بازگشت

مردم بي تفاوت


عامل مهم دوم در ذلت امتها، خودِ مردم بي تفاوتي هستند كه حاكميت ستمگران را پذيرفته و در بـرابـر خـلافـكـاريـهاي آنان لب فرو مي بندند از آنان و منكراتي كه انجام مي دهند بـيزاري نمي جويند و ابراز تنفر نمي كنند بي تفاوتي در برابر منكرات ابعادي دارد از جمله آنهاست:

1 ـ بـي تفاوتي قلبي: كه انسان در قلب خود از گناه بيزار نباشد وبه گناه رضايت بدهد.

2 ـ ابـراز تـنـفـر نـكـردن از مـنـكـر، اگـر نـمـي تـوانـد جـلو مـنـكـر را بـگـيـرد حـداقـل بـايـد در بـرابـر آن ابـراز نـاراحـتـي كـنـد چـهـره اش را عـبـوس كـنـد و بـا اهل معصيت خشمگين برخورد كند.

3 ـ تـوجـيـه گـناه، يعني گناه را براي خود و ديگران به گونه اي جلوه دهد كه گويا جرمي صورت نگرفته است.

4 ـ هـجـمـه بـه غـيـرتـمـنـدان، هـتـك حـرمـت آنـان خـشـك سـر خـوانـدن آنـهـا و فـضـول نـامـيـدن آنـان را در بـرابـر بـي ديـنـي هـا و منكرات مي فروشند و بالاخره عيب گرفتن بر آمران به معروف و ناهيان منكر.

5 ـ معروف را منكر ديدن و منكر را معروف ديدن كه اين بالاترين بي تفاوتي در برابر ديـن اسـت. قـرآن كريم بي تفاوت هاي بني اسرائيل ـ آنان كه اظهار ناراحتي در برابر گناه نكردند ـ را مورد لعن و طرد خداوند مي داند:

(لعـن الذيـن كـفـروا مـن بـنـي اسـرائيـل عـلي لسان داود و عيسي ابن مريم ذلك بما عصوا وكـانـوا يـعـتدون - كانوا لا يتناهون عن منكر فعلوه لبئس ما كانوا يفعلون) (مائده / 78 ـ 79)

آنـها كه از بني اسرائيل كافر شدند بر زبان داود و عيسي بن مريم لعن و نفرين شدند ايـن بـه خـاطـر آن بـود كـه گـنـاه مـي كـردنـد و تـجـاوز مـي نـمـودنـد. آنـهـا از اعمال زشتي كه انجام مي دادند يكديگر را نهي نمي كردند. چه بدكاري انجام مي دادند!.

در حديثي از امام صادق عليه السلام مي خوانيم:

(اما انهم لم يكونوا يدخلون مداخلهم و لا يجلسون مجالسهم ولكن كانوا اذا القوهم ضحكوا في وجوههم و انسوابهم) [1] .

آگـاه بـاشـيـد ايـنـان (كـه مورد لعنت قرار گرفتند) هرگز در كارها و مجالس گناهكاران شركت نمي كردند بلكه جرمشان اين بود هنگامي كه آنها را ملاقات مي كردند به صورت آنها مي خنديدند و با آنان انس مي گرفتند).

در آيـه مـورد بـحـث بـر ايـن مـطـلب تأكيد شده كه اظهار ناراحتي نكردن در برابر منكر جـرمـي است كه دو پيامبر بزرگ (داود و عيسي) مرتكبان آن را مستحق لعن مي دانند. هنگامي كـه پـيـامـبـر گـرامـي اسـلام مـسلمانان را آماده جنگ تبوك مي ساخت يكي از رؤساي طايفه (بـني سلمه) به نام (جدّ بن قيس)، كه از منافقان بود، خدمت پيامبر آمد و عرض كرد: اگـر اجـازه دهـي مـن در ايـن مـيـدان جـنـگ حـاضر نشوم؛ زيرا علاقه شديدي به زنان دارم مـخـصـوصـا اگـر چـشـمـم بـه دخـتـران رومـي بـيـفـتـد مـمـكـن اسـت دل از دسـت بـدهـم و مـفـتـون آنـهـا شـوم و دسـت از جـنـگ بـكـشـم. در ايـن هـنـگـام ايـن آيـه نازل شد:

(و مـنـهـم مـن يـقـول ائذن لي و لا تـَفـْتـِنـّي الا فـي الفـتـنـة سـقـطوا و انَّ جهنم لمحيطة بالكافرين) (توبه / آيه 49)

بـعـضـي از آنـهـا مـي گـويـنـد بـه مـا رخـصـت ده تا در جهاد شركت نكنيم و ما را به گناه گرفتار مساز. آنها هم اكنون در گناه سقوط كرده اند و جهنم كافران را احاطه كرده است!

