كرده. اكنون بـراي نـمـونـه بعضي از فقرات آن خطبه ذكر مي شود تا مطلب روشن شود. امام بعد از اين كه آيات الهي را درباره وجوب امر به معروف و نهي از منكر گوشزد نمود فرمود:

اي مردمان نيرومند شما جمعيّتي هستيد معروف به دانش و خوبي و خيرخواهي و به واسطه خدا در دل ديگران مهابتي پيدا نموده ايد، شرافتمند از شما حساب مي برد، و ناتوان شما را گـرامـي مي دارد، و آنان كه با شما هم درجه و همپايه اند، و بر آنها حقّ نعمتي نداريد شما را بر خود مقدّم مي دارند ـ تا آنجا كه فرمود ـ من بر شما مي ترسم كه مبادا نقمتي و گرفتاري بر شما فرود آيد. زيرا شما به يك مقامي از بزرگي رسيده ايد كه ديگران دارا نـيـسـتـنـد و بـر ديگر مردم برتري داريد افراد خوب را احترام نمي كنند، و شما به خـاطـر خـدا در مـيـان مـردم ارجـمند هستيد. و به چشم خود مي بينيد كه پيمان هاي الهي را مي شـكـنـند و با قوانينش مخالفت مي كنند و هراس نمي نماييد، با آنكه از نقض عهد پدرتان نـاراحـت مـي شـويـد و بـه هـراس مـي افـتـيـد پـيـمـان هـاي رسول خدا شكسته يا خوار و بي مقدار گشته و شما اهميت نمي دهيد.

كـورها و لال ها و زمين گيرها در همه بلاد بدون سرپرست هستند بر آنها ترحّم نمي شود و شما درخور مسئوليت خويش و در حد توانايي خود كار نمي كنيد و نسبت به كسي هم كه وظـيـفـه خـود را در اين مورد انجام مي دهد اعتنا نداريد و خضوع نمي نماييد و به مسامحه و سـازش بـا ظـالمـان و همكاري با آنان خود را آسوده مي داريد، همه اينها از جهت آن است كه خـداونـد فـرمـان جـلوگـيري از منكرات و بازداشتن مردم را از آنها داده و شما از آن غافليد زيـرا در حـفـظ مـقام بلند دانشمندان خود مغلوب شديد و نتوانستيد مقام و موقعيت آنها را حفظ كنيد و ديگران را بر آن مقام چيره نموديد و اي كاش مي دانستيد يا كوشش داشتيد.

زمـام امـور بـايـد بـه دسـت آنـهـا بـاشـد كـه عـالم بـه احـكـام خـدا و حـلال و حـرامـنـد و شماييد كه داراي اين مقام بوديد و از دستتان گرفتند، و نگرفتند مگر بـراي تـفـرق شـمـا از حـق و اخـتـلاف شـمـا در سـنـّت پـيـغـمـبـر(ص) بـا وجـود دليـل روشـن و اگـر چـنـانـچـه شـكـيـبا بوديد و پافشاري و استواري داشتيد و در راه خدا تـحـمـّل مـي نموديد زمام امور به شما برمي گردد و در دست شما امور اجراء مي شد ولي شـمـا خـودتـان ظلمه را در مقام خود جاي داديد و امر حكومت خدا را به آنها واگذاشتيد تا با شـبـهـه كـار كـنند و در شهوت و دلخواه خود پيشروند، آنان را بر اين مقام مسلط نكرد مگر گـريـز شما از مرگ و دلخوش بودن شما بدين زندگي چند روز دنيا. ناتوانان را زير دسـت آنـهـا كـرديـد تا برخي را برده و مقهور كنند و برخي را براي لقمه ناني بيچاره نـمـايـنـد مـملكت اسلامي را براي خود زير و رو كنند و رسوائي و هوسراني را براي خود هـموار و صاف سازند، از اشرار پيروي مي كنند و بر خداوند جبار دليري مي نمايند، در هـر شـهـري از شهرها گوينده اي از جانب خود بر منبر كنند و همه كشور اسلامي زير پاي آنـهـاسـت، و دسـتـشان در همه جا باز است و مردم برده آنها و در اختيار آنهايند، و هر دستي بر سر آنها فرو كوبند دفاع نتوانند.

دسته اي زورگو و معاند بر هر ناتوان و ضعيف فشار آورند و برخي فرمانروا كه به خـدا و روز قـيـامـت عـقـيـده نـدارنـد، شـگـفـتـا از اين وضع و چرا در شگفت نباشم كه زمين در تـصـرّف مـرد دغـل و سـتمكاري است و يا باج گيري نابكار و يا حاكمي كه بر مؤمنان مـهـربـان نـيـست و ترحّمي ندارد. و خدا حاكم باشد در آنچه ما در كشمكش آنيم و او به حكم خود در بين ما قضاوت نمايد. تا آخر حديث.

