بازگشت

سيره عملي رسول اكرم


مـعـمـول ايـن بـود كـه وقـتـي كـه پـيـامبر از جنگ ها بر مي گشت به علّت علاقه زياد به حـضـرت زهـرا(س) به ديدن ايشان مي رفت. يك بار وقتي به ديدن حضرت زهرا رفت، (بـعـد از هـفـتـه ها غيبت كه همديگر را نديده بودند) زهرا(س) احساس كرد اين بار پيغمبر سـرسـنـگـين برخورد كرد و به جاي اين كه به صورت زهرا نگاه كند، نشست روي زمين و كمي محزون به زمين نگاه كرد و بلند شد رفت و چيزي نگفت. زهرا(س) متأثر شد. فكر كـرد خـدايـا! مـن چـه كرده ام كه پدرم با من اين طور برخورد كرد؛ سابقه اي ندارد، لابد تغييري در زندگي ما پيدا شده. خوب، زهرا(س) باهوش بود. تغييرهاي زندگي اش را در ايـن دو سـه هـفـتـه فـهميد. يك دستبند نقره به دستش بسته بود. يك پرده به در اتاق كوچكش زده بود. قدري چيزهاي زينتي در اطراف اتاقك درست كرده بود. احساس كرد قضيه بـه ايـنـهـا بـرمـي گردد. در روايت دارد وقتي پيغمبر از خانه زهرا بلند شد آن قدر بي حـوصـله بـود كـه بـه خـانـه ديـگـران هـم نـرفت. رفت به مسجد. در مسجد ديد يك عدّه از اصحاب صفّه نشسته اند و از گرسنگي رنگشان پريده است. (در آخر سوره بقره آيه اي هـسـت كه اصحاب صفّه را توصيف مي كند.) اوايل اسلام در مدينه اين طور بود كه مهاجرين از اطـراف مي آمدند و مثل جنگ زده هاي فعلي ما با فقر و محروميت در جايي با كمترين امكان به سر مي بردند. يك عدّه را مردم در خانه ها جاي داده بودند. يك عدّه هم جا نمي شدند، در مـسـجـد مـي مـانـدنـد و بـه اينها اصحاب صفّه مي گفتند. پيغمبر متأثّر شد كه خدايا! در شـرايطي كه اصحاب صفّه و مسلمانان مهاجر اين طور زندگي مي كنند، دختر من براي چه پـرده مـي خواهد؟ متأثّر و غمگين نشست. يك وقت ديد سلمان آمد و بقچه اي را جلوي پيغمبر گـذاشـت و بـاز كـرد. هـمـان پـرده، هـمـان دستبند و چيزهاي اضافي خانه زهرا(س) بود. پـيـغمبر خوشحال شد و فرمود: (فداها ابوها). پدر به قربان اين دختر باشعور. بعد آمـد بـه زهـرا(س) فـرمـود: (زهـراجان اين نعمت هاي خدا مباح است و نيكو، اما در موقعي كه مـسـلمـانـان پـاك در مسجد غذا ندارند، دختر من در خانه اش پرده نمي خواهد. اينها را بگذار بـراي بـچـه هـاي كسراها و امپراتوران و ديگران. اينها براي ما نيست.) اين در زندگي پيغمبر(ص) و زهرا(س) يك حادثه كوچكي است.

آيـا اسـلام بـايـد ايـن طور باشد؟ در موقعي كه ديگران نيازمندند، كساني به نام اسلام جـشـن بـگـيـرنـد و در يك شب هزاران هزار تومان خرج كنند و بنوازند و براي بچّه هاشان مـبـارك بـاد بـخـوانـنـد؟! ايـن درسـت اسـت؟! خـوب، مـبـاح اسـت. اگـر مـال از آن خودمان باشد مشروع است و حرفي نيست، مي شود مصرف كرد؛امّا اخلاق اسلامي اين را اجازه نمي دهد.

بـه يـك مـعـنـا اسـراف نـيـست. ممكن است و اصولا براي يك مسلمان گوارا نيست كه بخواهد زنـدگـي خـودش را بـا اسـراف و اتـراف اداره بـكـنـد و هـمـوطـنـانش در وضعيّت آشفته و نابسامان زندگي كنند. [1] .


پاورقي

[1] خطبه هاي جمعه، هاشمي رفسنجاني، ص 605 ـ 606.