ايـن آيه شريفه يك نمونه از بهانه تراشي و توجيه گناه را ذكر كرده است عدم حضور در جـبـهه دفاع به بهانه به گناه افتادن در آينده! در حالي كه وظيفه آن است كه هم در جهاد مقدس شركت كنند كه تخلف از آن و زير پا گذاشتن فرمان صريح خداوند هم اكنون گناهي است بزرگ و پس از حضور در جبهه نيز بايد چشم از گناه بپوشند و به دختران زيـبـا روي رومـي نـگـاه نـكـنـند تا به گناه آلوده نشوند! اين گونه توجيهات نشان بي تفاوتي در برابر دين است.

در روايـتـي آمـده اسـت: عـلقـمـه بـه امـام صـادق عـليـه السـلام عـرض كرد: مردم تهمتهاي بزرگي به ما مي زنند به حدي كه ديگر طاقت ما تمام شده است؟ حضرت فرمود:

رضـايـت مـردم تـحصيل كردني و زبانشان كنترل شدني نيست! شما چگونه توقع داريد كه از تير زبان مردم سالم بمانيد در حالي كه انبيا و حجج خدا سالم نماندند: آيا يوسف را مـتـهم به زنا نكردند؟ آيا درباره ايوب نگفتند كه گناهانش او را به اين روز (بيماري سـخـت) انداخته است؟ آيا داود را متهم نكردند كه عاشق همسر يكي از رزمندگانش شد او را به جبهه فرستاد تا كشته شد و همسرش را به تزويج درآورد؟ آيا همه انبياء را متهم به ساحر بودن و دنيا طلب نكردند؟ آيا مريم دختر عمران را متهم به زنا نكردند؟

آيـا پيامبر ما را متهم به اين نكردند كه شاعر (خيالباف) و مجنون است؟ آيا حضرتش را متهم نكردند كه عاشق همسر زيد بن حارثه شد و سرانجام با طلاق زيد او را به تزويج درآورد؟ [2] .

اين همه تهمتهاي بزرگ به اين مردان خدا زدند ولي آنان از راه خود عقب نشيني نكردند. آن كه در راه طلب خسته نگردد هرگز پاي پر آبله و واديه پيماي من است در روايتي آمده است:

حـضـرت موسي به خداوند عرض كرد: خدايا زبانهاي مردم را در مورد من محبوس ساز (تا اين قدر عليه من سخن نگويند). خداوند در پاسخ او فرمود: اين چيزي است كه براي خودم انـجـام نـدادم تـوقـع داري بـراي تـو انـجـام دهـم (يـعني مگر در مورد من خداوند كم بد مي گويند؟!) حضرت فرمود: راضي شدم كه به حضرتت اقتدا كنم) [3] .

امـام صـادق عـليـه السـلام از جـد بـزرگـوارش نـبـي اكـرم (ص) چـنـيـن نقل مي كند:

(كيف بكم اذا افسد نساؤكم و فسق شبابكم و لم تامروا بالمعروف و لم تنهوا عن المنكر؟

چـه حـالي خـواهـيد داشت وقتي زنانتان فاسد و جوانانتان فاسق شدند و امر به معروف و نهي از منكر نكرديد؟! گفتند: آيا چنين زماني پيش مي آيد كه امت اسلام به اين فاجعه مبتلا شود؟

حضرت فرمود:

(نعم و شر من ذلك كيف بكم اذا امرتم بالمنكر و نهيتم عن المعروف)

بـله و بـدتـر از آن هـم اتفاق خواهد افتاد چه حالي خواهيد داشت آن گاه كه امر به منكر و نهي از معروف كنيد!

اصحاب گفتند: آيا چنين اتفاقي خواهد افتاد؟ حضرت فرمود:

(نعم و شر من ذلك كيف بكم اذا رأيتم المعروف منكرا و المنكر معروفا)

بـله و بـدتـر از آن هـم مي شود چه حالي خواهيد داشت آن گاه كه معروف را منكر و منكر را معروف ببينيد. [4] .

در پـايـان لازم بـه ذكـر اسـت كـه افـزون بـر دو عـامـل مـهـم يـاد شـده بـرخـي ديـگـر از عـوامل نيز در زبوني امتها و ملتها نقش دارند كه فـهـرسـت وار عـبـارتـنـد از: پـذيـرش سـلطه اهريمني زورمداران، سرباز زدن از رهبري صـالحـان، بـي تـقـوايـي در گـزيـنـش راه، انـحـراف بـه راسـت و چـپ و خـروج از اعتدال، تشنج و بحران سياسي، فساد اداري، اختلاف و پراكندگي ديكتاتوري و اختناق، هـوس زدگـي، وابـسـتگي هاي مادي، قانون گريزي و حق ستيزي، ظلم پذيري، رفاه زدگي، جهاد گريزي و جهل و بي سوادي.


پاورقي

[1] تفسير نور الثقلين، ج 1، ص 661؛ تفسير برهان، ج 1، ص 492.

[2] سفينة البحار، ج 2، ص 511.

[3] سفينة البحار، ج 2، ص 511 (لسن).

[4] بحارالانوار، ج 97، ص 74.