از آنـچـه ذكـر شـد فـهميده مي شود كه قبل از قضاياي پيشنهاد بيعت با يزيد آن حضرت خـيـال انقلاب داشته منتظر مرگ معاويه بوده و فرصت مي جسته است. لذا بايد ابتدا قيام را از همان دعوت عمومي صحابه و تابعين در منا دانست و با توجّه به وضع آن روز مسلمين بيدار كردن مردم و توجّه دادن آنان بحق كار آساني نبود و با نوشتن و سخنراني كردن و پيغام فرستادن محال بود بتوان كاري از پيش برد.

امـام (ع) خواست انقلابي ايجاد كند كه در تمام بلاد اسلامي مردم متوجّه شوند كه با سر كـار بـودن يـزيـد اسـلام از بـيـن خـواهد رفت و اثري از آن باقي نخواهد ماند، مردمي كه قـبـل از بـيـسـت سـال پـدرانـشـان مـعـاويـه را صـحـابـي بـزرگـوار رسـول خـدا مـي پـنـداشـتند و يا لااقل در بطلان و نفاق او شك و ترديد داشتند با حرف و پـيـغـام و خطبه نمي توان بيدار كرد و حكومت صحيح اسلامي را به آنها فهماند، بعلاوه كه مبلّغين معاويه در هر شهر و ديار مشغول تبليغات و منحرف نمودن مردم از صراط حق اند و امثال حجر بن عدي و رشيد هجري و يارانش و عمرو بن حمق خزاعي كشته مي شوند و كسي جرأت سخن گفتن ندارد بلكه عموما آنها را مجرم مي شناسند ناچار بايد حركتي دفعي و ناگهاني به تمام كشورهاي اسلامي داده شود و انقلاب شود كه اثرش همه بلاد را فرو گـيـرد و دنـباله آن براي ساليان دراز خاموش نشود و از بين نرود تا بلكه كار اصلاح شود و نيّت بني اميه عموما و آل أبي سفيان خصوصا كه همواره مي خواستند اسم پيغمبر اسـلام از دهـان هـا بـيـفـتـد و كـسي ديگر اسلام حقيقي را نشناسد آشكار شود و مردم آنها را بـشـنـاسـنـد و بـه مـخـالفين آنها بپيوندند و مبارزه شروع شود تا ناچار از كار بركنار شـوند. اين بود كه امام (ع) بعنوان امر به معروف و نهي از منكر قيام كرد و خود در همان وصـيـتـنـامه كه موقع خروج از مدينه نوشت و به دست محمد بن حنفيه داد پس از اقرار به وحدانيت خدا و رسالت جدش محمد بن عبدالله و قيامت و بهشت و جهنم نوشت (اني لم أخرج أشـرا ولا بـطـرا ولا مـفـسدا ولا ظالما و انّما خرجت لطلب الاصلاح في امّة جدّي (ص) أريد أن آمر بالمعروف و أنهي عن المنكر و أسير بسيرة جدّي و أبي) يعني من از روي ستيز و سـركـشي و طغيان يا پيروي هواي نفس و شيطان بيرون نيامدم و منظورم اين نيست كه در زمين فساد كنم يا به كسي ستم نمايم فقط من ظورم اصلاح امر امت اسلامي و جلوگيري از فـسـاد اسـت و آن كـه بـسـيـره جـد و پـدرم رفـتـار نـمـايـم و در اوقـاتـي كـه خيال حركت داشت شبها سر قبر جدّش ‍ (ص) مي رفت و اين جمله را مي گفت (اللهم انّي احبّ المعروف و أنكر المنكر) خدايا من كار نيك را دوست دارم و كار زشت را دشمن دارم.

امـام (ع) قـيـام كـرد با علم به اين كه كشته مي شود و زن و فرزندش اسير مي شوند اما اسلام و احكامش باقي مي ماند و قدرت هاي مخالف كوبيده مي شود و همين يزيد كه پدرش برخلاف خلفاي پيشين او را در حال حياة خويش وليعهد قرار داده و برگردن مسلمين سوار كـرده نـمـي تـوانـد ايـن كار را تكرار كند و معاوية بن يزيد ديگر روي كار نخواهد آمد و نقشه معاويه نقش بر آب مي شود و مردم با كمك خود دستگاه، همه از خواب بيدار مي شوند و اسـلام حـقـيـقـي را بـا اسـلام سـاخـتـگـي فـرق مـي نـهـنـد و بـنـي امـيـه رسـوا مـي شوند. [1] .


پاورقي

[1] بررسي تاريخ عاشورا، ابراهيم آيتي، ص 23 ـ 27.