احياي كتاب و سنت
در قـيـام كـربـلا هـدف آن اسـت كـه بـا مـجـاهـدات عـاشـوراييان، دين اسلام عزت خويش را بازيابد و حرمتهاي الهي ديگر بار محترم شمرده شوند و دين خدا ياري شود.
در سخنان سيدالشهداء(ع)، هم نمونه هايي از مرگ سنتها و حيات بدعتها و جاهليتها مطرح اسـت، هـم نـكـتـه هـايـي از بـاز آفـريـنـي ارزشـهـاي فراموش شده و احياگري نسبت به اصول از رمق افتاده.
امام حسين (ع) در نامه اي كه خطاب به مردم بصره مي نويسد، مي فرمايد:
وَ اَنَا اَدْعُوكُمْ اِلي كِتابِ اللّهِ وَ سُنَّةِ(ص) فَاِنَّ السُّنَّةَ قَدْ اُميتَتْ وَ اِنَّ الْبِدْعَةَ قَدْ اُحْيِيَتْ و اَنْتَسْمَعُوا قَوْلي وَ تُطيعُوا اَمْري اَهْدِكُمْ سبيلَ الرَّشادِ. [1] .
مـن شـمـا را بـه كتاب خدا و سنت پيامبر فرا مي خوانم. سنت مرده و بدعت زنده شده است. اگر سخنم را بشنويد و فرمانم را پيروي كنيد، شما را به راه رشاد، هدايت مي كنم.
در جايي هم حضرت، از انگيزه نامه نگاري و دعوت كوفيان، اين گونه ياد مي كند:
اِنَّ اَهـْلَ الْكـُوفـَةِ كـَتـَبـُوا ألَيَّ يـَسـْاءَلُونَني أَنْ اُقدِمَ عَلَيْهِم، لِما اَرْجُوا مِنْ اِحياءِ مَعالمِ الْحَقِّ و اِماتَةِالْبِدَعِ) [2] .
كوفيان به من نامه نوشته و از من خواسته اند كه نزد آنان روم، چرا كه اميدوارم معالم و نشانه هاي حق زنده گردد و بدعتها بميرد.
در مسير راه، وقتي به فرزدق برمي خورد، اوضاع را چنين ترسيم مي كند:
اي فرزدق! اين جماعت، اطاعت خدا را واگذاشته، پيرو شيطان شده اند، در زمين به فساد مـي پـردازنـد، حـدود الهـي را تـعـطـيـل كـرده، بـه مـيـگـسـاري پـرداخـتـه و امـوال فـقـيران و تهيدستان را از آن خويش ساخته اند. من سزاوارترم كه براي ياري دين خـدا بـرخـيـزم، بـراي عـزت بـخـشيدن به دين او و جهاد در راه او، تا آنكه (كلمة اللّه) برتر باشد. [3] .
ايـن هـدف و فـلسـفـه قـيـام را از زبـان فـرسـتـاده امـام، حـضـرت مـسـلم بـن عـقـيل هم در كوفه مي شنويم. وقتي مسلم بن عقيل را دستگير كرده و به دار الاماره آوردند، ابـن زيـاد او را بـه شـورشـگـري و تـفـرقـه افكني متهم ساخت. مسلم با شهامت او را چنين پاسخ داد:
چنان نيست كه مي گويي! مردم اين شهر بر اين باورند كه پدرت نيكمردانشان را كشته و خـونـهـاشـان را ريـخـتـه و هـمچون شاهان ايران و روم رفتار كرده است. ما آمديم تا به عدالت دعوت كنيم و به كتاب خدا فرا خوانيم. [4] .
اين تهمت و دفع آن، در مورد خود امام حسين (ع) هم گفته شده است. عمرو بن سعيد، پس از بـيرون آمدن امام حسين (ع) از مكه و عزيمت به سوي كوفه، نامه اي به او نوشت و از او خواست كه از اين مسير برگردد و تفرقه افكني نكند كه هلاك شود. حضرت در پاسخ او نوشت:
كسي كه دعوت به سوي خدا كند و عمل صالح انجام دهد و بگويد من از مسلمانانم، هرگز دشمني و مخالفتي با خدا و رسول نكرده است. [5] .
و بـديـنـگـونـه حـركـت خـويش را، حركتي خداجويانه و اصلاحگرانه خواند، نه شورشي تفرقه انگيز، تا بهانه كشتن او به حساب آيد.
پاورقي
[1] تاريخ طبري، ج 4، ص 266.
[2] الاخبار الطوال، دينوري، ص 246.
[3] تذکرة الخواص، سبط بن الجوزي، ص 217.
[4] تاريخ طبري، چاپ قاهره، ج 4، ص 282.
[5] تـاريـخ طـبـري، چاپ قاهره، ج 4، ص 292 (اما بعد فانه لم يشاقق اللّه و رسـوله مـن دعـا الي اللّه عـزوجـل و عـمـل صـالحـاً و قال انني من المسلمين).